۱- مسأله ما ایران است، نه آمریکا! ما از تجربه جمهوریاسلامی آموختیم که حد شعارهایمان را در محدوده مرزهای این سرزمین نگهداریم. نه به دنبال نجات فلسطین باشیم و نه به دنبال “رهایی مردم مظلوم آمریکا از سرکوب ترامپ”. و در این مسیر از همه امکانها و ابزارهای موجود استفاده کنیم.
۲- آنهایی که از توییت #اعدام_نکنید ترامپ عصبانیاند، وارثان انقلابیونیاند که مبارزه با “جنایات امپریالیسم آمریکا” مهمترین اولویتشان بود. انقلابیونی که شاه را به سبب دوستی با رهبران آمریکا و استفاده از متخصصان و مستشاران آمریکایی در مسیر توسعه ایران، سزاوار مرگ میدانستند.
۳- واقعیت این است که آمریکا آنقدر سیاستمدار و فعالمدنی دارد که چارهای معقول برای حل مشکلاتش بیابند. دویست سال است که دارند آن مملکت را جلو میبرند. شما فکری به حال ایران کنید که صحنه سیاستش چون برهوت است، و به عدد انگشتان یک دست هم آدم ندارد که به دردهای مردمانش بیاندیشد.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱- ۵۴ سال قبل هم مسالهای مرتبط با ایران روی میز کار رئیسجمهور آمریکا بود. انگلستان از شرق سوئز خارج شده بود، و یافتن قدرتی که بتواند امنیت خلیجفارس را تامین کند به مسالهای حیاتی برای جهان بدل شده بود. خواست انگلستان این بود که این نقش بطور مشترک به ایران و عربستان سپرده شود.
۲- شاه اما سهم بیشتری میخواست. او میخواست ایران به تنهایی مسئول تامین امنیت خلیجفارس باشد. خلیجفارس شاهراه اصلی انرژی در جهان بود، و تبدیل ایران به تنها قدرت فائقه در این منطقه، به ایران این امکان را میداد تا برای اولین بار در عصر مدرن، به بازیگری مهم در عرصه جهانی بدل شود.
۳- این خواست شاه اما نه تنها با مخالفت انگلستان مواجه بود، بلکه مخالفانی هم در دولت آمریکا داشت. نیکسون اما خاورمیانه را از چشم شاه میدید. اختلافنظر نیکسون با برخی از اعضای دولتاش درباره این موضوع، به سلسله گفتگوهایی انجامید که در نهایت با به کرسی نشستن نظر شاه به پایان رسید.
۱- یک ساختار سیاسی باید دو کیفیت متفاوت داشته باشد؛ «کارا» باشد و از سوی دیگر «شأن و مرجعیت اجتماعی» داشته باشد. ساختارهای سیاسی برای این دو وجه متفاوتِ قدرت خویش امکاناتی ایجاد میکنند. بوروکراسی اداری، قدرت مالی و نظامی به یک ساختار این امکان را میدهد تا تصمیماتش را اعمال کند.
۲- این قدرت اجرایی در واقع همان چیزی است که یک نظام سیاسی برای «کارا» بودن به آن نیاز دارد. تقریبا این اتفاق نظر وجود دارد که این کارایی از طریق یک سیستم دموکراتیک امنتر و مداومتر قابل تامین است. اما عموما درباره آن وجه دیگر قدرت، درباره «شأن و مرجعیت اجتماعی» کمتر بحث میشود.
۳- برای اینکه آن «شأن و مرجعیت اجتماعی» واضحتر گردد به یاد بیاورید که در این سالها، ما مدام با بیبیسی درگیر بودیم که خامنهای رهبر ایران نیست، رهبر جمهوریاسلامی است. اطلاق رهبر ایران به خامنهای تاثیری در قدرت اجرایی او نداشت. هدف ما این بود که شأن چنین عنوانی نصیب او نگردد.
۱- آمریکا میتواند با یک حمله نظامی حساب شده خطر برنامه هستهای جمهوریاسلامی را لااقل برای یک دهه به عقب بیاندازد، منابع مالی آخوندها را آنچنان نابود کند که برنامههای منطقهای این حکومت هم عملا به محاق برود، اما این حمله آنچنان گسترده نباشد که به سقوط جمهوریاسلامی بیانجامد.
