۱- مسأله ما ایران است، نه آمریکا! ما از تجربه جمهوریاسلامی آموختیم که حد شعارهایمان را در محدوده مرزهای این سرزمین نگهداریم. نه به دنبال نجات فلسطین باشیم و نه به دنبال “رهایی مردم مظلوم آمریکا از سرکوب ترامپ”. و در این مسیر از همه امکانها و ابزارهای موجود استفاده کنیم.
۲- آنهایی که از توییت #اعدام_نکنید ترامپ عصبانیاند، وارثان انقلابیونیاند که مبارزه با “جنایات امپریالیسم آمریکا” مهمترین اولویتشان بود. انقلابیونی که شاه را به سبب دوستی با رهبران آمریکا و استفاده از متخصصان و مستشاران آمریکایی در مسیر توسعه ایران، سزاوار مرگ میدانستند.
۳- واقعیت این است که آمریکا آنقدر سیاستمدار و فعالمدنی دارد که چارهای معقول برای حل مشکلاتش بیابند. دویست سال است که دارند آن مملکت را جلو میبرند. شما فکری به حال ایران کنید که صحنه سیاستش چون برهوت است، و به عدد انگشتان یک دست هم آدم ندارد که به دردهای مردمانش بیاندیشد.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱- هدف هیچکدام از این بیانیهها ساقطکردن جمهوریاسلامی نیست. تعجب نمیکنم اگر پشت آنها اتفاقا نهادهای امنیتی حکومت باشند. پیشنهاد برگزاری رفراندوم را ۲۰سال پیش محسن سازگارا داد و به هیچ جا هم نرسید. وقتی جمهوریاسلامی در قدرت است به اتکای چه قدرتی میخواهید رفراندوم برگزار کنید؟
۲- هدف این بیانیهها، مثل تمام فعالیتهای سیاسی مشابه در این ۴۷سال، زدن رضاپهلوی است. ایدهای وجود دارد که میگوید میشود به گرد شاهزاده رضاپهلوی جمع شد و به اتکای مرجعیت سیاسی او، گذاری امن از جمهوریاسلامی را تجربه کرد. هدف این بیانیهها این است که این مسیر را به بنبست بکشانند.
۳- مخاطب این بیانیهها هم، نه من و شما و حتی حکومت که انزواگرایان آمریکا هستند. در دولت ترامپ دو جریان وجود دارد؛ محافظهکاران و انزواگرایان. اینها اگرچه در بسیاری از حوزهها باهم همنظرند، اما در مسائلی نظیر ایران اختلافات جدی دارند. جنگ ۱۲روزه موضع انزواگرایان را تضعیف کرده است.
۱- در یک رمان معروف ایرانی، محبوبه دختر بصیرالملک، از خانوادهای سرشناس، شیفته مرد بیسر و پایی به نام رحیم میشود. او پدر فرهیختهاش را تحت فشار میگذارد تا با ازدواج آنها موافقت کند. پدر هرچه در توان دارد به کار میگیرد تا به او هشدار دهد که این ازدواج اشتباهی جبرانناپذیر است.
۲- در نهایت اما رحیم و محبوبه ازدواج میکنند. ازدواج آنها سرآغاز تاریکترین روزهای زندگی محبوبه است. آنچه در داستان اما مکرر تکرار میشود لحظاتیست که رحیم از خشونتها و خیانتهایش اظهار پشیمانی میکند. در آن لحظات، نه فقط محبوبه، که حتی خواننده هم به تغییر رحیم امیدوار میشود.
۳- فصل این امیدواریها چندان طولانی نیست. رحیم هر بار با خشونتی هولناکتر به ما یادآوری میکند که آنچه پدر گفته بود چقدر درست و دقیق بوده است. در نهایت آنچه محبوبه را سر عقل میآورد تراژدی مرگِ فرزند خردسالش است. محبوبه، پس از مرگ مهرداد، بیمار و دلشکسته به خانه پدر باز میگردد.
۱- پشت نام ایران مخفی میشوند و ادعا میکنند دشمنی آمریکا و اسرائیل نه با جمهوریاسلامی که با ایران است. سوالی که پیش میآید این است که این دشمنی چرا در زمان شاه وجود نداشت؟! اگر این دشمنی ریشههای ژئوپلیتیک دارد چرا آمریکا در دهه ۵۰ پیشرفتهترین تسلیحاتاش را به ایران میفروخت؟!
۲- چرا پس از خروج انگلستان از منطقه در انتهای دهه ۴۰، آمریکا پذیرفت ایران قدرت فائقه در منطقه خلیجفارس و دریای عمان باشد؟! اگر دشمنی اسرائیل با ایران است و نه فقط با جمهوریاسلامی، چرا در دهه ۵۰ نهادهای اطلاعاتی اسرائیل در بالاترین سطوح با نهادهای امنیتی ایران همکاری میکردند؟!
