Thread by @febrahimzade

اردیبهشت سال ۱۳۶۹ بود. دقیقا ۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۹. شنبه صبح که به مدرسه رسیدیم وضعیت مدرسه بهم ریخته بود. بچه‌های کلاس ۳/۱ ریاضی بیرون از کلاس جیغ و داد می‌کردند. زنگ تفریح اول همه بچه‌ها در حیاط مدرسه دور بچه‌های ۳/۱ ریاضی جمع شدند #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان /۱

چند نفری از بچه‌های کلاس سوم ریاضی با چشمانی ورم کرده و سرخ از اشک و هق هق کنان ماجرای تلخی را که از پنچ‌شنبه قبل آغاز شده بود برای ماها که بهت زده ایستاده بودیم تعریف می‌کردند. ماجرایی که هنوز بعد از بیست و نه سال یادآوریش تلخ است #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان

داستان #ملودی_جلیلی ... دانش اموز ۱۶ ساله کلاس ۳/۱ ریاضی دبیرستان شهید باهنر یا هدف شماره ۲ در خیابان جامی کوچه کسری. دبیرستانی بزرگ و البته با اسم و رسم. ملودی یکی از ۱۴۰۰ دانش‌اموز دختری بود که سال ۶۹ در این مدرسه درس می‌خواند #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان

پنج‌شنبه قبل کلاس ۳/۱ ریاضی زنگ آخر ورزش داشت که ناظم مقطع سوم دبیرستان خانم فعلی به همراه دو نفر از بچه‌های انتظامات به حیاط آمدند و یک سره به سراغ کلاسور #ملودی_جلیلی رفتند. لای کتابش چند عکس از خوانندگان خارجی بود #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان

خانم ناظم بدون این که به توضیحات #ملودی_جلیلی گوش کند که این عکس‌ها دیروز لای کتابش جا مانده بود و دیگر تکرار نمی‌شود نه فقط عکس‌ها را که شلوار مدرسه‌اش را هم ضبط کرد و فرمان داد که شنبه با ولی‌ات به مدرسه بیا...#آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان

آن طور که بعدها از همکلاسی‌های ملودی شنیدیم پدر و مادرش سالها بود که از هم جدا شده بودند و ملودی با پدرش و همسر پدرش زندگی می‌کرد. مانند خیلی از بچه‌های طلاق با همسر پدرش مشکل داشت و آبشان در یک جوی نمی رفت. #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان #ملودی_جلیلی

این که او نمی‌خواست به پدرش بگوید که چرا باید به مدرسه بیاید یک سر ماجرا و این که باید با شلوار گرمکن به خانه می‌رفت سر دیگر ماجرا. دوستانش می‌گفتند که در راه به همسر پدرش تلفن زده بود و دعوایشان شده بود #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان #ملودی_جلیلی

آن روز ملودی به خانه نرفت و تا عصر با دوست پسرش در خانه یکی از دوستانش بودند. این را هم همکلاسی‌هایش می‌گفتند. دوستش می‌گفت همه‌اش گریه کرده که همسر پدرش گفته پدرش می‌داند و او ... و او از این می‌ترسید #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان

ترس اخراج از یک سو و ترس از پدر از سوی دیگر و ترس از این که اگر آن‌ عکس‌ها لای پرونده‌اش می‌ماند دیگر اجازه کنکور دادن نداشت از سوی دیگر و از همه بدتر این که یک دختر ۱۶ ساله چطور می‌تواند با گرمکن در کوچه بگردد؟ #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان

عصر انگار آرام‌تر شده بود. از دوستش و دوست پسرش خداحافظی کرده بود و گفته بود به خانه می‌رود. اما به جای خانه پیاده راه افتاده بود به سمت خیابان ولیعصر و بعد از آن چهارراه طالقانی. ساختمان کناری هتل جهان. #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان

چند لحظه بعد کسانی که در ساعت ۶ بعد از ظهر ۲۰ اردیبهشت در چهارراه طالقانی بودند با صدای فریاد دختری جوان نگاهشان به سمت ساختمان بلند سر چهارراه طالقانی رفت و پیکری که با شتاب زیادی به زمین پرت شده بود. #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان

روی زمین پیکر در هم شکسته دختر جوان ۱۶ ساله که شلوار گرمکن ورزشی به پایش بود و در جیبش یک کارت دانش‌اموزی بود یک نام #ملودی_جلیلی نام پدر ایرج دانش‌آموز کلاس ۳/۱ ریاضی دبیرستان دخترانه شهید محمد جواد باهنر #آموزش_و_پرورش #جشن_روز_معلم #شادی_دانش‌_آموزان

