Discover and read the best of Twitter Threads about #مجید_توکلی

Most recents (9)

بخش‌هایی از نامه #مجید_توکلی به یاد جاویدنام #فرزاد_کمانگر، معلمی که دوست و همراه مجید در اوین بود را برسانید به دست بی‌شرمان بی‌ریشه‌ای که با وقاحت گفتند "مجید توکلی اصلا کردها رو بعنوان مردم ایران قبول نداره"

اردیبهشت ۱۳۸۹ زندان اوین. @MajidTavakolii:
"و برادر بزرگم را کشتند/۱
،برادری کُرد که او را عاشقانه دوست داشتم. برادر و معلم من. معلمی برای مقاومت و معلمی برای همه‌ی فرزندان ایران. آن روزها که الفبای ایستادگی در مقابل بدترین شکنجه‌ها و پرونده‌سازی‌ها را از او آموختم؛ آموختم که ایمان و اعتقاد انسان در برابر این مشکلات ارزشمندترین داشته است؛/۲
آموختم می‌توان بارها در اتاق بازجویی و سلول‌های تنگ انفرادی جان را تسلیم کرد و عقیده را پاس داشت. او معلم من بود. معلمی که آموخت می‌توان همیشه لبخند زد و به همه‌ی انسان ها -فارغ از هر اختلاف و تفاوتی- انسانی نگریست."/۳
Read 7 tweets
شاید برای جدیدی‌ها تازه باشد، ولی این همان مجیدیست که ما همیشه میشناختیم. دورانی که کارتل اصلاح‌طلب، با بازوی سرکوب داخلی و سانسور خارجی، کاربران عادی را به خشونت‌طلبی متهم میکرد و با استخدام آنالیزور و دوستی با رؤسای شبکه‌های اجتماعی، آنها را حذف میکرد، #مجید_توکلی صدایشان بود./
وقتی گروهی، مست از اتصال به شبکه‌های پول و قدرت، برای براندازان رجز میخواندند، مجید ترجیح داد کنار «ترولهای فحاش و رباتهای خشن» بایستد، تا برای استخوانی و وعده‌ی پست و مقامی، مقابل اربابان دم بجنباند. زمان نشان داد دولت آنها مستعجل بود و خیابان یکبار برای همیشه از آنها عبور کرد؛/
این نورسیده‌ها و نوکیسه‌ها که انگشت کوچک آن کارتل مخوف هم نیستند. پس تا دوران، دورانِ شماست، بتازید و بتازانید، اما بدانید که این شعبده‌ها عمر محدودی دارد و تهِ تهش شمایید و مردمی که -بر خلاف میلتان- واقعاً وجود دارند و با بدنهایشان -هرچند نحیف- سهمی از خیابان.
#مهسا_امینی
Read 4 tweets
#رشته_توییت
/1 چند سال پیش یه شب خونه‌ی یه دوستی دعوت بودم. میزبان دوست و فامیلش رو با هم دعوت کرده بود و من اکثرِ جمع رو نمی‌شناختم.
همون اول در حدِ اسم با فامیل‌هاش آشنا شدم و همون لحظه هم اسم‌شون یادم رفت. اسمِ همه به جز دو نفر: «آقا مِیتی» و پسرش.
#مهسا_امینی
/2 آقا مِیتی کَتِش باز بود. کَت‌ـ‌باز راه می‌رفت، می‌نشست، حرف می‌زد و احتمالاً می‌خوابید. فکر کنم لولای شانه‌هاش خراب بود.
زیرِ بازوهاش جا داشت واسه صدتا هندونه؛ هندونه‌هایی که خودش می‌ذاشت زیرِ بغلِ خودش.
#آرش_صادقی
/3 جمله‌هاش همه اول شخص مفرد بود: «من یه ماشین خریدم...من یه موتور داشتم... من می‌گم فلان...». حتی جمله‌هایی که بی ربط رو هم با من شروع می‌کرد: «من، بابام اینا یه ویلا خریدن شمال...».
خیلی سر و صدا می‌کرد و برای ساکت‌کردنش میزبان پیشنهاد داد با یکی شطرنج بازی کنه.
#مجید_توکلی
Read 27 tweets
#مهدی_افشاری نوجوان شانزده ساله اصفهانی، در بند و زندانی ست. صدای او باشید.
#آریان_هاشمی جوانِ اهل نورآباد ممسنی، در زندان است و از او خبری نیست.
صدای معترضین زندانی باشید.
#نسیم_خسروی اهل ملک شهر اصفهان در زندان است.
صدای او باشیم.
Read 183 tweets
#رشته_توییت
1/
یه روز حضرت سلیمان بر کرانه‌ی باختریِ رودِ اردن نشسته بود و داشت به همراه وزیر ترابری، آصف ابن برخیا، سایه می‌گرفت.
آصف داشت ریشه‌های قالی رو صاف می‌کرد.
سلیمان هم انگشترش رو درآورده بود داشت لای شیارهاش رو با خلال دندون تمیز می‌کرد.

