#رشتو
یادداشت حسین نهی، راننده اسنپ:
اون شب تصمیم گرفتم تا صبح بمونم بیرون و سرویس برم، نیم ساعتی میشد منتظر مسافر بودم و خبری نمیشد، کنار خیابون چشمامو بسته بودم و داشتم راه شبِ رادیو ایران رو گوش میدادم... ۸/۱
یهو صدای آلارم موبایلم در اومد...
مقصد: فرودگاه امام، بی هیچ مکثی قبول کردم و رفتم سمت مبدا، یه خانم و آقای جوون با دوتا چمدون مسافرم بودن. تو راه از حرفاشون متوجه شدم که دخترشون رو گذاشتن خونه مادربزرگش... ۸/۲