برگشتم سمت تون خانم و باهاش صحبت کردم، دیدم اصلا فارسی بلد نیست وترکی بسیار غلیظی حرف میزد./
دادم به متصدی یه موجودی گرفت فقط ۷ هزار تومن توش بود. دکتر داروخونه یه پوزخندی به سادگی من زدو گفت: این فیلمشه/
بهش گفتم من همین که ببینم یکی داره گریه میکنه برام دلیل کافی هست که باور کنم راست میگه. داروها را بهش بدید من حساب میکنم.
داروها را دادم بهش و گفتم پول تاکسی داری؟ گفت من فارسی بلد نیستم،آدرسها را هم نمیدونم،تا اینجا را پیاده اومدم!/
رفتم داخل و یه پرستار را اونجا دیدم، بهش گفتم اون خانم را میشناسی؟
توضیح داد که بچهش مریضه وتازه از روستاهای اردیبل اومدن رشت. تازه یک روزه که بستری شده/
و اون چندنفر پرسنل اونجا چطور دلشون اومد یه پیرزن نیم ساعت اونجا اشک بریزه و اینا فقط مسخرهش کنن؟