#مهسا_امینی
👇
2/
یهو یه پشه‌هه اومد به سلیمان گفت: «ز!»
سلیمان گفت: «چی؟»
پشه دورِ انگشتر چرخید و گفت: «ز!»
سلیمان گفت: «آهان!»
بعد انگشترش رو گذاشت و گفت: «حالا شد. بگو یه بار دیگه!»
پشه گفت: «ززظز.»
سلیمان جواب داد: «به‌به! علیکِ ززظز. پارسال دوست، امسال آشنا. جانم؟»

#مجید_توکلی
👇
3/
پشه گفت: «ززظضز ذظزز ظز زظ‌ذ.»
سلیمان گفت: «چی شده مگه؟»
آصف گفت: «چی می‌گه؟ چی می‌گه؟»
سلیمان گفت: «صبر کن می‌گم الآن.» بعد برای پشه تکرار کرد: «چیزی شده؟»
پشه گفت: «زض ززز زضذز.»
بعد سلیمان رو کرد به پایین‌دستِ رود، لب‌هاش رو غنچه کرد و گفت: «هوووو!».

#حسین_رونقی
👇
Read 13 tweets
برای ثبت در تاریخ:
ماهها قبل #مجید_توکلی تجمعات فرهنگیان و بازنشستگان را «مصرف خیابان» توصیف، با رهبران آنها به خاطر تحقیر معترضان آبان در افتاده و هشدار داد برخی مشغول همکاری با امنیتیها هستند.
حالا پنجاه روز است که «خیابان» برخواسته و این جملات جلایی دیگر پیدا کرده‌اند.
ده‌ها #مهسا_امینی تا امروز کشته و بازداشت شده‌اند. دانش‌آموزان در اعتراض، هم صدای خیابان علیه حکومت شعار داده و دانشجویان کلاسها را تعطیل کرده‌اند،اما دریغ از یک روز اعتصاب معلمان. بر خلاف معترضان عادی که باید با ماسک و سبکبار به خیابان بروند،اینها با پلاکاردهایی منقش به پرچم ج.ا
و اندازه‌ی کله‌ی پدرشان،بی دغدغه جلوی اداره جمع شده‌اند و مراقبند کلامی از اعتراضات و دانش‌آموزان ژیس نگویند. فعالانِ جنبشِ حقوق و پاداش، که از سوی چپ‌ها جنبش اصیل خوانده می‌شدند، امروز دریوزه‌تر از همیشه، حتی مراقب بوده‌اند که تجمعشان با #چهلم_جمعه_خونین_زاهدان همزمان نباشد.
Read 4 tweets
#رشته_توییت
۱/
چند روزه آدما زیاد توجه می‌کنن به چیزنوشت‌هام.
ماجرا از اون خاطره‌ی استادیوم شروع شد.

در مخیله‌م هم نمی‌گنجید که این متن چنین بازخوردی داشته باشه. محاسبه‌ی خاصی هم روش نداشتم. اتفاقاً یکی از سریع‌ترین و کم‌ویراست‌ترین چیزهاییـه که نوشتم.
#مهسا_امینی
👇
۲/
شرایط باعث شد کارم بزرگتر از چیزی بشه که فکر می‌کردم.

