دو فیلم #خانه_پدری و #شبی_که_ماه_کامل_شد در روزهای اخیر به برکت پخش اینترنتی غیرقانونی در دسترس افتاد و موفق به دیدنشان شدم. در مورد فیلم شبی که ماه کامل شد، دست آنهایی که رایگان در اینترنت پخشش کردند، درد نکند چون ... (۱/۱۸)
هزینه این فیلم را اگر بنده و شمای خارج نشین مستقیم نداده باشیم، خانواده و عزیزانمان در داخل داده اند، هرچند سازندگانش به شعور مردم توهین کرده و مدعی شده اند که این فیلم کاملا در بخش خصوصی ساخته شده است. گویا ملت را همچون خودشان درازگوش فرض کرده و نمی دانند ... (۲/۱۸)
در ایران کنونی بخش خصوصی معنی ندارد و هر آنچه هست در دست سرمایه سالاران وابسته به قدرت است، چه بخش خصوصی و چه عمومی و چه دولتی.
اما متاسفانه همین توهین کنندگان به شعور ملت، بهتر از کیانوش عیاری فیلم ساخته اند که دامن خود را از ننگ وابستگی به قدرتمداران پاک نگاه داشته، (۳/۱۸)
حتی به بهای آنکه فیلمش سالها رنگ پرده به خود نبیند. برتری فیلم رانتی به فیلم مغضوب البته ربطی به امکانات ندارد، همان امکانات اگر در دست کیانوش عیاری هم بود، فیلمش در شخصیت پردازی ضعیف از آب درمی آمد. ملاک مقایسه من، همین شخصیت پردازی است. (۴/۱۸)
در خانه پدری، پدر چنان به پسرش می گوید بزن، انگار می گوید آن کفگیر را بده پلو بکشم. پسرک سیزده چهارده ساله چنان جمجمه خواهرش را له می کند انگار دارد با تیرکمان سیمی گنجشک می زند. پدر و پسر چنان جگرگوشه شان را چال می کنند انگار دارند با هم تخته نرد بازی می کنند. (۵/۱۸)
کدام بیننده ای با چنین شخصیتهایی ارتباط برقرار می کند؟
کسانی که از فیلم خوششان آمده، چیزی از پرداخت شخصیت در داستان نمی دانند، تنها انزجار از خشونت علیه زنان حسی را در آنها برانگیخته و از سر احساس قضاوت می کنند نه معیارهای هنری.
پیام و شعار فیلم هیچ فضیلتی برای آن نیست. (۶/۱۸)
فیلم پورنوگرافیکی که خوب ساخته شده، صد البته بر فیلمی برتری دارد که سراسر پیام انسانی است اما بد ساخته شده. بر همین سیاق، فیلم رانتی خوب بهتر از فیلم مستقل بد است.
قتل ناموسی که در سراسر تاریخ ما بوده و هنوز در گوشه و کنار جغرافیایمان هست، اغلب به شکل هیجانی و آنی و ... (۷/۱۸)
به دست کسانی صورت می گیرد که جو آنها را گرفته و احساس بر عقلشان چربیده. در مواردی هم که برنامه ریزی شده انجام می گیرد (مانند داستان خانه پدری)، به دست کسانی است که نه عقل دارند و نه احساس. انگیزه شان هم ربطی به دین ندارد، این انگیزه تنها و تنها از غریزه حیوانی ریشه می گیرد (۸/۱۸)
همان غریزه ای که جانوران درنده را بر سر ربودن جفت از یکدیگر به جان هم می اندازد. هر انسانی، چه مرد و چه زن این غریزه را دارد و بالقوه «قاتل ناموسی» است، چه آنکه پوشال دور کمرش بسته و در فلان دشت یا جنگل، نیزه به دست دنبال گراز می دود و چه آنکه در هاروارد فلسفه درس می دهد. (۹/۱۸)
اگر همه قاتل ناموسی نشده اند به این سبب است که غریزه حیوانی را مهار می کنند و یادشان می افتد که انسان حیوان ناطق است نه حیوان درنده. کیانوش عیاری دو حیوان ناطق را قاتل جگرگوشه شان کرده، بی آنکه حیوان درنده را در شخصیت آنها هویدا کند و این ... (۱۰/۱۸)
... نقص بزرگی است که بر فیلم او سایه انداخته و به سطح فیلمی شعاری تنزل داده که حتی در جلوه های سینمایی هم حرف چندانی برای گفتن ندارد. خانه پدری جز نمایشنامه ای تلویزیونی نیست. آن را می توان با همین قالب و شمایل روی صحنه تئاتر برد بی آنکه چیزی از نسخه سینمایی اش کم بیاورد. (۱۱/۱۸)
اگر جنجالی که توقیف فیلم به پا کرد نبود، چه بسا جایی نزدیک به قعر کارنامه سینمایی کیانوش عیاری جای می گرفت.
