Discover and read the best of Twitter Threads about #جهان

Most recents (3)

#بخوانيد:

ساعت حدود ۱۱ صبح بود پرزیدنت انور سادات با لباس نظامی به بیمارستان رفت و مستقیم به اتاق شاه رفت
دستش را روی قلب شاه گذاشت و به زبان انگلیسی گفت

تو در ساعت ۹:۱۷ دقیقه مردی و ایران در ساعت ۲۵

آن روز کسی نفهمید پرزیدنت انور سادات چه گفت معنی ساعت ۲۵ چیست!؟👇 Image
#ساعت۲۵ایران

ساعت ۹:۱۷ دقیقه صبح روز پنجم مرداد ماه سال ۱۳۵۹ بود که در اتاق باز شد و پرستاری
گفت: شاه مُرد🏴
شهبانو به همراه شاهزاده رضا و شاهدخت فرحناز در بیمارستان بودند، اما علیرضا و لیلا بخاطر سن شان در بیمارستان
حضور نداشتند. پزشکان و پرستاران زیادی در اتاق بودند👇
اما کسی را به اتاق راه نمی دادند، صدها خبرنگار و عکاس
پشت دراطاق سی سی یو بیمارستان و در حیاط بیمارستان جمع بودند این خبر به دنیا مخابره شد:
پادشاه ایران مُرد

انور سادات به کاخ ریاست جمهوری مصر رفت و در یک مصاحبه مطبوعاتی با شرکت صدها خبرنگار خارجی و داخلی شرکت کرد انور سادات👇
Read 10 tweets
رشتوی جدید:
ـ #تیمور_لنگ، که بود و چه کرد؟

بریم ببینیم این آقای تیمور لنگ چه اصل و نسبی داشت و افتخاراتش متعلق به کدوم ملته!

تو آسیای میانه یه بابایی زندگی می‌کرد به اسم تراغای. کجا؟ شهر کَش. کَش کجاست؟ امروز تو ازبکستانه. این آقای تراغای، تو شهر کَش برا خودش برو و بیایی داشته
و یکی از ملاک‌های بزرگ بوده که از کردن خون مردم تو شیشه، دارایی و مال و املاکی به هم زده بود. تراغای از قوم برلاس بود. برلاس قومی بود با زبان تُرکی و اصالت مغول. تراغای ادعا میکرد از نسل چنگیز هست ولی هیچوقت ادعاش اثبات نشد. با این حال خودش رو آغازاده می‌دونست و خوب پولی هم

2
از آغازاده‌بازی به هم زده بود.

این بابا یه پسری داشت به اسم #تیمور که سال ٧٣۶ هجری به دنیا اومد. تیمور تو جوونی زخمی شد و پاش آسیب دید. چطوری؟ معلوم نیست. ابن‌عربشاه میگه تو یه جنگ (دعوا) محلی ضربه خورد و منابع دیگه میگن اتفاقای دیگه افتاد مثلا گوسفند دزدید و چوپان با

3
Read 22 tweets
دیشب خواب دیدم رفته‌ام شیرازِ قرن هفتم با #حافظ و #سعدی و #عُبید و چندنفر دیگر در یک خانهٔ کاه‌گِلی مهمانی و مِی‌خوارگی برپا بود. بین جمعیت نمی‌دانم چرا جای سعدی و #عبید، رفتم پیشِ شمس‌الدین و پرسیدم آیا منظورتان از فلان بیت چنین بود؟ (حتا یادم نمانده کدام بیت بود.)
۱
شمس‌الدین خندید و گفت «هرکس از آینده می‌آید از این سوالاتِ مسخره می‌پرسد مشتباجان.» دقت کنید، حافظ به من گفت مشتباجان و کاش می‌توانستم احساسِ آن لحظه را که گفت مشتباجان به کلمه بیاورم! بعد یک خانم زیبایی را نشانم داد که کُنجی نشسته بود به نوشتن.
۲
گفت «معنای آن بیت را فقط #جهان_ملک_خاتون می‌فهمد چراکه نصف دیوانم را برای #جهان نوشته‌ام و نامه‌هایی است بینِ من و خاتون. حرف‌هایی‌ست خصوصی و مرور خاطرات. #گلندام نباید این غزل‌ها را در دیوان می‌آورد.» و آخرش گفت «خدا رحمت کند #ایرج_پزشکزاد را، رمان خوبی دربارهٔ ما نوشت.»
۳
Read 5 tweets

Related hashtags

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3.00/month or $30.00/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!