حالا ۲ تا نکته بگم.

اول اینکه تمام این پلتفرم‌ها فدای یه بار دیگه رقصیدنِ #ندا_آقاسلطان و خندیدنِ #نیکا_شاکرمی و حرف زدنِ #سارینا_اسماعیل‌زاده.

این هنگامه اگر برای جان آدم‌ها نباشه چیزی نیست جز خودفروشی به قیمت لایک.

👇
دوم اینکه، ببینید! در شرایطِ عادی هم آدم نمی‌تونه همه‌ی پیامدهای کارش رو پیش‌بینی کنه، چه برسه به شرایط غیرعادی یک انقلاب مردمی.
دختری آزاد از حجاب از صخره می‌ره بالا و ملتی رو موّاج می‌کنه.
خواننده‌ای آهنگ و شعری رو سریع تهیه می‌کنه و میلیون‌ها بار دیده می‌شه.
#مجید_توکلی
Read 6 tweets
#رشته_توییت
1/خب اختشاش‌گرهای عزیز! بیایید یه خاطره دیگه بگم شاید به درد خورد.
سال 83، تازه دانشجو شده بودیم. همون اولش پام لیز خورد و با دو تا گاگول‌تر از خودم رفیق شدم. حالا اسماشون مثلاً آیدین بود و سعید.
سعید سفید‌ـ‌‌مفید بود و فکر می‌کرد خیلی خوش‌تیپـه.

#اعتصابات_سراسری
👇
2/ بچه‌ی تهرانسر بود. از تهرانسر یه قدم بری غرب وارد دیروز می‌شی. می‌گن کریستف کلمب بالای صفحه‌ی آخر خاطراتش نوشته «مقصدِ بعدی: تهرانسر».
آیدین مالِ شهرک غرب بود. به قول خودش «شئرک». یه مقدار هم استریل بود. از این خود‌ـ‌بچه‌بالا‌ـ‌پندارها. دئودورانت و اینا.

#پتروشیمی_عسلویه
👇
3/ منم که بچه دهات. از این هیچی ندیده‌های هنوز به دوران نرسیده. با اینا می‌رفتم بیرون دنیام بزرگ شه.
یه دفعه ما سه تا نشستیم توی یه کلاسِ خالی. من وسط بودم که یه چیزی رو توضیح بدم بهشون. درسم خیلی خوب نبود اما در مقایسه با اون دو تا یابو من اسب حساب می‌شدم.

#زن_زندگی_آزادی
👇
Read 21 tweets
#رشته_توییت
1/
بیایید یه خاطره بگم شاید به دردِ این روزها بخوره.
عیدِ سال 84، بازیِ ایران و ژاپن با دوست‌هام رفتم استادیوم؛ همون بازی‌ای که به خاطرِ اومدنِ قالیباف توی رختکن یه در رو بستن و ازدحام شد و 7 نفر مُردن. چه چیزهایی که ندیدیدم توی این ظلمـستانِِ جور!
#مهسا_امینی
👇
2/
قالیباف اون‌قدر آدم کُشت و آخرش شد آخرین رئیس مجلس جمهوری اسلامی.
بگذرم.
اون روز اومده بودیم ببریم. دور دورِ وحید هاشمیان بود. همون اوایل بازی گلِ اول رو زد. بعدش تیم شروع کرد به دفاعی بازی کردن. فوتبال‌مون همیشه بی‌بیضه بود. بعضی از فوتبالیستامون نه.
#سارینا_اسماعیل‌زاده
👇
3/ همین کریمی و دایی و مهدوی‌کیا اون روز توی بازی بودن.
خلاصه با ترس و لرز دفاع می‌کردیم. از کون قرض کردیم و نیمه اول رو به سر آوردیم اما می‌دونستیم می‌خوریم. گل توی هوا بود و ژاپن فقط باید می‌چیدش.
این میرزاپور رو یادتون باشه یه جوری بود.
#نیکا_شاکرمی
👇
Read 14 tweets

Related hashtags

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3.00/month or $30.00/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!