ارتش شوروی پس از شهریور بیست هم یک بار دیگر به خاک ایران حمله کرده، آن هم همین سی و هفت سال پیش. اما بر خلاف شهریور بیست، این بار ارتش ایران درگیر شده وارتش اشغالگر سرخ را بیرون کرده است! (۱/۱۷)
داستان از این قرار بوده که خبر می رسد مجاهدین افغان شماری راکت انداز قابل حمل با نفر از نوع استرلا در جایی در روستای متروکه رباط جلیل، نزدیک مثلث مرزی با ایران و پاکستان انبار کرده اند. ارتش شوروی عملیاتی به نام جنوب برای حمله به این انبار و ضبط استرلاها طراحی می کند. (۲/۱۷)
بامداد شانزدهم فروردین ۱۳۶۱ عملیات آغاز می شود. ابتدا جنگنده های سوخوی باید اطراف هدف را با بمبهای آتشزای نشانه گذار بمباران می کردند تا هلیکوپترهای حامل نیروهای کماندو بر اساس این نشانه ها، هدف را شناسایی و نیرو پیاده کنند. (۳/۱۷)
اما بعدا مشخص می شود که بمبها در جاهای پراکنده ای افتاده اند، نزدیکترینشان، صدها متر دورتر از هدف اصابت کرده و حتی باد شدید، بعضی از بمبها را بسیار دورتر و پشت مرز ایران برده است. هلیکوپترها حتی همین بمبهای به خطا رفته را پیدا نمی کنند. (۴/۱۷)
کمی بعد، ناوبر هلیکوپتر فرماندهی گزارش می دهد که مسیر را خطا رفته، وارد آسمان ایران شده و دوازده کیلومتر هم از مرز گذشته اند. اما سرهنگ فرمانده عملیات دستور می دهد به مسیر ادامه دهند. (۵/۱۷)
هلیکوپترها از بالای جاده آسفالته ای می گذرند که تیرهای برق کنار جاده بروشنی نشان می داده که به هیچ وجه نمی تواند در افغانستان باشد، بویژه تیرهای چوبی تلگراف چون در افغانستان همه این تیرهای چوبی را روستاییان کنده و فروخته بودند. (۶/۱۷)
حتی یک اتوبوس هم از جاده می گذرد که به هیلکوپترهای بالای سر هیچ واکنشی نشان نمی دهد و به مسیرش با آرامش ادامه می دهد. در این بین ناوبر متوجه محلی می شود که مشخصات آن کاملا با هدفی که شناسایی کرده بودند، همخوانی دارد و حتی یک برجک دیده بانی هم کنارش هست. (۷/۱۷)
سرهنگ فرمانده دستور آغاز عملیات را می دهد. کماندوها پیاده می شوند و محل را زیر آتش خمپاره می گیرند اما وقتی به هدف می رسند درمی یابند به یک کارخانه آسفالت حمله کرده اند. (۸/۱۷)
ژنرال فرمانده مافوق که سوار بر هواپیمای آنتونوف ۳۰ (دوموتوره ملخی) عملیات را از آسمان افغانستان هدایت می کرده پس از اینکه مدتی ارتباطش با یگان عملیاتی قطع بوده، موفق با تماس با سرهنگ فرمانده می شود و دستور می دهد بلافاصله محل را ترک کنند. (۹/۱۷)
اما ناگهان دو فانتوم ایرانی می رسند و یکی شان دو راکت بسوی هلیکوپترهایی شلیک می کند که روی زمین نشسته بودند. یکی از راکتها به خطا می رود و دیگری هم بدون اینکه عمل کند روی زمین می افتد (در عکس این راکت را در دست سرباز شوروی می بینید). (۱۰/۱۷)
اشتباه خلبان فانتوم این بوده که به هلیکوپترهایی که موتورشان خاموش بوده، راکت گرمایاب شلیک می کند. زمین داغ کویر هم راکت گرمایاب را به خطا می اندازد. فانتومها دور می شوند اما بلافاصله دو فانتوم دیگر جایشان می آیند. (۱۱/۱۷)
فانتومها این بار با مسلسل، هیلکوپترها و کماندوها را زیر رگبار می گیرند. کماندوها با هرچه در دستشان بوده، تفنگ و مسلسل و حتی خمپاره انداز به فانتومها شلیک می کنند. (عکس فانتوم ایرانی را بر فراز هلیکوپترها نشان می دهد و زیر آن جای گلوله را روی یکی از هلیکوپترها). (۱۲/۱۷)
یکی از فانتومها صدمه می بیند و بر می گردد اما فانتومها موفق می شوند دو هلیکوپتر را منهدم کنند. شکاریهای میگ شوروی از ترکمنستان خودشان را می رسانند اما بدون اجازه مستقیم از مسکو حق شلیک نداشتند و چنین اجازه ای هم داده نمی شود. (۱۳/۱۷)
