تا اینجا توضیح دادم که سرزمینهایی که مابین دو امپراتوری ساسانی و بیزانس قرار داشت(در واقع همون عربستان حقیقی)سالها عرصه تاخت و تاز دو امپراتوری بود.بخش شرقی این مناطق تحت کنترل
(۱)
امپراتوری ساسانی بود و حاکمان محلی اونجا خراجگزار دولت ساسانی بودند و بخش غربی اون هم توسط حاکمان محلی که توسط بیزانس تعیین میشدند اداره میشد. یعنی هیچکدوم از این دو امپراتوری مستقیماً بر این مناطق حکومت نمیکردند فقط هرچند وقت یکبار که این حاکمان محلی شورشی میکردند یا برای
(۲)
امرار معاش دست درازی هایی به روستا های مرزی ایران میکردند توسط دولت ایران سرکوب میشدند و یا گاهی بخاطر اهداف سیاسی خاص و یا جمع آوری نیروی انسانی به منظور استفاده از اونها در مناطق در حال توسعه شاهان ساسانی به این مناطق حمله میکردند( همین سیاست از سمت بیزانس هم اعمال میشد)
(۳)
در اینجا ذکر یک نکته مهم ضروریه، در سرزمین های عربی که تحت نفوذ امپراتوری بیزانس بودند ، حکومت عربها به صورت «Federati» ( فدرال) اداره میشد به این مفهوم که این عربها خودشون رو حاکمان منطقهای تحت نظارت بیزانس مینامیدند.
کلمه لاتین « federati » به زبان آرامی
«Qarama»
(۴)
(قرما) و به عربی« قریش » گفته میشد ، نامی که یک قرن بعد داستان نویسان اسلامی به قبیلهٔ محمد نسبت دادند.
این مسئله از این نظر مهمه که بدونید حکومت اعراب در این مناطق نه با لشگر کشی و پیروزیهای سلسله ای مسلمانان و شکست سپاه ایران در قادسیه و سقوط بیزانس و.... پاگرفت بلکه
(۵)
اینها همه قصه پردازی های بی اساسی هستن که توسط نویسندگان اسلامی ساخته و پرداخته شدند و فاقد سند و مدرک تاریخی هستن. تشکیل حکومت اعراب در این مناطق به دلیل تغییرات سریع سیاسی و نظامی منطقه و فروپاشی و تضعیف دو امپراتوری بزرگ ایران و روم بود که باعث قدرت گرفتن و استقلال این
(۶)
حاکمان محلی شد.
اما سوالی که شاید در ذهن خیلی از شما دوستان مطرح شده باشه اینه که چرا اعراب این مناطق با وجود اختلافات اساسی عقیدتی که با کلیسای روم داشتند و کلیسای روم بخاطر عدم داشتن اعتقاد به ایده تثلیث، این اعراب مسیحی رو مرتد میدونست، در جنگ میان ایران و روم
(۷)
گرایششون بیشتر به سمت امپراتوری روم شرقی بود تا ایران؟
دلیلش اینه که تاخت و تازهای متعدد ساسانیان در این مناطق ، نابودی و غارت شهرهای این اعراب و کوچ های اجباری مردم این مناطق به نقاط مختلف ایران برای کارگری و بیگاری کشیدن موجب بیزاری و تنفر مردم این مناطق بر علیه ساسانیان
(۸)
شده بود. به علاوه بعد از نابودی حکومت عربها در«الحیره» و کشتار حاکم لحمانی اون توسط خسرو پرویز در سال ۶۰۲ میلادی، عربها دیگه خود رو از دست ایرانیان در امان نمیدیدن به همین دلیل پیوندشون رو با بیزانس محکمتر کردند چرا که هرچی باشه با بیزانس پیوند مذهبی نزدیکتری داشتند تا
(۹)
ایران زرتشتی.
