سالهاست دور از خانهام زندگی میکنم، در این مدت مادرم را از دست دادم، دیروز خالهای که بزرگم کرده را هم ازدست دادم بدون اینکه فرصت دیدارش را داشته باشم🏴، اینها ١٨ درس بسیار تلخی هستند که من در سالهای دور از خانه آموختم
١- اکثر دوستان شما، دوستان واقعی شما نیستند 😰 اونها در کنار شما هستند برای اینکه بهشون خوش میگذره، دوستان واقعی آنهایی هستند که در روزهایی که هیچ چیزی ندارید کنار شما باقی میمانند ... خیلی تلخ ولی واقعی 😢
٢- شما اعضای خانواده و آنهایی که دوستشان دارید را تنها چند بار دیگر میتوانید ببینید، این جمله من را معمولا وقتی خیلی دیر شده معنی اش رو متوجه خواهید شد 😰
٣- اکثر اونهایی که فکر میکنید براشون مهمید، شما رو به هیچ جاشون حساب نمیکنند🙈 هر چه زودتر متوجه سندروم کانون توجه بودن Spotlight, Effect شوید سریعتر خلاص میشید
۴- به احتمال زیاد هیچکس شما رو یادش نخواهد آمد و هیچ چیزی از خودتون به یادگار نخواهید گذاشت. در یکصد سال آینده همه ما فراموش شدگانیم
۵- زود حاضربودن (خواه سر کلاس،کار، قرار) هزینه بسیار کم ولی بازدهی بسیار زیادی در زندگی آینده شما خواهد داشت
۶- اگر میخواهید فردی را بشناسید با دقت در رفتار او با پیشخدمتان و زیردستان به احتمال زیاد به شخصیت واقعی او پی خواهید برد
٧- اکثر افرادی که شما با تحسین و احتمالا حسرت به آنها نگاه میکنید تنها افرادی خیلی عادی هستند مثل ما، موفقیت بیش از هر چیزی ترکیب تلاش مستمر و قرار گرفتن بر سر زمان مناسب و مکان مناسب است. نه هیچ چیز خارقالعاده دیگری
٨- اکثر ما در طول زندگی متوجه میشیم که به دوستان کمتر و شرکای باذکاوت بیشتری نیاز داریم. افرادی که سوالات جدید در ذهنتون ایجاد کنند و شما را مجبور کنند تا خودتون رو به سطحی بالاتر ارتقا بدهید
٩- اگر در زندگی به شرایط خیلی خوبی برخوردید که با خودتون گفتید «این برای اینکه واقعی باشه زیادی خوب بنظر میرسه» احتمالا درست حدس زدید....مثال؟ « وعدههای بازاریابان هرمی» «وعدههای بیسر و ته در مورد
رمزارزها» وووو
١٠- اگر یک نسخه سحرآمیز در تمام این سالهای خانه به دوشی و زندگی در این کشور و آن کشور یاد گرفته باشم آن «مهربانی» است. درِ قلبت رو باز نگه دار مهم نیست چند بار شکسته باشند 😢
١١- بخدا همیشه «شکست» به پیروزیهای بعدی و تعالی منجر نمیشه، گاهی شکست شما رو به اعماق تاریکی و زجر پرت میکنه، رشد و تعالی از پایان دادن روزهای تاریک در ذهنتون آغاز میشه💪
١٢- دنیا پر از کتابه، و عمر ما کوتاه ولی تو رو خدا تو سر بقیه نزنید که چند تا کتاب میخونید 🥴 بهتره یک کتاب بخونید و واقعا یاد بگیرید تا خروارها کتاب و همه بیتاثیر
١٣- لازم نیست در مورد هر چیزی در این کُره خاکی نظر داشته باشید و نظر بدید، ما معمولا سطح داناییمون رو زیادی دست بالا میگیریم 🥴
١۴- من بعنوان فردی که همیشه فرهنگی بغیر از فرهنگ خودم کار کردم یاد گرفتم همیشه باید بیشتر از محلیها کار کنم تا بتونم فاصله خودم رو با اونها پر کنم. از کار کردن بیشتر از بقیه نترسید
١۵- اگر سوال نکنید هیچکس نه کمکتون میکنه و نه بهتون یاد میده، از سوال کردن و خواستن نترسید
١۶- ساده ترین کاری که میشه برای موفقیت انجام داد، زود از خواب بیدار شدن است، روزی ٣ ساعت ٣۶۵ روز سال و ٢٠ سال رو حساب کنید ببینید چقدر بیشتر از بقیه زمان خواهید داشت
١٧- دنیا هرگز عادلانه نبوده و از اون انتظار عدالت هم نداشته باشید، به کودکان لیبی و سوریه فکر کنید که بیعدالتی جهان چه بر سر اونها آورده، در دنیا اونهایی که بهترین استفاده رو از موقعیتهاشون میکنند برنده نهایی هستند، حواستون به موقعیت ها باشه
١٨-من میتونستم امروز در سوگ خاله ام و دوری از وطن و خانوادهام خودم رو غرق غم کنم و در اعماق تاریکی فرو برم ولی ترجیح دادم برای خودم و شما بنویسم که چطور دنیا منو به اینجا رسونده
من بهرام گور هستم تکرار میکنم نه روانشناس و نه ادعای موفقیت و فروش آن را دارم تنها تجربیات خودم را با شما تقسیم میکنم که «شاید» به کارشما هم بیاد. به یاد خالهام که شاد زیست و اطرافیانش را شاد کرد و شاد از این جهان رفت....🏴
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