در مقابل، توجه به سرشت و غریزه آدمی، نقطه قوت شخصیت پردازی است در فیلم شبی که ماه کامل شد. زوج اصلی داستان، دو انسان کاملا باورپذیرند: (۱۲/۱۸)
دختر پایین شهری تهرانی که به نظر خنگ هم می آید، برای جوان فروشنده در فلان شهر مرزی عشوه می ریزد و غمزه می آید، حرفهای چرب و چیلی عشقولانه آن هم از نوع نازل و پیش پا افتاده، دلش را می برد، عقلش هم به عواقب وصلت با خانواده ای با فرهنگی بسیار متفاوت قد نمی دهد. (۱۳/۱۸)
چقدر از این وصلتها دیده ایم؟ زیاد؟ چقدر دیده ایم که این وصلتها مشکل آفرین شده اند؟ باز هم زیاد. این دختر و خانواده اش برای همه ما آشنا و ملموسند.
کسی از چنین دختری انتظار ندارد از ریگی و جندالله و کلاف پیچیده مافیا و سیاست و قومیت و مذهب در مرزهای جنوب شرقی چیزی بداند (۱۴/۱۸)
، از خانواده کاملا معمولی اش نیز همین طور. دور و بر ما پر از این خانواده هاست. این دختر نه قهرمان بازی در می آورد، نه ادا اصول روشنفکرانه، تصمیهای درست و غلط و رفتارش در فیلم، همانی است که از هر دختری با این اوصاف انتظار داریم.
همسرش نیز همین طور. (۱۵/۱۸)
جوانی است مثل هر جوان شهرستانی، اهل عشق و حال و دنبال اینکه پولی دربیاورد و نانی سر سفره ببرد، دنیایی کوچک و رویاهایی پیش پا افتاده دارد، مثل بیشتر انسانهای دور و بر ما. به همان اندازه همسرش هم خنگ به نظر می آید. (۱۶/۱۸)
مگر جز این است که لشکر جندالله و القاعده و داعش و طالبان از همین خنگها تشکیل شده؟
پول و قدرت و تفنگ را با هم به دست هر حیوان ناطقی بدهی، حیوان درنده ای می شود که انگار اصلا پلنگ به دنیا آمده و هیچگاه بویی از انسانیت نبرده. بر سر شخصیت داستان نیز همین می آید. (۱۷/۱۸)
خنگ و معمولی بودن اوست که جوان عاشق پیشه را قاتل معشوق می کند.
شبی که ماه کامل شد بر خلاف خانه پدری، فیلمی سینمایی است که برای پرده ساخته شده. خدا را شکر که اقلا قدری از پول ما را خرج چهار تا صحنه دیدنی کرده اند. (۱۸/۱۸)
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
دیشب که مناظره وحید اشتری و علی همدانی را تماشا میکردم، بسیار برآشفتم از اینکه آقای همدانی یکتنه تمام حیثیت و اعتبار حرفهای رسانهای را لگدکوب کرد که ۲۱ سال از عمر حرفهایام را در آن سپری کردم. (۱/۱۰)
هر بیننده این مناظره به این نتیجه میرسید که اگر این آقای همدانی به گفته خودش پس از شانزده هفده سال کار «حرفهای» در بیبیسی به اینجا رسیده، چنین رسانهای چه اعتباری میتواند داشته باشد؟
مناظره ظاهراً قرار بود در سنجش و ارزیابی دو روایت از مرگ مشکوک نیکا شاکرمی باشد: (۲/۱۰)
روایت وحید اشتری و روایتی که اخیراً در قالب مستندی از بیبیسی پخش شد. وحید اشتری در همان آغاز با یک سؤال، تمام اعتبار علی همدانی را برای حضور در این مناظره فروریخت، وقتی پرسید: شما آیا در زمینه مرگ نیکا شاکرمی تحقیق کردهاید و (۳/۱۰)
از بسته شدن منوتو بسیار افسوس خوردم. شبکهای بود که در موفقیت و خلاقیت، قامتی بلندتر از دیگر شبکههای فارسی زبان خارج از کشور داشت. اینکه شبکهای را از بیخ و بن، بدون وصل بودن به سازمان بزرگتری بسازی و بالا بیاوری، همیشه هویت خود را حفظ کنی ... (۱/۲۲)
موفقیتت ناشی از خلاقیتت باشد و نه شانس آوردن و سوار شدن بر موج حوادث، هنر بزرگی است که منوتو در آن یگانه بود.