چرا دونستن این مسئله مهمه بخاطر اینکه بعضاً مشاهده کردم که عده ای از روی تعصب ملیگرایانه، یا عامدانه و یا غیر عامدانه سعی دارند که شکست ایرانیان رو بخاطر توطئه بیزانس و اعراب مسیحی بر علیه ایران جلوه بدن که این تحلیلی نادرسته.وقتی تاریخ میهنمون رو بررسی
(۱۰)
میکنیم همون اندازه که به اقتدارمون و نکات مثبتون فخر میورزیم باید ظرفیت پذیرش و قبول و هضم ایرادات و اشتباهاتمون رو هم داشته باشیم و بجای تحریف و پنهان کردنشون اونها رو بپذیریم و سرمشق آیندگانمون کنیم. تاریخ هیچوقت یکطرفه نبوده و نیست و هیچ حکومتی هم بی عیب و کامل نبوده
(۱۱)
و نیست.
بعد گفتن این پیش مقدمه که دونستنش کمک شایانی به درک وقایع بعدی میکنه میپردازیم به آخرین جنگهای ایران و روم.
پس از مرگ هرمز چهارم در سال ۵۹۰ میلادی و در جریان جدال بر سر جانشینی او، خسرو پرویز که در این زمان تازه به پادشاهی رسیده بود در درگیری با بهرام چوبین مجبور
(۱۲)
به فرار و پناهنده شدن در دربار بیزانس میشه. موریکیوس که در این زمان دنبال راهی برای پایان دادن به جنگ ۲۰ ساله با ایرانیان بود این موقعیت رو غنیمت شمرد و با پشتیبانی ارتش پر قدرت روم در راه بازپسگیری تاج و تخت به یاری خسرو پرویز شتافت. خسرو بعد از پیروزی و تاجگذاری مجدد
(۱۳)
با بستن پیمان صلح به جنگ دیرینه ایران و روم پایان داد و در این مدت به عنوان دوست و داماد موریکیوس شناخته شد.از این زمان به بعد موریکیوس به مدت ۱۰ سال سرگرم جنگ بر علیه اقوام اسلاو در منطقه بالکان بود، جنگی بی نتیجه که در نهایت به شورش در ارتش روم منجر شد و در جریان اون
(۱۴)
امپراتور موریکیوس از مقامش برکنار شد و به همراه خانوادهاش به قتل رسید.
با این واقعه صلح میان ایران و روم هم پایان یافت چراکه مرگ موریکیوس در سال ۶۰۲ میلادی بهانهای شد برای خسرو پرویز که با شروع جنگی دوباره به انتقام جویی دوست دیرینش بلندبشه.
خسرو که در مدت اقامتش در
(۱۵)
بیزانس با فرهنگ رومی و در جریان بازپس گیری تاجش با روشهای جنگی اونها بخوبی آشنایی پیدا کرده بود، تونست خیلی سریع در سال ۶۰۵ میلادی با تصرف قلعه دارا تمامی منطقه بین النهرین رو اشغال و تا مناطق «کلدان»(بخش آسیایی استانبول امروزی) پیشروی میکنه. در ۶۱۰ میلادی قاتل موریکیوس
(۱۶)
بدست افراد خودی کشته میشه و راه برای امپراتوری هراکلیوس هموار میشه
هراکلیوس هم به مدت بیش از ۱۰ سال مشغول سرکوب کردن اغتشاشات داخلی بود و به همین جهت نمیتونست در مقابل خسرو ایستادگی کنه.
در این کشاکش شمار پیروزی های خسرو هرسال بیشتر میشد به طوریکه در سال ۶۱۴ میلادی
(۱۷)
اورشلیم و در ۶۱۸ مصر به تصرف ایرانیان درمیاد. حالا توجه شما رو به یک مسئله جالب و تأمل برانگیز جلب میکنم.
