داستان بسیار طولانی است. در اوایل انقلاب خمینی دستور داده بود آب آشامیدنی قم از حالت شور در بیاید. میرحسین در جنگ هم به دنبال اجرای این فرمان بود. روزی نبود که مراجع و ملاها سرکوفت زمین ماندن فرمان امام را به دولتیها نزنند.۱۶ سال بود که دولتها میخواستند به هر نحو
و هزینهای سدی بر روی رودخانه فصلی اناربار بزنند اما مشکل بستر شنی (از روستای گلماگرد گلپایگان تا روستای نیزار{کیلومتر ۲۵ جاده دلیجان-سلفچگان} و رسی شدن بستر از نیزار تا قم) مانع سدسازی بود. هیچ شرکت معتبر خارجی و داخلی حاضر نشد این خیانت زیستی را مرتکب شود. کارشناسان وزارت نیرو
نیز مقاومت میکردند. در اثر فشار ملاهای قم، دستور خمینی و به پیشنهاد عسگراولادی کارفرمایی پروژه از وزارت نیرو گرفته شد و به بنیاد ۱۵ خرداد (در حقیقت بنیاد نیست یک هیئت با بودجه سالیانه به اضافه ۲۰ میلیون دلار جایزه سر سلمان رشدی است که ملا حسن صانعی آن را تعیین کرده است)سپرده شد
بنیاد با شرکتهای یک روزهای که از مهندسی سپاه سر بر آورده بود قردادهای سنگین امضا کرد و با مشاوره کارنشناسان وزارت جهاد میلیونها تن شن از بستر رودخانه برداشت کرد و به جایش سیمان و خاک سنگ ریخت. سد خاکی در زمستان ۱۳۷۳ زده شد و حالا پرسش این بود چه کسی سد را افتتاح کند؟
هر کسی سد را افتتاح میکرد پشتیبانی قم را در جنگ قدرت در جیب خود میگذاشت. سید احمد مصطفوی(خمینی) مدعی بود که اگر پدرش دستور ساخت و اجرا توسط بنیاد ۱۵ خرداد را نداده بود این سد ساخته نمیشد و هاشمی هیچکاره هست. هاشمی دور زدن بدنه کارشناسی وزارت نیرو و تامین بودجه چند دهبرابری
را کار خود میدانست. خامنهای به کناری خزید تا رقبا بر سر هم بکوبند. هاشمی تصمیم گرفت پیشدستی کند و سد را پیش از موعد (۱۵خرداد۷۴) ودر ۱۵ اسپند ۱۳۷۳ و بدون حضور هیئت مدیره بنیاد ۱۵ خرداد (حبیبالله عسگراولادی، مهدی کروبی، حسن صانعی و محمدعلی نظامزاده) افتتاح کند. در راه به هاشمی
اطلاع دادند سیداحمد خود را به سد رسانده و میخواد آنرا افتتاح کند. هاشمی دستور خروج خبرنگاران و خلعالسلاح محافظین همه مقامات در محل را صادر و به محض رسیدن به محل جلوی همه حضار و با گفتن جمله «این بچهبازیها چیه احمد؟» یک سیلی به گوش او نواخت. احمد توسط بادیگاردها نگهداشته شد و
نتوانست واکنش نشان بدهد و غش کرد چند امام جمعه مرعوب شهرهای کوچک اطراف با شنیدن کلمه «ریقو» از دهان حسین مرعشی جرات اعتراض به او را پیدا کردند که فورا و تحتالحفظ به خانه فرستاده و حبس خانگی بر آنها اعمال شد( پر سروصداترینشان حاجآقا طه مقدسی، امام جمعه و قاضی شرع محلات بود)
چند نکته: بنیاد ۱۵ خرداد آیینه تمام نمای فساد مالی روحالله مصطفوی خمینی است. همه فعالیت مالی این بنیاد مختص رتق و فتق سرمایه شخصی خمینی بود و در سایه رانت اختصاصی و معافیت مالیات اعطایی خود خمینی فعالیت میکرد و اگر از این زاویه دیده شود سیداحمد محق بود که خود را کارگزار پروژه
بداند (پدرم خودش خواسته این سد را بسازد، خودش به بنیاد خودش پول و دستور داده که بسازد و بنیاد این سد را ساخته، دولت چکاره است؟)
در برنامه اولیه افتتاح همه مراجع قم و ائمه جماعت موقت و دائم شهرهای تهران، قم، اصفهان، اراک، محلات، دلیجان، کاشان،... به همراه روسای سه
قوه و پوشش خبری گسترده وجاهت بیسابقهای به صاحب بنیاد ۱۵ خرداد یعنی احمد خمینی میداد که خوشایند خامنهای و رفسنجانی نبود و صدالبته امکان برخورد نبود.
پاژنام ریقو نخستین بار توسط محمد منتظری (ممد رینگو) و در کمپ آموزش چریکی امل به احمد داده شد و بیت منتظری به ویژه سیداحمد و
سیدهادی هاشمی ابایی از به کار بردن «احمد ریقو» در جمع نداشتند.
صحنهگردانی هاشمی بینقص بود. او حسن حبیبی را مامور دور نگه داشتن مقامات محلی از محل سد کرده بود. حبیبی در دلیجان مستقر و درخواست تریاک کرد. همه برایش به دنبال تریاک میگشتند و او با ردکردن پیدرپی تریاکهای
پیشکشی به بهانه ناخالصی، دردسرسازان احتمالی را تا شب دست به سر کرد.
احمد خمینی با هلیکوپتر رفسنجانی و در معیت سعید امامی سر تیم ترور به بیمارستان جماران و نزد پزشک اختصاصیش دکتر پرتوی فرستاده شد. تیم موفق شد در این گپ حفاظتی کوکایین جاساز شده در کپسول نیفیدیپن را به داروهای او
بیافزاید. احمد به خانه رفت و در روز ۲۰ اسپند مصاحبه شدیدی علیه دولت هاشمی کرد. از شانس خوب یا بد هاشمی همان شب کپسول کوکایین را بلعید و همافزایی کوکایین با تریاک موجب تاکیکاردی، افزایش پریلود قلب، ادم ریوی و هایپوکسی مغزی منتهی به مرگ مغزی او شد. او زنده نماند که مصاحبهاش
را در هفتهنامه امید ۲۱ اسپند ببیند. پس از ۴ روز زمینهسازی و ننهمنغریبم بازی در شامگاه ۲۵ اسپند با تهدید خانوادهاش او را از ونیلاتور جدا و بدون معاینه پزشکی قانونی و در شلوغی شب عید با سختگیریهای شدید امنیتی دفن کردند.
تا زمان فنسبندی شمالی سد صدها مسافر کرویدور ۶۵
که برای تفریح در کنار سد ایستادند در گل فرورفته و ناپدید شدند. سد تا تابستان ۷۵ توان نگهداشتن آب را داشت و پس از آن حتی سیلابهای بهاری نتوانست به نزدیکی تاج سد برسد (رد آب از روی جاده دیده میشود) و تا ۱۲ کیلومتر پایین دست سد از جمله یک روستا مردابی و متروکه شدند.
#فرقه_تبهکار
Share this Scrolly Tale with your friends.
A Scrolly Tale is a new way to read Twitter threads with a more visually immersive experience.
Discover more beautiful Scrolly Tales like this.