رحیم معینی کرمانشاهی و عبدالله مهتدی، هر دو فرزند ایران هستند و هر دو کُرد.
معینی با پیروی از هزاران سال اندیشه بزرگان ایرانی، ما را به اندیشیدن واداشت تا ضعفهای خود را بدانیم و ایران را بسان خانهای مشترک آباد کنیم. مهتدی هم با الگو از لنین و استالین، فقط کُشت و کُشت و کُشت.
۱
معینی با سخنوری و سخنسالاری، دهها اثر ادبی ماندگار برجای نهاد و به رشد فرهنگ میلیونها انسان کمک کرد.
مهتدی هم با جنگسالاری و مزدوری صدام و درگیریهای نظامی با دار و دسته قاسملو، هزاران جوان را به قتل رسانید، به پادگانهای کشور حمله کرد و باعث ناامنی و عقبماندگی کردستان شد.
۲
نکته جالب اینجاست که خاندان معینی و خاندان مهتدی بسیار میهنپرست هستند و خدمات شایانی به میهن کردند. هر دو هم خانزاده هستند. گرچه پدر مهتدی، مدتی از وزرای قاضی محمد بود،
۳
اما ایل مُکری که مهتدی از آنهاست، دشمن قاضی محمد و جمهوری او در مهاباد بودند و آنها را دستنشانده شوروی میدانستند. ایل مُکری با ایلات دیگر کرد، با خروج نیروهای شوروی، پیش از رسیدن ارتش شاهنشاهی، بساط حکومت خودمختار قاضی محمد را جمع کردند.
پدر معینی در دوره رضاشاه
۴
والی فارس میشود.
پدربزرگ معینی از سران مشروطه در کرمانشاه بوده و با دیگر مشروطهخواهان کرمانشاه، یار و یاور مشروطهخواهان تبریز به سالاری ستارخان بود.
این غزل باشکوه را از معینی کرمانشاهی بخوانیم تا با تفاوت اندیشه ایرانی معینی و اندیشه بیگانه کمونیستی مهتدی بهتر آشنا شویم:
۵
با هوس، عاشق آن چشمۀ نوریم هنوز
وای و صد وای! کزین مرحله دوریم هنوز
دیگران رهسپر ثابت و سیاره شدند
ما بر این خاک سیه مست غروریم هنوز
نه کمال از دگران دیده نه نُقصان در خویش
ای زمان آینه بگذار که کوریم هنوز
راحتِ خويشتن از دست قضا میجوييم
تشنه لب، بر سر اين بركۀ شوريم هنوز
۶
معینی از تریبونی که داشت، از صبر خدا میگفت. عجب صبری خدا دارد! (از اشعار اوست).
او به جامعه نهیب میزد. جامعه را بیدار میکرد. از مهربانی میگفت:
این همه آشفتهحالی این همه نازک خیالی...
اما مهتدی، با رفتن از این شبکه به آن شبکه تلویزیونی، از تجزیهطلبی میگوید.
۷
گرچه او ظاهراً اقدامات تروریستی خودش را کنار گذاشته اما همین حرفهایش، سایه شوم ناامنی را بر استان کردستان انداخته است. بازاریان و کارآفرینان، چه در سنندج و مهاباد و چه در شهرهای دیگر کشور به خوبی درک میکنند، با هر مصاحبه مهتدی، چه تاثیراتی منفی بر اقتصاد کردستان میگذارد.
۸
اوج هنر معینی کرمانشاهی سرایش شاهنامهای بنام «شاهکار» است. دقیقاً به سبک و سیاق شاهنامه. او تاریخ ایران را از آنجایی میسراید که فردوسی در شاهنامه به پایان میرساند. از اواخر ساسانیان. ده جلد.
این سخنسالار نامدار، بنای باشکوه کاخ فرهنگ ایرانی را جلوی چشم ایرانیها میآورد.
۹
کاخی استوار بر اساس خرد، مهربانی، آبادانی و شادی و کنار هم بودن.
