۱- مسأله ما ایران است، نه آمریکا! ما از تجربه جمهوریاسلامی آموختیم که حد شعارهایمان را در محدوده مرزهای این سرزمین نگهداریم. نه به دنبال نجات فلسطین باشیم و نه به دنبال “رهایی مردم مظلوم آمریکا از سرکوب ترامپ”. و در این مسیر از همه امکانها و ابزارهای موجود استفاده کنیم.
۲- آنهایی که از توییت #اعدام_نکنید ترامپ عصبانیاند، وارثان انقلابیونیاند که مبارزه با “جنایات امپریالیسم آمریکا” مهمترین اولویتشان بود. انقلابیونی که شاه را به سبب دوستی با رهبران آمریکا و استفاده از متخصصان و مستشاران آمریکایی در مسیر توسعه ایران، سزاوار مرگ میدانستند.
۳- واقعیت این است که آمریکا آنقدر سیاستمدار و فعالمدنی دارد که چارهای معقول برای حل مشکلاتش بیابند. دویست سال است که دارند آن مملکت را جلو میبرند. شما فکری به حال ایران کنید که صحنه سیاستش چون برهوت است، و به عدد انگشتان یک دست هم آدم ندارد که به دردهای مردمانش بیاندیشد.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱- جمهوریاسلامی مخصوصا در این ماههای اخیر به طرز بیسابقهای مشغول تولید محتوا علیه نظام پهلویست. از برنامههای تلویزیونی تا دهها اکانت در شبکههای اجتماعی مشغول مبارزه با نظامی هستند که اگرچه ۴۶ سال پیش برچیده شد، اما خاطرهاش و امید به بازگشتش بیش از هر زمان دیگری زنده است.
۲- در یکی از این پستها، ثابتی نامی که نماینده مجلس است، از ما «سلطنتطلبان» میپرسد که چرا در سال۵۶ تورم افزایش یافته بود؟ او با مقایسه تورم سال۵۶ با آنچه در سالهای اخیر رخ داده مدعی میشود که جمهوریاسلامی اقتصاد ایران را زیر تحریم بهتر مدیریت کرده است تا نظام پهلوی بدون تحریم.
۳- آنچه در این پایین میبینید نرخ تورم در بزرگترین اقتصادهای جهان در ۶۰ سال اخیر است. همانطور که در این نمودار واضح است این ۶ اقتصاد بزرگ جهان در میانه دهه ۱۹۷۰ یک افزایش تورم بیسابقه را تجربه کردند. چیزی که از آن به عنوان تورم بزرگ (The great inflation) در اقتصاد یاد میشود.
۱- دو چیز را باید از هم تفکیک کرد. یکی مکانیک یک انقلاب است؛ اینکه چگونه انقلابیون قدرت را از یک گروه میگیرند و به گروهی دیگر میدهند. و دیگری ماهیت این دو گروه است؛ اینکه آن گروهی که قدرت را از دست داده چه ماهیتی دارد، و آنکه قدرت را بدست میآورد چه ارزشهایی را نمایندگی میکند.
۲- انقلابیون۵۷ علیرغم اینکه ماهیتی متحجر و واپسگرا داشتند، ارزشهایی که نمایندگی میکردند را عمیقا در ستیز با تمدن جدید و ارزشهای مدرن باز تعریف کرده بودند، وقتی به مکانیک آن انقلاب میرسیدند از ابزارهایی استفاده میکردند که برای جهان نیم قرن پیش عموما مدرن و بروز محسوب میشدند.
۳- این اتفاقیست که در جمهوریاسلامی هم تکرار شد. جمهوریاسلامی حکومتیست پیشامدرن که برای اعمال سیاستهای بدویاش از ابزارهای مدرن استفاده میکند. به همین تمرکزی که جمهوریاسلامی بر پروپاگاندا گذاشته نگاه کنید. این پدیدهای مدرن است که برای تحققش از ابزارهای مدرن استفاده میشود.
۱- شما برای ساقط کردن جمهوریاسلامی به انقلاب نیاز دارید و برای انقلاب هم چارهای جز این ندارید که فضای سیاسی را دو قطبی کنید. به انقلاب۵۷ نگاه کنید! در فاصلهای کوتاه، فضا آنچنان دو قطبی شد که کسی دیگر نمیتوانست در منطقه خاکستری بایستد و بگوید من هم با شاه مخالفم و هم با خمینی!
