ebrahim Profile picture

Sep 2, 2021, 14 tweets

این کتاب یادداشتهای گوستاو نیلیستروم افسر سوئدی ژاندارمری ایران است که در ایام مقاومت مبارزان جنوب در مقابل انگلیس، در شیراز مسئول گزارش دهی اوضاع به تهران بود، بخشهایی از این خاطرات رو براتون انتخاب کردم که احتمالا برای شما هم جالب خواهد بود:/۱

-۲۶ مه ۱۹۱۵
خبرهای جنوب بیشتر نام رئیسعلی را با خود دارند. همه ی خبرها راجع به او نباید راست باشد. ایرانیها در غلو شخصیت آدمها ید طولایی دارند... کدخدایی است و دلاوریهایی دارد. وجود چنین آدمهایی در چنین شرایطی غنیمت است./۱

-۲۹ مه
پیکی از بوشهر آمده بود... از او درباره ی رئیسعلی پرسیدم.با دریافتی از گفتار مردم او را ناجی مردم می دانست و می گفت جمعی از مردم او را از اولیای دین می دانند.
-۱۱ژوئن
دیروز صبح زود راهی کازرون شدم. راننده جاده را میشناخت... صحبت بوشهر و به دنبال آن رئیسعلی پیش آمد./۲

سر صحبتش باز شد.او هم رئیسعلی را همان میدانست که باید برای نجات مردم قیام می کرد. تکیه کلامش این بود«مرد است،علی یارش». برازجانی بود و اسمش کرامت. می گفت:الان نباید کارم این باشد. الان باید روی اسب و تفنگ به دست باشم./۳

گفتم:«حالا هم همین کار را داری می کنی.سربازی.میهنت به تو‌ نیاز دارد» گفت:«کدام میهن؟با این آدمها؟» منظورش دولت بود و دل پری داشت.
پس از شام من بودم و واسموس و صولت الدوله و ناصرالدیوان و ...
آن شب بارها اسم رئیسعلی و زائرخضرخان را شنیدم./۴

ذکر نام رئیسعلی،صولت الدوله را به لبخند و ناصر دیوان را به فکر می انداخت. می دیدم هر دو او را دوست می دارند تا آنجا که صولت الدوله گفت:«رئیس تاج سر کرانه(خلیج فارس) است.» شادمان بودم که چند تن اند و نیرویی دارند.درگیر نیستند. همدیگر را محترم می شمارند./۵

-۳۰ژوئیه در چاهکوتاه
پس از خوردن ناهار بود که زائرخضرخان آمد و ساعتی بعد رئیسعلی دلواری.هر دو روزه بودند.هیچ وقت فکر نمی کردم از دیدن کدخدای یک آبادی کوچک در کنار خلیج فارس این همه شادمان شوم.انگار به دیدار پادشاه سوئد نائل شده ام./۶

رفتار خاضعانه ای داشت و زایرخضرخان را بسیار محترم می شمرد..
از اندیشه هایم در شیراز و این که بهتر است توپ داشته باشند سخن گفتم.در برابر هر چند جمله ام یک بار می گفت:«ای راس میگه».
سفره ای انداختند تا روزه شان را بشکنند.پیش از خوردن غذا رئیسعلی دعا خواند.
(عکس منتسب به رئیسعلی)

سرها پایین بود و او دعا می خواند و در آخر شنیدم که برای خودش و همه ی ما و همه ی مردم از خدا یاری خواست...
-۱۷ اوت
خبرهای حمله ی ناو انگلیسی به دلوار تکمیل شده است.سه ناو از چهار ناو لنگر انداخته در بوشهر راهی دلوار شده و آن آبادی را به توپ بسته اند./۸

-۱۸اوت
رئیسعلی بر خروشیده است.امروز شیراز در سیلاب نام رئیسعلی دلواری غرق بود. شاید بیشتر پسرهایی را که امروز به دنیا آمده اند رئیسعلی بنامند.خبرها حاکی از تلفات سنگین انگلیسی هاست.می گویند در روز اول برخورد دلواری ها و انگلیسیها یکصد نفر انگلیسی مرده اندو در روز دوم سیصد نفر./۹

خموشی شکل گرفته پس از فاجعه ی دوازدهم ژوئیه(اشغال بوشهر) از شیراز رخت بر بسته.انگار همه سر قیام دارند. رئیسعلی دوباره مردم را زنده کرده است.
-۲۲اوت
خبری داغ رسید. انگلیس برای گرفتن انتقام خون کشته شدگانش دیروز دست بن لشکرکشی بزرگی زده،ولی نتیجه ی حمله بهتر از پیش نبوده/۱۰

و با گذاشتن حدود صد کشته راه بازگشت به بوشهر را در پیش گرفته است.
-۴سپتامبر
آنچه را که هرگز آرزوی شنیدنش را نداشتم خبر آوردند.رییسعلی کشته شده است.هیچگاه پادگان ژاندارمری شیراز را اینقدر غمین ندیده بودم...
خبر دردناکی است.حوصله ی کار را ندارم.امشب شهر پر هیاهوی شیراز خموش است./۱۱

-۹سپتامبر
عزاداری بزرگی در شیراز به راه افتاده است. امروز مجلس سوگواری بزرگی برپا بود. شهر غرق گریه و ناله است. مردم بر مردی می گریند که هیچ گاه او را ندیده اند./۱۲

-۲۲سپتامبر
پاییز غمگینی است. امروز در میدانی چند بچه را دیدم که در پی هم می دوند. به هم که رسیدند دست به گریبان هم انداختند. شنیدم یکی می گفت:«ای کارو ول کنیم بریم رئیسعلی بشیم»
پس رئیسعلی زنده است./۱۳

Share this Scrolly Tale with your friends.

A Scrolly Tale is a new way to read Twitter threads with a more visually immersive experience.
Discover more beautiful Scrolly Tales like this.

Keep scrolling