تأثیرگذاری منوتو بر مخاطب ایرانی عمیقتر و پایاتر از دیگر شبکههای فارسیزبان بود. شش سال پیش که شعار «رضاشاه روحت شاد» سرداده شد، از همین تریبون گفتم که ... (۲/۲۲)
شاه، سقوط حکومتش را گردن بیبیسی انداخت اما اگر روزی پسر شاه برگردد، از چشم منوتو دیده خواهد شد. جان دوباره گرفتن گفتمان سلطنتطلبی وامدار منوتوست. نسلی که حتی پدر و مادرهایشان چیز زیادی از «زمان شاه» به یاد نداشتند، با منوتو بود که به نوستالژی «زمان شاه» دچار شد. (۳/۲۲)
کشتار هولناک غیرنطامیان در بیمارستان اهلی غزه می تواند فرصتی برای جلوگیری از فراگیرتر شدن آتش جنگ شود. فشار بر اسرائیل برای پذیرش آتش بس افزایش یافته و زمینه فراهم شده تا طرفین درگیر به توافقی رضایت دهند که در سایه این آتش بس، تبادل اسرا و گروگانها صورت گیرد، … (۱/۷)
کمک خارجی وارد غزه شود و از حماس تضمین گرفته شود که از این فرصت برای تجدید قوا و ضربه زدن به اسرائیل بهره نخواهد گرفت. امریکا، مصر، اردن و محمود عباس به دنبال این راه حلند. به نظر می رسد ایران و حماس هم به این راه حل راضی اند اما بعید است نتانیاهو رضایت دهد … (۲/۷)
چون مساوی با پایان اوست. گرچه خسارات جانی و مالی که اسرائیل به غزه زده، اکنون بیشتر از ضربات طرف مقابل شده اما برای افکار عمومی خشمگین اسرائیل، هنوز انتقام گرفته نشده. آتش بس که اعلام شود، وقت حساب پس دادن نتانیاهو به مردم خود است، در حالی که هم دستش خالی است و هم … (۳/۷)
نوذر آزادی که در تلویزیون پیش از انقلاب با نام شخصیت کمدی اش، جعفر قاطبه و تکیه کلامش «ای آخ» شهرت چشمگیری داشت، در سن هشتاد و دو سالگی در آلمان درگذشت. نام اصلی اش نوذر فیروز بود اما با نام خانوادگی مادر کرمانشاهی اش (آزادی) خود را در عرصه هنر معرفی می کرد (۱/۵)
پدرش که افسر ارتش و اهل اراک بود، دل خوشی از بازیگری و این جور قرطی بازیها نداشت.
نوذر آزادی تا بیست و چند سالگی در کرمانشاه زیست و کاراکتر جعفر قاطبه را هم از پاسبانی در این شهر به نام تقی گرفت که همین گونه حرف می زده و رفتار می کرده و مایه تفریح ملت بوده. (۲/۵)
تکیه کلام «نادِرِس» (نادرست) از آن همین پاسبان بوده. البته نوذر آزادی گفته بود که لهجه آن پاسبان را در شخصیت قاطبه کمی تغییر داده و کرمانشاهی کرده بود، چون آن پاسبان، لک و تلفظهایش به لحن لکی بوده که تفاوتهایی با لحن کرمانشاهی دارد. (۳/۵)
محمد یزدی رفت و نام نکویی بر جای نگذاشت. گرچه عمرش به ویرانگری گذشت اما انصاف نیست از یک نکوکاری بزرگ او یاد نکنیم و آن تلاشی بود که برای سیاست تنظیم خانواده کرد. پرچمدار مبارزه با رشد جمعیت شد و با پشتکار، این سیاست نیکو را پیش برد. (۱/۸)
پس از نخستین سرشماری عمومی پس از انقلاب که در سال ۱۳۶۵ انجام گرفت، مشخص شد که رشد جمعیت بسیار بالاتر از آن است که گمان می رفت و نرخی نگران کننده دارد. محمد یزدی در آن زمان نایب رئیس مجلس بود. همو بود که زنگ خطر را به صدا درآورد، هم جلو روحانیت سنتی ایستاد (۲/۸)
که تنظیم خانواده را غیرشرعی می دانست و هم دولتمردان درگیر در جنگ. من بخوبی به یاد دارم که پشت سر هم به تلویزیون می آمد و از خطرات رشد بی رویه جمعیت حرف می زد. آن هم در حالی که میرحسین موسوی می گفت چه بهتر که جمعیت بزودی پنجاه میلیون شود (۳/۸)
بنیانگذار سمپاد (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان) هم قربانی کرونا شد. خدا رحمتش کند. در دهه شصت، جواد اژه ای از نامهای عجیب و توجه برانگیز بود که از تلویزیون می شنیدیم. فکر می کردیم شاید اجدادش از دریای اژه آمده اند. نمی دانستیم اژه جایی است طرفهای اصفهان. (۱/۱۳)
چیز دیگری که نمی دانستیم این بود که او داماد بهشتی است.
ربط جواد اژه ای به انقلاب همان نسبت خویشاوندی اش با بهشتی بود وگرنه هیچ سابقه انقلابی نداشت. در زمان انقلاب داشت در اتریش درس می خواند. نمی دانم آیا درسش را تمام کرد یا نه (۲/۱۳)
چون خیلی از کسانی که دکتر به اسمشان بستند، درسشان را رها کرده و برگشته بودند وزیر و وکیل بشوند و هیچوقت دکترایشان را نگرفتند، بعضیها مثل محمد خاتمی و حسن روحانی حتی فوق لیسانس هم نگرفته بودند. (۳/۱۳)