۲- همه چهرههای سیاسی در آن مقطع موافق شاه یا شیفته خمینی نبودند. اشخاصی هم بودند که با هر دوی این گزینهها فاصله داشتند. اما وقتی فضا انقلابی شد مجبور شدند تردیدها را کنار بگذارند و دست به انتخاب بزنند. سنجابی پشت خمینی ایستاد، و بختیار در کنار شاه. این شرط لازم برای انقلاب بود.
۳- اساسا احترامی که جامعه ایران برای شاپور بختیار قائل است هم به دلیل همین انتخاب است. چون در آن مقطع حساس از انتخاب کردن نهراسید و به قضاوت امروز جامعه ایران درست هم انتخاب کرد. وگرنه کمتر کسی میداند که بختیار پیش از دیماه ۵۷ چه گفته بود یا پس از آن چه کارهایی انجام داده است.
۱- ما با ضعیفترین جمهوریاسلامی ۴۶سال گذشته مواجهایم. میراث ۳۵سال رهبری خامنهای حکومتیست که در اوج ضعف خویش قرار دارد. اما حکومتها به صرف ضعیفتر شدن ساقط نمیشوند. قدرتی لازم است که اراده کند و تغییر را اعمال نماید. سوال اصلی هم همینجاست آیا ما میتوانیم این قدرت را بسازیم؟
۲- آنچه در چند سال گذشته تجربه شد به ما نشان میدهد که این قدرت تنها به گرد میراث نظام پهلوی قابل ساختن است. همه آنهایی که تلاش میکردند بدیلی برای این تنها گزینه موجود بسازند، از غر زدن و پرخاش کردن به وارث آن نظم فراتر نرفتند. نه تشکل قدرتمندی شکل دادند، نه چهره سرشناسی ساختند.
۳- در میان انبوه این نامسالههایی که هر روز به واسطه رسانهها به سر خط خبرها بدل میشوند، کماکان سوال اصلی همانیست که در زمستان ۱۴۰۱ با آن روبرو شدیم. چگونه میشود در خارج از جمهوریاسلامی قدرت ساخت؟ و چگونه میتوان این قدرت را به جانشین جمهوریاسلامی بدل نمود؟
۱- یک قرن قبل، ما یک گاریای داشتیم که نه چرخ داشت و نه جایی برای نشستن. هدایت این گاری را سپردیم به یک پدر و پسر. رویای ما این بود که با این گاری به شمال برویم. آنها اتاق و موتوری بر این گاری سوار کردند، در و پنجرهای به آن افزودند، و در نهایت از آن گاری فرسوده یک اتوبوس ساختند.
۲- آن اتوبوس بالاخره به راه افتاد. نیم قرن قبل ما سوار بر این اتوبوس در مسیر شمال بودیم که صداهایی از میان مسافران برخاست که چرا شمال؟ تصاویر آنها که پیش از ما به شمال رسیدهاند را دیدهاید؟ زنانشان لخت شدند، در ساحل دریا مایو پوشیدهاند. ما مسلمانیم! شیعهایم! ما باید برویم قم!
۳- مسافران جوان هم، بیخبر از تاریخ این اتوبوس، مدام به راننده پرخاش میکردند که چرا صندلیهای انتهای اتوبوس به خوشرنگی صندلیهای جلو نیست؟ چرا باد کولر وقتی به انتهای اتوبوس میرسد خنکیاش کم میشود؟ در نهایت اینها هم به آن مسلمانان معترض پیوستند و به سمت راننده هجوم آوردند.
۱- این را به عنوان کسی مینویسم که نزدیکترین اعضای خانوادهاش هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب در زندان بودند. تفاوتهای بنیادینی میان این دو دوره وجود دارد. از جمله اینکه ساختار قضایی در این دو حکومت اساسا متفاوت بودند. اما تفاوتهای دیگری هم در رویکرد این دو حکومت وجود داشت.
۲- در فضای جنگ سرد برخورد با گروههای چپ و مجاهدین اجتنابناپذیر بود. تفاوت اساسی اما این بود که نظام پهلوی سراغ رهبران این گروهها میرفت، و با آن نوجوانان کم سن و سالی که خواندن چند اعلامیه و نفس کشیدن در فضای آن دوره، آنها را به سمپات این گروهها بدل کرده بود کار خاصی نداشت.
۳- همین هم در نهایت به ضرر این بچهها تمام شد. این بچهها تصور میکردند که اوج زندان و شکنجه همان برخورد سفت و سختی است که مثلا ماموران شهربانی یا ساواک با آنها انجام دادهاند. آن چند کشیدهای که در بازداشتگاه خوردهاند اوج شدت عملیست که یک حکومت در خاورمیانه میتواند اعمال کند.