هیچ کس نمی‌دانست چه اتفاقی رخ داده است و چون پنج شنبه عصر بود تا شنبه منتظر ماندند و شنبه با همان کارت به مدرسه آمدند و تازه آن جا بود که همه فهمیدند چه اتفاقی افتاده است. خانواده ای که دو روز دنبال #ملودی_جلیلی گشته بودند پیکرش را در پزشک قانونی پیدا کردند با شلوار کرمکن ورزشی

همکلاسی‌های #ملودی_جلیلی می‌دانستند که این اتفاق چطور رخ داده است. دوستی که تا بعد از ظهر همراهش بود بیشتر از همه گریه می‌کرد و می‌گفت که گفته داغش را به دل ناظم و خانواده‌اش می‌گذارد. اما چه کسی تهدیدهای دخترهای ۱۶ ساله را باور می‌کرد #آموزش_و_پرورش #شادی_دانش‌_آموزان

خبر مرگ #ملودی_جلیلی مثل بمب در مدرسه پیچید. بچه‌ها در حیاط مدرسه اعتراض کردند. حتی ما کلاس اولی ها هم به جمعشان پیوستیم. دانش‌آموزان ۳/۱ ریاضی در کلاسشان را بسته بودند و چند روزی معلم‌ها را هم به کلاس راه نمی‌دادند. دیوارهای مدرسه پر از شعار برعلیه خانم فعلی بود

دانستن این که بین ۱۴۰۰ نفر بدانیم دقیقا این بلا سر چه کسی آمده کار سختی بود. حداقل برای ما کلاس اولی‌ها سخت بود. هرچند عکس پرسنلی ۳ در ۴ #ملودی_جلیلی روی دسته گلی سفید سر نیمکتش بود و قیافه‌اش البته آشنا بود. خانم فعلی از فردای آن روز دیگر به مدرسه نیامد. #آموزش_و_پرورش

کلاس‌ها باز تشکیل شدند و باز انتظامات مدرسه دم در مدرسه کیف ها را برای پیدا کردن یک عکس یک جوراب سفید یا هر چیزی که از دید ناظم‌های دهه شصت و هفتاد ممنوعه بود می‌گشتند. باز خوش خدمت‌های ناظم‌ها خبر چینی می‌کردند و #ملودی_جلیلی یک خاطره شد. یک شماره ردیف در بهشت زهرا

services5.tehran.ir/Default.aspx?t…
#ملودی_جلیلی
فرزند ایرج تاریخ دفن:24-2-1368 قطعه: 111 ردیف:72 شماره:68
#آموزش_و_پرورش #شادی_دانش‌_آموزان

این روایت را برای بار چندم نوشتم. چند سال پیش در گفتگویی از مری اپیک شنیدم که نمایشی را روی صحنه برده که یکی از اپیزودهایش درباره #ملودی_جلیلی است. دختر یکی از دوستانش که به خاطر حجاب خودش را کشته است. داستان را به عنوان یکی از شاهدان ماجرا در فیس بوک

نکته عجیب این بود که مهرداد فرهمند خبرنگار بی بی‌سی که این روایت را خواند از من خواست پستم را پابلیک کنم و بعد روایتی را تعریف کرد که می‌گفت بیست و چند سال است در ذهنش مانده است. او یکی از کسانی بود که آن روز پنج‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۹ در چهارراه طالقانی بود

دیده بود که آن دختر خودش را از بالای ساختمان انداخته و نوشت همیشه می‌خواست بداند سرنوشت دختر چه بوده است. سرنوشت #ملودی_جلیلی تراژدی تلخ نسل ما بود. همه ما که در دهه شصت و هفتاد مدرسه رفتیم. مایی که اجازه نداشتیم عکس پدرمان را همراه داشته باشیم

همه ما امثال خانم فعلی در طول تحصیل‌هایمان کم نداشتیم. ناظم‌هایی که می‌توانستند سرنوشت تو را با جاسوسی نورچشمی‌ها تغییر دهند. همه ما از ترس همین خانم فعلی‌ها اجازه پوشیدن جوراب سفید را هم نداشتیم. روایت #ملودی_جلیلی تراژدی نسل ما است.
#آموزش_و_پرورش #شادی_دانش‌_آموزان

کاش کسی سرنوشت #ملودی_جلیلی را برای آقای بطحایی وزیر آموزش و پرورش می‌فرستاد تا بداند ما چه تاریخی را پشت سر گذاشتیم و او نگران صندلی وزارتش پلیس فتا را به سراغ دانش‌آموزان می‌فرستد