Discover and read the best of Twitter Threads about #پی_نوشت

Most recents (1)

#حکایت است که:

پیرمردی بود که وردی می‌خواند و باران باریدن می‌گرفت. در قبال این کار دو سکه می‌گرفت.
پیرمرد شاگردی داشت که به او کمک می‌کرد.
پسرک در طول سال‌هایی که شاگردی پیرمرد را کرده بود، ورد باران را یاد گرفته بود. یک روز با خود فکر کرد که دیگر می‌تواند کسب و کار

#رشتو۱)
خود را داشته باشد.
پس کنار کلبه پیرمرد باران‌ساز، دکه‌ای ساخت و بر سردرش نوشت باران سازی با یک سکه.
از قضا خشکسالی آن سال بیشتر از سال قبل بود.
چند روزی مشتریان زیادی آمدند و جوان هم از رونق دکه بسیار شادمان بود.
آنان را راه انداخت و روستاییان هم دعاگویان و شادمان به سمت

۲)
مزارع تکیده رفتند و چشم به راه باران شدند.
دو روزی گذشت.
دکه جوان پرمشتری بود.
باران‌ساز پیر هم مانند همه آن روزها عصایش را زیر چانه خود نهاده بود و جلوی در کلبه خود، روی چارپایه‌ای نشسته بود و در انتظار مشتری بود.
ناگهان روستاییان با نگرانی و فریاد آمدند به سمت دکه باران‌ساز

۳)
Read 5 tweets

Related hashtags

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3.00/month or $30.00/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!