گویا پیروزی های خسرو بر بیزانس مسیحی، در قرآن هم نمودی منفی داشته!!! در سوره روم آیه های ۲ تا ۵ میخوانیم که : « روم شکست خورد (و آنهم) در نزدیکترین منطقه، اما آنها
(۱۸)
(رومیان) پس از شکست دوباره پیروز خواهند شد. این پیروزی خداوند است، چه قبل و چه بعد (دیر یا زود) و مؤمنین در آن روز به شادی مینشینند. خداوند پیروزی را به کسی که اراده کند میدهد، که او عزیز و رحمان است.»
خب ، حالا اینجاست که میگم با تحقیق در تمام منابع و بررسی های موشکافانه
(۱۹)
میشه با پیدا کردن جعلیات و تحریفات تاریخ به حقایق نزدیک تر شد .
الان اینجا سوال پیش میاد که چرا قرآن که مثلا کتاب مقدس مسلمانان هست پیروزی سپاه روم بر ایرانیان رو بشارت داده اونم تحت عنوان پیروزی خداوند ؟!! ما خوب میدونیم که این نبرد ، نبردی بوده بین مسیحیت و آیین زرتشت
(۲۰)
الان چرا باید الله اسلام اینجا طرفداری مسیحیت رو بکنه و تبعیض قائل بشه ؟!
در اون قسمت که میگه :«... و مؤمنین در آن روز به شادی مینشینند و....» کاملا مشخصه که اینجا منظور از مومنین مسیحیان هستن نه مسلمانان چون در اون تاریخ هنوز اسلامی وجود نداشته که بخواد مسلمونی باشه!!
(۲۱)
وقتی میگم محققین با دلایل بیشمار ثابت کردند که قرآن ترجمان عربی متون آرامی بوده که خود این متون ترجمه آرامی انجیل لاتین بودند. این همون کتابیه که میگن برای اولین بار بر محمد نازل شده!!
بگذریم خسرو پرویز به این پیروزیها بسنده نکرد و با شناختی که از فرهنگ دشمنش داشت
(۲۲)
سعی در تحقیر هراکلیوس داشت چون به خوبی میدونست که از این طریق میتونه به مشروعیت مذهبی هراکلیوس در بین هوادارانش لطمه بزنه و اون رو زیر سوال ببره.برای این کار دستور به ویرانی محل مرگ مسیح در کلیسای اورشلیم رو صادر کرد که برای مسیحیان مقدس بشمار میومد و صلیبی رو که به باور
(۲۳)
مسیحیان عیسی بر روی اون کشته شده بود (صلیب مقدس) به غنیمت برداشت .
از اونجایی که در دربارش و در بین اطرافیان نزدیکش مسیحیان زیادی وجود داشتن نمیشه قبول کرد که نمیدونسته این رفتارهاش چه بازتابی رو از سوی جامعه مسیحیت میتونسته ایجاد کنه و بخوبی از معنی توهین آمیز رفتارهاش
(۲۴)
باخبر بوده. این دقیقاً همون هدفی بود که دنبال میکرد، یعنی تهی کردن مسیحیت از ماهیت الهی اون.
نتایج این کارها آن شد که هراکلیوس همون طور که خسرو انتظار اون رو داشت در کمال یأس و نا امیدی تصمیم گرفت که در سال ۶۱۸ میلادی قسطنطنیه رو واگذار و پایتخت امپراتوری خودش رو به جزیره
(۲۵)
سیسیل در جنوب ایتالیا منتقل بکنه.هراکلیوس با این کار قصد داشت که امپراتوری بیزانس رو بازسازی بکنه و مرکز توجه خودش رو به مناطق شمال آفریقا ، ایتالیا و اسپانیا معطوف کنه.