نیروی زمینی ارتش ایران از راه می رسد و محل را محاصره می کند اما به جای اینکه کماندوها را اسیر کند آنها را به خارج از خاک ایران اسکورت می کند. عملیات ساعت هفت صبح آغاز و درگیری سه ساعت طول می کشد. تا ساعت دوازده و نیم ظهر همه نیروهای شوروی خاک ایران را ترک می کنند. (۱۴/۱۷)
محل درگیری در نزدیکی روستای حرمک زاهدان بوده. در این درگیری دو نگهبان کارخانه آسفالت کشته می شوند. هنوز ساعت کاری کارخانه آسفالت شروع نشده و کارگران نرسیده و کارخانه تقریبا خالی بوده، اما چند نفری حضور داشتند که کماندوهای شوروی پس از ورود به کارخانه اسیرشان می کنند. (۱۵/۱۷)
دولت شوروی از دولت ایران عذرخواهی رسمی می کند، خسارت کارخانه سیمان و خونبهای دو نگهبان جانباخته را می پردازد. سرهنگ فرمانده عملیات هم به شوروی فراخوانده و محاکمه نظامی می شود. ماجرا کلا محرمانه می ماند و برای نخستین بار هشت سال پیش در رسانه های روسیه انتشار می یابد. (۱۶/۱۷)
در منابع ایرانی هیچگاه حتی اشاره ای به این رخداد ندیده ام. خیلی اتفاقی به ویدیویی در یوتیوب برخوردم که روایتی از ماجرا در بر داشت. با جستجو در سایتهای روسی اطلاعات بیشتری یافتم که چکیده اش را خواندید. در این گزارشها درباره تلفات جانی شورویها اطلاعات درخور اعتمادی نیست. (۱۷/۱۷)
به اشتباه به جای کارخانه آسفالت. کارخانه سیمان نوشتم
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
ایران سر پاسخ دادن به حمله اسرائیل را ندارد. خیلی هم خوشحال است که ظاهر حمله به گونهای بوده که اگر پاسخ ندهد، چیزی از اعتبارش کاسته نمیشود اما وضعیت به همان خطرناکی پیش از حمله دوم اسرائیل است. احتمال حمله بعدی اسرائیل بسیار زیاد است. عراقچی دوره افتاده و ... (۱/۷)
و به هر دری میکوبد تا جلو حمله بعدی اسرائیل را بگیرد اما این نتانیاهوست که قصد کوتاه آمدن ندارد. او در توان خود میبیند که نام خود را در تاریخ اسرائیل به نام رهبری ثبت کند که شاخ ایران را شکسته و خطر حماس و حزبالله را از سر کشورش رفع کرده. مصمم است به این هدف برسد. (۲/۷)
امریکا اگر رسیدن به این هدف زیانی برای خودش و منافعش نداشته باشد، پشت نتانیاهو ایستاده (چه هریس باشد و چه ترامپ). نتانیاهو دو راه پیش روی ایران گذاشته: یا بیا بجنگ ببینیم کی میزند یا از پشتیبانی نظامی حماس و حزبالله دست بکش، نیروهایت را از سوریه خارج کن و خیال ما را … (۳/۷)
دلایلم درباره این نظر نامحبوب:
خود را جای تهیهکننده یا هر مسئولی بگذاریم که در گوش مجری به او خط میدهد و اختیار قطع میکروفنها را دارد. فرض کنیم او بیطرفی را کاملاً رعایت میکند و آنجایی را که وارد حرف پزشکیان شد و به خودش حق هم داد، نادیده بگیریم. (۱/۱۰)
وضعیت را کاملاً فرضی در شبکهای حرفهای و بیطرف در نظر بگیریم: تهیهکننده اجازه داد شهاب اسفندیاری به محمد فاضلی حمله کند و تذکر نداد که وارد مسائل شخصی نشود چون این حمله را میتوان در جهت زیرسؤال بردن صلاحیت مشاور فرهنگی پزشکیان ارزیابی کرد و … (۲/۱۰)
در چارچوب مناظره انتخاباتی، مجاز دانست. اما هنگامی که آقای فاضلی از در پاسخگویی درآمد، در همان نخستین جملات، دعوا کاملاً شخصی شد. در هر شبکه تلویزیونی حرفهای در دنیا مجری باید دعوا را بلافاصله قطع کند، چون برنامه از چارچوب خارج شده است. اگر دعوا ادامه یابد … (۳/۱۰)
دیشب که مناظره وحید اشتری و علی همدانی را تماشا میکردم، بسیار برآشفتم از اینکه آقای همدانی یکتنه تمام حیثیت و اعتبار حرفهای رسانهای را لگدکوب کرد که ۲۱ سال از عمر حرفهایام را در آن سپری کردم. (۱/۱۰)