اوج هنر مهتدی هم، سالها کشتن جوانان کرد بوده که دریایی از خون و کینه و تباهی را به همراه مصطفی هجری (دموکرات) در کردستان ایجاد کردند.
۱۰
کجای کشور، چنین اتفاقی افتاده است؟ در بین ترکمنها بوده یا بلوچها یا شیرازیها یا همدانیها یا خراسانیها؟ کجا این چنین کشتاری بین مردم یک قوم، یا یک ایل یا یک طایفه یا یک روستا رخ داده؟
هنوز ما جنایت آغامحمدخان قاجار نسبت به مردم کرمان را به یاد داریم، او کور کرد.
۱۱
مهتدی و قاسملو هزاران انسان را در کردستان کشتند. به جنازههای آنها هم هتک حرمت کردند. آیا تاریخ چنین نسلکشی بیرحمانهای را توسط احزاب کردی فراموش خواهد کرد؟ تا هزار سال، روزی ده بار، در شبکه اینترنشنال و بیبیسی آنها را غسل دهند، باز هرگز جنایات آنها فراموش نخواهد شد.
۱۲
وجدان بشری عنوان انسایت را به معینی کرمانشاهی، شاعر ترانه زیر میدهد یا مهتدی، یک قاتل؟
ساغرم شکست ای ساقی
رفتهام ز دست ای ساقی
درمیان توفان
بر موج غم نشسته منم
در زورق شکسته منم
ای ناخدای عالم...
شما که حوصله ندارید کتابهای کمونیستها را بخوانید، و در ضمن دوست دارید بدانید این کمونیستها دقیقاً حرفشان چه هست، اول رشتوی زیر را بخوانید و بعد این رشتو را. که ادامه است.
«- در شرايط امروز ايران ، جنبش چپ به عنوان نيروی بالفعل چشم انداز سوسياليستی ، با وظيفه ی سازمان دهی جنبش توده ای برای رهايي از وضعيت حاکم بر جامعه ، به فرجام رساندن تحولات دموکراتيک و سازمان دهی برای گذار به يک جامعه ی سوسياليستی مواجه است. انجام چنين وظيفه ای قبل از
چنين وظيفه ای قبل از همه ، نيازمند اتحاد و يگانگی صفوف نيروهای چپ و تبديل انرژی و امکانات پراکنده ی آن ، به يک عامل تعيين کننده در مبارزات سياسی جاری در جامعه ی ايران است.»
خب، تا اینجا گفتند، آی ایرانیها! سوسیالیسم میخواهد با کنترل همه داراییهای شما، به شما جیره بدهد.
اگر بخواهیم بدانیم کمونیسم چیه و کمونیستها در این هشتاد سال گذشته میخواستند چه گلی بر سر ایران بزنند و الآن چه هدفی دارند، نوشتار زیر را که عیناً از سایت فداییان خلق کپی شده، بخوانیم، کافیه.
👈 اول ببینیم فداییان خلق چگونه بوجود آمدند:
«چريک های فدايي خلق ، که از به هم پيوستن
دو گروه رفقا بيژن جزنی – حسن ضياظريفی ، .... و رفقا مسعوداحمدزاده – اميرپرويز پويان ، ... بنيان نهاده شد تنها نيرويي از اين طيف بود که توانست ادامه کاری را تضمين نموده و افراد و محافل چپ طرفدار مبارزه مسلحانه – چريکی را پيرامون خود گردآورد.
گروه رفقا بيژن جزنی – حسن ضياظريفی ،
عمدتا از افرادی تشکيل شده بود که در دهه ٤٠ به مبارزه روی آورده بودند.»
👈 حالا، اهداف آنها چی بوده:
«- پذيرش انديشه مارکسيسم - لنينيسم به مثابه جهان بينی گروه.
- فقدان موضع گيری صريح و روشن در قبال اختلافات موجود در جنبش کارگری وکمونيستی بين المللی و اختلافات چين و شوروی...
سعدی جریان برده شدن خودش را در گلستان نوشته. او را سربازان صلیبی در اطراف دمشق اسیر میکنند و با خود به طرابلس میبرند. نقشه را نگاه کنید!