اما این تصمیم با مخالفت و نارضایتی عمومی روبرو شد و مقاومت مردم بیزانس هراکلیوس رو مجبور به تغییر
(۲۶)
عقیده کرد ولی ایده عقب نشینی از بین النهرین همچنان به قوت خودش باقی موند و ما حتی مشاهده میکنیم که بعدها بعد از پیروزی بر ایرانیان هم با موکول کردن حاکمیت مناطق بین النهرین به حاکمان محلی عرب این مناطق ثابت کرد که علاقه ای به حکومت مستقیم در این نواحی نداره.این حاکمان با
(۲۷)
عنوان اشرافی :
« magister militum»
که از جانب رومیان به اونها تفویض میشد شناخته میشدن که ترجمه این لقب به زبان محلی اعراب « امیر المؤمنین » بود. این شکل حکومتی در این مناطق چیز تازه ای نبود چراکه در قرن ششم میلادی هم غسانیان با همین لقب اشرافی که رومیان به اونها داده بودند
(۲۸)
بر مناطق سوریه و غرب بین النهرین حکومت میکردن. امیرالمومنین به معنی رهبر معتمدین یا کسانی که به مذهب مسیح ایمان داشتند گفته میشد و به همین خاطر مورد اعتماد رومیان مسیحی بودند.
اما پیروزی های خسرو دوام زیادی نیاورد. هراکلیوس نهایتاً تونست با حربه تقدس و مسیحیت، فرقه های
(۲۹)
مختلف مسیحی رو با هم متحد کنه و به زیر پرچم خودش بگیره و در سال ۶۲۲ میلادی در منطقه ارمنستان شکست سختی رو به سپاهیان ایران وارد کنه و آغازگر تحولاتی بنیادین در حاکمیت سیاسی عربها بشه. دو دهه بعد از این پیروزی ، عربهای منطقه به منظور پاسداری از این واقعه ، سال ۶۲۲ میلادی
(۳۰)
رو منشاء تاریخ (سالنامه) عربی نامیدند. اما نام این تاریخ عربی در سده های بعدی به تاریخ هجری تغییر پیدا کرد و شد آغاز هجرت پیامبری خیالی. در بخش های آتی با سند و مدرک بهتون نشون میدم که تاریخی بنام تاریخ هجری در این دوران وجود نداشته و تاریخ عربی بوده .
اما حالا میخوام
(۳۱)
دوباره برگردم به سوره روم که قبل تر اشاره کردم تا نکته دیگه ای رو براتون بازگو کنم. قبلاً گفته بودم که بخش دوم متون قرآن ( آیات مدنی) بعد ها به اون اضافه شده.
حالا میخوام یک نمونه اش رو نشونتون بدم . با توجه به این موفقیت غیر قابل باور بیزانس بر ایرانیان
(۳۲)
به یقین میشه ادعا کرد که نویسنده آیات روم دقیقا از وقوع این اتفاقات باخبر بوده ( یعنی بعد از مسجل شدن نتیجه نهایی جنگ) و از سرنوشت ایرانیان در سال ۶۲۲ به خوبی آگاهی داشته ولی بعدها این آیات به صورتی پیشگویانه فرموله شده و به خورد مخاطب داده شدند.
زمینه اصلی پیروزی هراکلیوس
(۳۳)
پشتیبانی گسترده مردم مناطق قفقاز ، خزرهای روسیه ، عربهای بین النهرین و بلغارها از ارتش بیزانس بود. در واقع سیاستهای غلط و رفتارهای دوگانه شاهان ساسانی مخصوصاً خسرو پرویز با مردم این مناطق موجبات نارضایتی اونها و عدم احساس امنیت در باره ساسانیان رو ایجاد کرده بود چراکه
(۳۴)
سیاست پشتیبانی ساسانیان و بخصوص خسرو دوم از مسیحیان ناراضی در بیزانس ( یعنی مخالفین ایده تثلیث) سیاستی مداوم و با ثبات نبود و بنا بر مقتضیات روز ، متغیر و مقطعی بود و تنها هدفش تفرقه انداختن بین شاخه های مذهب مسیحی بود. خسرو هم بعد از جنگهای طولانی داخلی(علیه رقبای
(۳۵)
خانوادگی خود) و خارجی (علیه روم) اعتماد خودش رو به همه اقوام چه سببی و چه ملیتی از دست داده بود و ظلم او در زمان پایان سلطنتش زبان زد مردم بود. همه این عوامل دست در دست هم دادند تا به پایان کار نزدیک بشه.