هر بیننده این مناظره به این نتیجه میرسید که اگر این آقای همدانی به گفته خودش پس از شانزده هفده سال کار «حرفهای» در بیبیسی به اینجا رسیده، چنین رسانهای چه اعتباری میتواند داشته باشد؟
مناظره ظاهراً قرار بود در سنجش و ارزیابی دو روایت از مرگ مشکوک نیکا شاکرمی باشد: (۲/۱۰)
روایت وحید اشتری و روایتی که اخیراً در قالب مستندی از بیبیسی پخش شد. وحید اشتری در همان آغاز با یک سؤال، تمام اعتبار علی همدانی را برای حضور در این مناظره فروریخت، وقتی پرسید: شما آیا در زمینه مرگ نیکا شاکرمی تحقیق کردهاید و (۳/۱۰)
از بسته شدن منوتو بسیار افسوس خوردم. شبکهای بود که در موفقیت و خلاقیت، قامتی بلندتر از دیگر شبکههای فارسی زبان خارج از کشور داشت. اینکه شبکهای را از بیخ و بن، بدون وصل بودن به سازمان بزرگتری بسازی و بالا بیاوری، همیشه هویت خود را حفظ کنی ... (۱/۲۲)
موفقیتت ناشی از خلاقیتت باشد و نه شانس آوردن و سوار شدن بر موج حوادث، هنر بزرگی است که منوتو در آن یگانه بود.
تأثیرگذاری منوتو بر مخاطب ایرانی عمیقتر و پایاتر از دیگر شبکههای فارسیزبان بود. شش سال پیش که شعار «رضاشاه روحت شاد» سرداده شد، از همین تریبون گفتم که ... (۲/۲۲)
شاه، سقوط حکومتش را گردن بیبیسی انداخت اما اگر روزی پسر شاه برگردد، از چشم منوتو دیده خواهد شد. جان دوباره گرفتن گفتمان سلطنتطلبی وامدار منوتوست. نسلی که حتی پدر و مادرهایشان چیز زیادی از «زمان شاه» به یاد نداشتند، با منوتو بود که به نوستالژی «زمان شاه» دچار شد. (۳/۲۲)
کشتار هولناک غیرنطامیان در بیمارستان اهلی غزه می تواند فرصتی برای جلوگیری از فراگیرتر شدن آتش جنگ شود. فشار بر اسرائیل برای پذیرش آتش بس افزایش یافته و زمینه فراهم شده تا طرفین درگیر به توافقی رضایت دهند که در سایه این آتش بس، تبادل اسرا و گروگانها صورت گیرد، … (۱/۷)
کمک خارجی وارد غزه شود و از حماس تضمین گرفته شود که از این فرصت برای تجدید قوا و ضربه زدن به اسرائیل بهره نخواهد گرفت. امریکا، مصر، اردن و محمود عباس به دنبال این راه حلند. به نظر می رسد ایران و حماس هم به این راه حل راضی اند اما بعید است نتانیاهو رضایت دهد … (۲/۷)
چون مساوی با پایان اوست. گرچه خسارات جانی و مالی که اسرائیل به غزه زده، اکنون بیشتر از ضربات طرف مقابل شده اما برای افکار عمومی خشمگین اسرائیل، هنوز انتقام گرفته نشده. آتش بس که اعلام شود، وقت حساب پس دادن نتانیاهو به مردم خود است، در حالی که هم دستش خالی است و هم … (۳/۷)
نوذر آزادی که در تلویزیون پیش از انقلاب با نام شخصیت کمدی اش، جعفر قاطبه و تکیه کلامش «ای آخ» شهرت چشمگیری داشت، در سن هشتاد و دو سالگی در آلمان درگذشت. نام اصلی اش نوذر فیروز بود اما با نام خانوادگی مادر کرمانشاهی اش (آزادی) خود را در عرصه هنر معرفی می کرد (۱/۵)
پدرش که افسر ارتش و اهل اراک بود، دل خوشی از بازیگری و این جور قرطی بازیها نداشت.
نوذر آزادی تا بیست و چند سالگی در کرمانشاه زیست و کاراکتر جعفر قاطبه را هم از پاسبانی در این شهر به نام تقی گرفت که همین گونه حرف می زده و رفتار می کرده و مایه تفریح ملت بوده. (۲/۵)
تکیه کلام «نادِرِس» (نادرست) از آن همین پاسبان بوده. البته نوذر آزادی گفته بود که لهجه آن پاسبان را در شخصیت قاطبه کمی تغییر داده و کرمانشاهی کرده بود، چون آن پاسبان، لک و تلفظهایش به لحن لکی بوده که تفاوتهایی با لحن کرمانشاهی دارد. (۳/۵)