Read on Twitter
سال۲۰۰۵ بود که تصمیم گرفتم تنهایی برم ایران زندگی‌کنم. اون سال تازه دیپلم‌گرفته‌بودم. من‌همیشه عاشق ایران بودم این رو‌کسانی‌که‌من‌رو‌میشناسن‌میدونن!
یه غیرت احمقانه ای دارم که کسی جرات نداره به ایران‌خانوم بگه بالای چشمش ابرو.
هروقت کسی ازم‌میپرسه‌کجایی هستی بدون فکر‌میگم ۱/۱۱
یه غیرت احمقانه ای دارم که کسی جرات نداره به ایران‌خانوم بگه بالای چشمش ابرو.
هروقت کسی ازم‌میپرسه‌کجایی هستی بدون فکر‌میگم ۱/۱۱
ایران.جوری که یه روز یکی‌از دوستانه پلیسم عصبانی شد و‌گفت‌ملیسا تو بلژیکی هستی!
گفتم فراموش کن این جمله رو.
حالا همه اینا برای شروع یکی از خاطرات تلخم در ایران بود ! شاید هر شب یکی ازونا رو‌بنویسم
من زمستان به ایران رفتم و‌دانشگاه رو‌ول‌کردم‌‌و بعد از یک ماه در تهران مشغول ۲/۱۱
گفتم فراموش کن این جمله رو.
حالا همه اینا برای شروع یکی از خاطرات تلخم در ایران بود ! شاید هر شب یکی ازونا رو‌بنویسم
من زمستان به ایران رفتم و‌دانشگاه رو‌ول‌کردم‌‌و بعد از یک ماه در تهران مشغول ۲/۱۱
به‌کار در یک موسسه زبان پسران شدم. فرانسه درس میدادم و در همون اموزشگاه یک دوست پیدا کردم( حتما براتون مینویسم چطوری با این فرشته دوست شدم)
عید اون سال ما ۵ تا دختر ۱۹-۲۳ ساله راهی شمال شدیم برای سفر. برای من همه‌چی خیلی جدید بود از سن‌کم از ایران دور شده بودم و خیلی چیزها ۳/۱۱
عید اون سال ما ۵ تا دختر ۱۹-۲۳ ساله راهی شمال شدیم برای سفر. برای من همه‌چی خیلی جدید بود از سن‌کم از ایران دور شده بودم و خیلی چیزها ۳/۱۱
رو‌نفهمیده‌بودم. صبح‌روز اول مسافرت من و۲ تا از خواهرهای دوستم برای خرید صبحانه بیرون رفتیم . هنوز دوران خاتمی‌بود . یک رخش سفیدم‌داشتم پژو ۲۰۰۶ که‌اون زمان با اینکه سرم‌کلاه‌گذاشته‌بودن ۱۵ میلیون خریده بودم ( ماشین نو بود)
سر چهارراه اول پشت چراغ قرمز یکدفعه یکی در ماشین ۴/۱۱
سر چهارراه اول پشت چراغ قرمز یکدفعه یکی در ماشین ۴/۱۱
باز کرد و‌نشست توی صندلی عقب و‌گفت‌حرکت کن !! قشنگ یادمه‌که‌چقدر ترسیده بودیم و هی‌میگفتیم‌چی‌میخوای‌میگفت‌حالا بهتون‌نشون‌میدم!!
سر چراغ دوم پلیس راهنمایی رانندگی ایستاده بود شیشه رو دادیم‌پایین و‌جیغ زدیم کسی توی ماشینه نگاه کرد و گفت برید باهاش ایشون‌مال بسیجه!
مارو بردن ۵/۱۱
سر چراغ دوم پلیس راهنمایی رانندگی ایستاده بود شیشه رو دادیم‌پایین و‌جیغ زدیم کسی توی ماشینه نگاه کرد و گفت برید باهاش ایشون‌مال بسیجه!
مارو بردن ۵/۱۱
توی یک خونه که هیچ تابلو هیچی نداشت داخل پارکینگ و پر از مردهای کثیف ریشدار حروم زاده !! و بعد مارو از ماشین پیاده کرد و پرسید الکل همراهتونه! آقا الکل چیه ما داشتیم‌میرفتیم‌صبحانه بخریم !برای چی مارو اوردین اینجا ؟ گفت حالا میفهمید.