در ادامه این نبردها نیروهای ایرانی در سال ۶۲۷ میلادی در منطقه نینوا
(۳۶)
دوباره از رومیان شکست خوردن با این حال خسرو هنوز راضی به پایان جنگ نبود در نتیجه رومیان پایتختش رو (دستگرد) به تصرف در آوردن و شهر رو غارت کردن و این شکست به دستگیری خسرو و کشته شدنش منتهی شد. در فلسفه ایرانی شاهان سایه خدا تلقی میشدند به معنی پرتو مستقیم نور ایزدی بر اونها
(۳۷)
یعنی فروهر ، یا فراوشی شاهان.
به همین دلیل پیروزیهای یک شاه دلیل بر محبوبیت او نزد خدا تعبیر میشد و شکستش به معنی بی ارزش شدن او در چشم خدا.
سالهای پس از مرگ خسرو مترادف است با کشاکش های خانوادگی و جنگ در میان مدعیان جانشینی او در مناطق ایرانی.
پسر خسرو ، قباد مجبور به
(۳۸)
پذیرش صلح با بیزانس و پس دادن صلیب مقدس ربوده شده از بیت المقدس میشه ، روز بازپس گیری این صلیب هنوز هم هرساله در بیت المقدس جشن گرفته میشه.
پس از مرگ خسرو بین سالهای ۶۲۸ تا ۶۳۲ یعنی در مدت ۴ تا ۵ سال بیش از ۲۰ نفر مدعی جانشینی او بودند ( تاریخ ایران بخش پیش از ایران نوشته
(۳۹)
حسن پیرنیا ص ۲۲۴ _۲۲۵)
که همگی به دست یکدیگر خلع یا کشته شدند. از آخرین پادشاه ساسانی یعنی یزدگرد سوم هم اساسأ مدارک مستندی در دست نیست (لوحی ، کتیبه ای، سکه ای و....) و حدث میزنند که این فرد اصلا وجود واقعی نداشته. بدین ترتیب حضور دیرینه ایرانیان در غرب یا به گفته صحیح تر
(۴۰)
در سرزمینهای عربی، در سال ۶۲۷ میلادی به پایان میرسه و رقابت برای تصاحب غنایم بیشمار سرزمین ایران در نبود حکومتی مقتدر و ارتشی یکپارچه آغاز میشه و جنگهای کوچک بین عربهای متحد ایرانی غسانیانی که مجدداً از مناطق سوریه برای بازپسگیری سرزمینهای مادری بازگشته بودن آغاز میشه
(۴۱)
برخی از این جنگها مصادف هستن با سالهای ۶۳۴ تا ۶۳۶ میلادی ، یعنی سالهایی که طبق نوشته نویسندگان مسلمانان گویا نبرد ادعایی قادسیه بین نیروهای مسلمان و ایرانی درگرفته و به پیروزی مسلمانان انجامیده.
اما این جنگ بر طبق مدارک مستندی که در دست است تنها یک افسانه و زاده دستگاه
(۴۲)
دروغ پردازی مسلمانان هست که مدتها بعد خلأ پیروزی اسلام رو با جنگهای بی اهمیت این دوران پرکردند. سالهای بعد از ۶۲۷ میلادی سالهای بلبشوی سیاسی_نظامی در فقدان یک حکومت با ثبات بودند. در عین حال میشه از این سالها به علت نبود وقایع نگاری معتبر ، به عنوان سالهای مبهم و غیر قابل
(۴۳)
بررسی از دیدگاه تاریخی یاد کرد.همین خلاء اسناد و بی اطلاعی تاریخی ، بعدها به مورخین اسلامی این امکان رو داد که این سالها رو به نفع خودشون و با جعل تاریخ مصادره به مطلوب کنن و این دوران ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال مبهم رو جولانگاه پیامبری خیالی کنند و از این طریق او و یارانش رو به یک
(۴۴)
هجرت اسطوره ای بفرستند و باقی ماجرا....