۳- واقعیت این است که دشمنی جمهوریاسلامی با آمریکا و اسرائیل یک دشمنی ایدئولوژیک است، ریشههای ژئوپلیتیک ندارد. به همین خاطر هم حتی پس از انقلاباسلامی و در دهه ۶۰ خورشیدی، امثال اسحاق رابین و شیمون پرز به دولت آمریکا فشار میآوردند تا مشکلاتش را با جمهوریاسلامی حل و فصل کند.
۱- صبح ۷ اکتبر ۲۰۲۳، خامنهای در تهران بود، بشار اسد در دمشق، یحیی سنوار در غزه بود، و حسن نصرالله در بیروت. در آن روزها احتمالا نگرانی اصلی خامنهای و حماس، صلح عربستان و اسرائیل بود. صلح عربستان و اسرائیل، آن هم بدون تشکیل دولت فلسطینی، ضربهای جبرانناپذیر به آرمان فلسطین بود.
۲- به این فضا این را هم اضافه کنید که خامنهای ضعف دولت بایدن در جنگ روسیه و اوکراین را میدید. تصور خامنهای این بود که یکسال پیش از انتخابات آمریکا، در اوج ضعف بایدن فرصتی مناسب بوجود آمده است که جمهوریاسلامی ضربهای کاری به اسرائیل بزند، و صحنه سیاست در منطقه را تغییر دهد.
۳- پیشبینی خامنهای این بود که حمله به اسرائیل با عکسالعمل شدید دولت اسرائیل مواجه خواهد شد، اما این عکسالعمل طولانیمدت نخواهد بود. اسرائیل یک یا دو ماه به غزه حمله خواهد کرد، اما در نهایت زیر فشار گسترده دولتها و افکار عمومی در آمریکا و اروپا مجبور به پذیرش آتشبس خواهد شد.
۱- ۵۴ سال قبل هم مسالهای مرتبط با ایران روی میز کار رئیسجمهور آمریکا بود. انگلستان از شرق سوئز خارج شده بود، و یافتن قدرتی که بتواند امنیت خلیجفارس را تامین کند به مسالهای حیاتی برای جهان بدل شده بود. خواست انگلستان این بود که این نقش بطور مشترک به ایران و عربستان سپرده شود.
۲- شاه اما سهم بیشتری میخواست. او میخواست ایران به تنهایی مسئول تامین امنیت خلیجفارس باشد. خلیجفارس شاهراه اصلی انرژی در جهان بود، و تبدیل ایران به تنها قدرت فائقه در این منطقه، به ایران این امکان را میداد تا برای اولین بار در عصر مدرن، به بازیگری مهم در عرصه جهانی بدل شود.
۳- این خواست شاه اما نه تنها با مخالفت انگلستان مواجه بود، بلکه مخالفانی هم در دولت آمریکا داشت. نیکسون اما خاورمیانه را از چشم شاه میدید. اختلافنظر نیکسون با برخی از اعضای دولتاش درباره این موضوع، به سلسله گفتگوهایی انجامید که در نهایت با به کرسی نشستن نظر شاه به پایان رسید.
۱- یک ساختار سیاسی باید دو کیفیت متفاوت داشته باشد؛ «کارا» باشد و از سوی دیگر «شأن و مرجعیت اجتماعی» داشته باشد. ساختارهای سیاسی برای این دو وجه متفاوتِ قدرت خویش امکاناتی ایجاد میکنند. بوروکراسی اداری، قدرت مالی و نظامی به یک ساختار این امکان را میدهد تا تصمیماتش را اعمال کند.
۲- این قدرت اجرایی در واقع همان چیزی است که یک نظام سیاسی برای «کارا» بودن به آن نیاز دارد. تقریبا این اتفاق نظر وجود دارد که این کارایی از طریق یک سیستم دموکراتیک امنتر و مداومتر قابل تامین است. اما عموما درباره آن وجه دیگر قدرت، درباره «شأن و مرجعیت اجتماعی» کمتر بحث میشود.
۳- برای اینکه آن «شأن و مرجعیت اجتماعی» واضحتر گردد به یاد بیاورید که در این سالها، ما مدام با بیبیسی درگیر بودیم که خامنهای رهبر ایران نیست، رهبر جمهوریاسلامی است. اطلاق رهبر ایران به خامنهای تاثیری در قدرت اجرایی او نداشت. هدف ما این بود که شأن چنین عنوانی نصیب او نگردد.