🧵امروز داستان ٢٠ سال تلاش منجر به بازپسگیری ملوک هرمز و جنوب کشور را از پرتغالیها به اختصار تعریف میکنم، در این داستان شما بیشتر با تحرکات بسیار وسیع دیپلوماتیک و ظهور و افول ابرقدرتهای آن روز جهان روبرو هستید تا جنگ
در ١٠١٠ قمری معادل ١۶٠۴ میلادی که حاکم هرمز با فیروزشاه بود او برادر وزیر خود به نام «رکنالدین مسعود» را حاکم بحرین میکند. رکن الدین از ضعف ملوک هرمز به ستوه آمده بود. دل خوشی هم از پرتغالی ها نداشت شروع به تحریک ساکنان بحرین بر علیه پرتغالیها میکند. (در واقع برای حکومت خودش)… twitter.com/i/web/status/1…
رکن الدین در نامه ای به «خواجه معین الدین فالی» از متنفذین و محترمان فارس برای بیرون راندن پرتغالیها استمداد میکند. معین الدین که قضیه براش جالب بود میره پیش الله وردی خوان مشهور و با او در میان میگذارد ... الله وردی خوان هم به شاه عباس خبر میده که فرصت تاریخی فراهم شد 😁 ۳
🧵امروز از زنی که قدرتمندترین مردان ایران از او وحشت داشتند میگم، زنی که نه در حرم حبس شد و نه در کلیشه های فرهنگ سنتی، حتی پس از ۵٠٠ سال هم در ایران زن دیگری به قدرت او نرسیده، از پریخانخانم برای شما تعریف میکنم
در انتها اگر انگشت به دهان موندی حتما ریتوییت کن لطفا
این داستان با تمام داستانهای دیگرم متفاوت است به وفور از روابط جنسی بسیار غیر متعارف و 🔞 صحبت میکنم اگر ظرفیتش رو ندارید نخوانید و برای من دردسر درست نکنید. و البته من مورخ و تاریخنگار نیستم بیخیال فحش دادن به من بشید ۲
نکتهای که شاید این داستان را نسبت به تمام تحقیقات از زندگی این زن اسرارآمیز متمایز کند نقطه آغاز داستان یعنی بسیار قبل از مرگ شاه طهماسب است. و اینکه دعوا اصلا از کجا شروع شد... کمربندها را ببندید که اسامی خیلی زیادند۳
از نظر کسروی این عکس جرقه آغاز مشروطه در ایران بود ... امروز از زاویه متفاوت داستان آن را تعریف میکنم، پشت هر دعوایی در ایران پول و منافع خوابیده، همیشه هم همین بوده از ساندیس خوری هم میگم 😉
برای بار هزارم، من تاریخ خوانده و متخصص رشته تاریخ و از آن مهمتر متخصص مشروطه نیستم ، تنها کتب تاریخ را با نگاهی متفاوت میجورم و بدنبال نتایج نادیده هستم .تکرار میکنم که در این داستان من شما رو از چارچوب ویکیپدیا خارج میکنم ۲
برای اینکه این داستان شفاف باشد، در تمام مدت این چارت از بازیگران قدرت در آن زمان را در جلوی چشم داشته باشید، احنمالا اگر از پشت صحنه امروز قدرت هم بخواهیم چیزی تعریف کنیم کم و بیش همین شکل است. ۳
🧵قبل از آغاز اتفاقات مشروطه درگیری بین طلاب هوادار بهبهانی (مدرسه محمدیه) و هواداران شیخ فضلالله (مدرسه صدر) صورت میگیره که به مدرسه های یکدیگر هجوم میبرند و یک دیگر را به قصد کشت کتک میزنند 🤦🏻♂️ نظمیه طهران میخواسته هر دو طرف رو بازداشت کنه👇١/٢
معتمدالاسلام رشتی به خونه بهبهانی پناه میاره و علیاصغر سیستانی طرفدار شیخ فضلالله هم به شابدولعظیم. همین باعث میشه که بهبهانی هم تخم کینه عینالدوله رو به دل بگیره و هم شیخ فضلالله و هر دو بر علیه هم سخنرانی میکردند، 🤦🏻♂️👇
عین الدوله شخصا دستور به بازداشت ١۴ آخوند میده، اونها رو با غل و زنجیر از مدرسه میگیرند و توی خیابان ناصری(همون باب همایون امروز ) میگردونند،
بعد هم اونها رو نفی بلد میکنند (تبعید) بهبهانی به عینالدوله پیغام میده که ازادشون کنند 👇
🧵نزدیک به نیم قرن زندگی کردم 🥴🤭 در این ده سال اخیر چیزهایی یاد گرفتم که اگر در ٢۵ سالگی کسی بهم گفته بود امروز قطعا نتیجه متفاوتی داشتم.
شما هم با دقت بخونید شاید یکی از اونها به کارتون بیاد، و اگر خوب بودند نظر بدید و #ریتوییت کنید #رشتو
همه ما یک روز میمیریم، اما فکر کردن به مرگ، به من کمک کرد تا هر روز با انگیزه تر زندگی را زندگی کنم، عوامل برهم زننده تمرکز را راحتتر از خودم دور کنم و برای تجربیات جدید راحتتر تصمیم بگیرم
استیو جابز میگفت مهمترین تصمیمات زندگی اش را با کمک فکر کردن به مرگ میگرفت
اگر خوشحالی و رضایت هدف غایی ما در زندگی است، بزرگترین ریسک در زندگی همان دنبال رویاهامون نرفتن است. بیعملی و دنبال ریسک کردن نرفتن بنظر من برای یک جوان بزرگترین ریسک زندگیش است. و باعث از دست دادن زمان و فرصتها میشود
ریسک کن، سریع هم شکست بخور تا بتونی سریعتر موفق بشی