(پایان قسمت پنجم)
سپاس از همراهی شما.
(۴۵)
اصلاح غلط تایپی: ( تاریخ ایران بخش پیش از اسلام نوشته حسن پیرنیا) درسته، که به اشتباه بخش پیش از ایران تایپ شد.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
با درودی مجدد خدمت هم میهنان گرامی باید عرض کنم که این بخش بسیار مهم و در عین حال جذاب است،مهم از این جهت که با سند معتبر قصد بررسی
(۱)
ادعایی بدون سندیت رو داریم و جذاب از اون لحاظ که معمای بزرگی قراره در ذهنتون حل بشه که شاید سالها دغدغه ذهنیتون بوده.
اینجا به اهمیت نکته ای که در پیشگفتار عنوان کردم پی میبرید که گفتم بررسی پیدایش تاریخ اسلام بدون داشتن اطلاع از جریانهای مسیحی و مسیحیت در ایران امری محاله
(۲)
ما پیشتر دیدیم که مسیحیت در اواخر دوران حکومت ساسانی چقدر در ایران گسترش پیدا کرده بود که حتی تا دربار خسرو پرویز نفوذ کرده بود، از همسران خسرو تا وزیر دربار و گابریل سینجاری پزشک مخصوص خسرو پرویز و... همه مسیحی بودند به علاوه دیدیم که بخاطر کوچهای اجباری اعراب مسیحی به
🔴 (درباره ریشه نام «محمد» و مفهوم آن):
در سال ۱۹۲۸ میلادی در سواحل شرقی سوریه ( محل کنونی رأس شمره) به طور تصادفی ویرانه هایی کشف شدن به مشخص شد به شهر « اوگاریت» تعلق دارند. این شهر بنا بر اسناد پیدا
(۱)
شده در این محل، در ۲۴۰۰ سال قبل از میلاد مسیح یک شهر کنعانی و در دوران برنز یکی از مراکز بزرگ تجاری در شمال غرب سوریه و نزدیک به سواحل دریای مدیترانه بود. در خرابه های سه قصری که تاکنون از دل خاک این شهر بیرون آورده شدند، حفاران آرشیو های زیادی به خط میخی پیدا کردند که به
(۲)
زبان اوگاریتی نوشته شدند.
در برخی از این متنها واژهٔ «محمد» با گویش آرامی اون «MHMT» (محمت) به چشم میخوره که در رابطه با طلا و ارزش بالای اون آورده شده و به معنی بهترین، ناب ترین و خالص ترین نوع این فلز هست. با اینکه شهر اوگاریت در جریان تهاجم دریانوردان ۱۳ قرن قبل از میلاد
🔴 (زبان و خط رایج مردم عربستان « میانرودان»):
طبق گفته مسلمانان اسلام به عنوان دینی جدید در قرن هفتم میلادی ظهور کرده اما طبق اسناد موجود زبان رایج مردم در مناطق بین النهرین و سوریه عربی نبوده بلکه این مردم
(۱)
به زبان «آرامی» (سریانی ، سوری شرقی) صحبت میکردن ، این زبانها و همینطور زبان عبری اگرچه از یک خانواده بودن ولی با هم اختلافاتی هم داشتن به علاوه زبان عربی هم که در نواحی جنوبی بین النهرین یا همون صحرای عربستان صحبت میشد زبانی بود که با شکل امروزی اون شباهتی نداشت.زبان عربی
(۲)
امروزی به طوری که بعداً توضیح خواهم داد توسط ایرانیان بازسازی شد و شکل امروزیش رو بخود گرفت.