انداختنمون توی یک اتاق نمیدونم چندمتر ولی ۶/۱۱
انداختنمون توی یک اتاق نمیدونم چندمتر ولی ۶/۱۱
اینقدر کوچیک که باید هر۳ نفر می ایستادیم و اگر هر کدوم میخواست بچرخه همه باید میچرخیدیم. پنجره هم نداشت!
نمیدونم چقدر اون داخل بودیم ولی وقتی اومدیم بیرون عصر بود و بقیه دوستان تمام بیمارستانها و کلانتریها رو‌گشته بودن ولی مارو‌نتونسته بودن پیدا کنن ما گم شده بودیم! اگر بلایی۷/۱۱
نمیدونم چقدر اون داخل بودیم ولی وقتی اومدیم بیرون عصر بود و بقیه دوستان تمام بیمارستانها و کلانتریها رو‌گشته بودن ولی مارو‌نتونسته بودن پیدا کنن ما گم شده بودیم! اگر بلایی۷/۱۱
سرمون میوردن هیچ کس نمیفهمید. مملکت بی در و پیکر.
بعد از ساعتها ما رو‌نشوندن جلوی یه آخونده‌کثیف هیز ! که تا ما رو دید داشت با اون‌چشمهای کثیفش ما رو‌میخورد. هنوز حرفاش نگاهاش از ذهنم پاک نمیشه.
پرسیدم‌ما برای چی اینجاییم گفت بهم‌گفتن راننده روسریش از سرش افتاده!
گفتم من؟ ۸/۱۱
بعد از ساعتها ما رو‌نشوندن جلوی یه آخونده‌کثیف هیز ! که تا ما رو دید داشت با اون‌چشمهای کثیفش ما رو‌میخورد. هنوز حرفاش نگاهاش از ذهنم پاک نمیشه.
پرسیدم‌ما برای چی اینجاییم گفت بهم‌گفتن راننده روسریش از سرش افتاده!
گفتم من؟ ۸/۱۱
این همه عذاب چون روسریم از سرم‌افتاده؟
گفتم مال من افتاده اینا چرا؟ گفت دوستات بودن همه باهم باید ادب میشدین که دیگه خراب نباشید !!
گفتم من از خارج از کشور میام و هنوز کاملا بلد نیستم که کاش نگفته بودم !!
حاجی نیشش باز شد گفت اونجا چیکار میکنی بیا بقل دستم بشین !! ۹/۱۱
گفتم مال من افتاده اینا چرا؟ گفت دوستات بودن همه باهم باید ادب میشدین که دیگه خراب نباشید !!
گفتم من از خارج از کشور میام و هنوز کاملا بلد نیستم که کاش نگفته بودم !!
حاجی نیشش باز شد گفت اونجا چیکار میکنی بیا بقل دستم بشین !! ۹/۱۱
فقط دخترا با نگاه التماس که ملیسا نجات پیدا کنیم ازینجا! گفتم‌حاج آقا من معذرت میخوام کجا بنویسم امضا بدم؟گفت بقیه برن بیرون با ایشون صحبت دارم!
تازه ۱۹ سالم شده بود همیشم‌پرو بودم به قول پدرم آخر سرت به باد میدی!
حاجی خیلی کثیف بود ولی باید میرفتیم بیرون وحشتناک بود اونجا۱۰/۱۱
تازه ۱۹ سالم شده بود همیشم‌پرو بودم به قول پدرم آخر سرت به باد میدی!
حاجی خیلی کثیف بود ولی باید میرفتیم بیرون وحشتناک بود اونجا۱۰/۱۱
با هزارتا التماس ببخشید و من از بچگی اینجا نبودم کاغدی گذاشتن جلوم‌که اگر دفعه بعد بگیرنم ۱۰۰ تا ضریه شلاق میخورم!!
اره اون زمانا گشت ارشاد نبود ولی همین بسیجیای کثافت بودن.
این یکی از خاطرات حجابمه ! بازم مینویسم براتون.
برای همینه که با تمام وجود میجنگم !۱۱/۱۱
#مهسا_امينی
اره اون زمانا گشت ارشاد نبود ولی همین بسیجیای کثافت بودن.
این یکی از خاطرات حجابمه ! بازم مینویسم براتون.
برای همینه که با تمام وجود میجنگم !۱۱/۱۱
#مهسا_امينی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