«از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم.
۱
تا وقتی که اسیر فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند.»
فرنگ همان سربازان صلیبی هستند. سعدی را در خندق اطراف شهر میگذراند کنار یهودیان تا احتمالاً خشتمالی کند، برای ساختن دیوار. که یکی از دوستان او که اهل حلب بوده، سعدی را میبیند.
۲
«یکی از رؤسای حلب که سابقهای میان ما بود گذر کرد و بشناخت و گفت: ای فلان! این چه حالت است؟!»
سعدی هم میگه که چه رخ داده. و آن دوست هم دلش میسوزد و سعدی را به ده دینار میخرد.
«بر حالت من رحمت آورد و به ده دینار از قیدم خلاص کرد و با خود به حلب برد.»
نقشه را نگاه کنید!
۳
خب، برای دگرگون کردن این با موشموش باریکلا و نصیحت کردن و اصلاحات نمیشه کار کرد. من مارکسیزم را به این جهت میپذیرم که میگه ستمدیدهترین جریانهای اجتماعی بطور قانونمند باید این نظم را به هم بزنند. امید در اونهاست. امید در طبقه کارگره... یا کمونیست پدیده بیعیب باشد.
۲
همچین چیزی نیست. یا اگر در گذشته، چپها دموکراسی را فدا کردند، بسیار بیجا کردند. بسیار اشتباه کردند. اگر در گذشته، چپها جوری عمل کردند که فکر کردند چپها وطن ندارند یا بیوطنان سفیهاند، بسیار اشتباه کردند. ما هم اشتباه کردیم میریم جلو و اصلاح میکنیم.
۳
سال ۲۰۱۴ پیشمرگههای بارزانی به شهر سنجار رفتند و از مردم خواستند بمانند. اما تا داعش رسید،پیشمرگهها فرار کردند. سپس داعش نسلکشی کردهای ایزدیها را آغاز کرد. در پایان، گلشیفته در یک فیلم بازی کرد برای تکمیل پروژه مظلومنمایی.👇
در سال ۲۰۱۴، نیروهای داعش به سمت شهر سنجار در استان نینوای عراق پیشروی میکردند. مردم این شهر که عمدتاً از کردهای ایزدی بودند در حال تخلیه شهر بودند که پیشمرگههای مسعود بارزانی وارد شهر شدند و به اهالی آنجا اطمینان دادند که از آنها دفاع خواهند کرد.
کردهای ایزدی به اعتبار اینکه پیشمرگهها کرد بودند، باور کردند که آنها در برابر داعش خواهند جنگید. ایزدیها هرگز نمیدانستند که قرار است قربانی پروژه مظلومنمایی سران فاسد احزاب کردی شوند.
داعش به شهر نزدیک شد و نیمهشب، پیشمرگهها بدون اطلاع به مردم شهر از سنجار گریختند.
مهتدی درست میگوید ۱۲۰ سال پیش نیاکان مشروطهخواه ما قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را تصویب و اجرا کردند. اگر این قانون اجرا شده بود، نه متفقین به ما حمله میکردند، نه کمونیست پا میگرفت، نه کودتا و انقلابی میشد و نه کومله و مهتدی بوجود میآمد.
اما انجمنهای ایالتی
و ولایتی فدرالیسم نبود. چون قانونی تصویب نمیکردند. آنها بازوهای اجرایی مجلس بودند در نظارت بر اقدامات والیان و دیگر مدیران دولتی. هرگونه تخطی از قوانین مصوب مجلس را به وکلای مردم در مجلس گزارش میکردند. اعضای انجمن رابط مستقیم مردم با وکلای مجلس بودند.
انجمنها نهاد اتحاد و یکپارچگی مردم در اداره کشور و حاکمیت قانون بودند. چنان قدرتمند بودند که با وجود به توپ بسته شدن مجلس در دوره محمدعلیشاه قاجار، ایرانیان را متحد کردند برای فتح تهران. اعضای انجمنهای ایالات و ولایات با هم در ارتباط بودند. آنها به شدت میهنپرست بودند.