این قرآنی که شما امروز میبینید و موجوده ، نتیجه ترجمه متون و نسخه های آرامی انجیل به زبان عربی و نگارش و افزودن متمم هایی به اون توسط ایرانیانه.
مشابه همین کار رو هم با کتاب
🔴 (مفاهیم «عرب» و «عربستان») :
واژه «عرب» در زبان مردم «هترا» یا حترا (شهر خضر امروزی) ، یعنی به زبانی که در مناطق بین النهرین و عراق کنونی رواج داشت به مفهوم جهت جغرافیایی «غرب» بود. شهر هترا شهری بود
(۱)
دایره ای شکل با دیواری دفاعی به دورش که ناحیه مذهبی اون در مرکز شهر قرار داشت. حومه شهر هترا رو «قطرا» مینامیدن که از کلمه پارسی «کرا» به معنی حومه و کرانه ، که خودش از ریشه ای یونانی بنام «خرا»(khora) میومد گرفته شده بود.
جمع عربی این واژه یونانی «خاور» بود به معنی مشرق.
(۲)
چون این منطقه ،یعنی شهر هترا و حومه اون در قسمت غرب رودخانه عریض دجله قرار داشت ، «عرب» نامیده میشد. از طرفی قرار گرفتن این منطقه در بین دو رودخانه بزرگ دجله و فرات ماهیتی جزیره گونه به اون داده بود به همین دلیل اون رو «جزیره عرب» (عرب به معنی جهت جغرافیایی غرب) مینامیدن
🔴 «جدایی ماوراءالنهر و عراق و کردستان از ایران » :
درود به همراهان بزرگوار ، پیش از اینکه وارد مبحث مهم تئوریزه شدن مذهب تشیع صفوی،توسط فقهای لبنانی در ایران بشم لازمه که در این بخش نگاهی کنیم به
(۱)
لطمات جبران ناپذیری که بخاطر جنایات شاه اسماعیل و قزلباشان تاتارش و همینطور بی کفایتی فرزندش شاه تهماسب به ایران وارد شد.
ماله کشان شاه اسماعیل ادعا میکنن که اگر او نبود ایران یکپارچه نمیشد و ....
جدای از حمام خونی که براه انداخت و جنایات سادیسم واری که مرتکب شد و تجاوز و
(۲)
فساد و غارتگری هایی که براه انداخت و فرهنگ لواط گری و هرزگی رو نشر و گسترش داد و کشور ایران رو « مملکت قزلباش» نام نهاد و تمام اقداماتش بر ضد ایران و ایرانی بود، به هیچ وجه قصد ونیتش یکپارچگی ایران و برقراری حکومتی ملی مردمی نبود ، اسماعیل تنها نیتش از تاختن بر ایران خالی
قزلباشان در مدت کوتاهی همه بناهای دینی و مذهبی تبریز رو که خیلیهاشون آثار ارزشمند هنر معماری ایرانیان بودند رو از بین بردن و گور تمام
(۷۲)
بزرگان اهل سنت رو شکافته استخوان هاشون رو به آتش کشیده و خاکسترش رو توی کوچه ها پخش کردن.
بعد تبریز نوبت شهر های دیگر آذربایجان رسید و در ظرف یکسال به طور پیوسته و خستگی ناپذیری این جنایات و خرابی ها و غارتگری ها رو ادامه دادن، اونها با شهر اردبیل که شهر شیخ صفی بود هم همین
(۷۳)
کار رو کردند و سرزمین آذربایجان در خلال یک سالار رجال دینی و ادبی و فرهنگی پاکسازی شد. این قزلباشان تاتار که از خارج از مرزهای ایران وارد آذربایجان شده بودن هیچ تعلق خاطری به ایران و ایرانی نداشتن و به هیچ اصول اخلاقی و انسانی هم پایبند نبودند و بجز غارتگری و کشتار و تجاوز