۲- ترجیح بسیاری از کشورهای منطقه چنین سناریویی است. به عنوان مثال عربستان سعودی سقوط جمهوریاسلامی را نمیخواهند، به دنبال تضعیف این حکومت است. کشورهایی نظیر عربستان به خوبی میدانند که اگر جمهوریاسلامی در یک فرآیند معقول ساقط شود یک ایران قدرتمند در این منطقه سر بلند خواهد کرد.
۳- ایران قدرتمند در فاصله چند دهه به قدرت اول منطقه بدل خواهد شد. چیزی که نه برای عربستان خوشآیند است و نه برای ترکیه. تنها کشور منطقه که از ظهور چنین ایرانی نفع میبرد اسرائیل است. اسرائیل قاعدتا در دو سال اخیر باید متوجه شده باشد که جز ایرانیان در این منطقه دوست دیگری ندارد.
۱- جمهوریاسلامی مخصوصا در این ماههای اخیر به طرز بیسابقهای مشغول تولید محتوا علیه نظام پهلویست. از برنامههای تلویزیونی تا دهها اکانت در شبکههای اجتماعی مشغول مبارزه با نظامی هستند که اگرچه ۴۶ سال پیش برچیده شد، اما خاطرهاش و امید به بازگشتش بیش از هر زمان دیگری زنده است.
۲- در یکی از این پستها، ثابتی نامی که نماینده مجلس است، از ما «سلطنتطلبان» میپرسد که چرا در سال۵۶ تورم افزایش یافته بود؟ او با مقایسه تورم سال۵۶ با آنچه در سالهای اخیر رخ داده مدعی میشود که جمهوریاسلامی اقتصاد ایران را زیر تحریم بهتر مدیریت کرده است تا نظام پهلوی بدون تحریم.
۳- آنچه در این پایین میبینید نرخ تورم در بزرگترین اقتصادهای جهان در ۶۰ سال اخیر است. همانطور که در این نمودار واضح است این ۶ اقتصاد بزرگ جهان در میانه دهه ۱۹۷۰ یک افزایش تورم بیسابقه را تجربه کردند. چیزی که از آن به عنوان تورم بزرگ (The great inflation) در اقتصاد یاد میشود.
۱- دو چیز را باید از هم تفکیک کرد. یکی مکانیک یک انقلاب است؛ اینکه چگونه انقلابیون قدرت را از یک گروه میگیرند و به گروهی دیگر میدهند. و دیگری ماهیت این دو گروه است؛ اینکه آن گروهی که قدرت را از دست داده چه ماهیتی دارد، و آنکه قدرت را بدست میآورد چه ارزشهایی را نمایندگی میکند.
۲- انقلابیون۵۷ علیرغم اینکه ماهیتی متحجر و واپسگرا داشتند، ارزشهایی که نمایندگی میکردند را عمیقا در ستیز با تمدن جدید و ارزشهای مدرن باز تعریف کرده بودند، وقتی به مکانیک آن انقلاب میرسیدند از ابزارهایی استفاده میکردند که برای جهان نیم قرن پیش عموما مدرن و بروز محسوب میشدند.
۳- این اتفاقیست که در جمهوریاسلامی هم تکرار شد. جمهوریاسلامی حکومتیست پیشامدرن که برای اعمال سیاستهای بدویاش از ابزارهای مدرن استفاده میکند. به همین تمرکزی که جمهوریاسلامی بر پروپاگاندا گذاشته نگاه کنید. این پدیدهای مدرن است که برای تحققش از ابزارهای مدرن استفاده میشود.
۱- شما برای ساقط کردن جمهوریاسلامی به انقلاب نیاز دارید و برای انقلاب هم چارهای جز این ندارید که فضای سیاسی را دو قطبی کنید. به انقلاب۵۷ نگاه کنید! در فاصلهای کوتاه، فضا آنچنان دو قطبی شد که کسی دیگر نمیتوانست در منطقه خاکستری بایستد و بگوید من هم با شاه مخالفم و هم با خمینی!
۲- همه چهرههای سیاسی در آن مقطع موافق شاه یا شیفته خمینی نبودند. اشخاصی هم بودند که با هر دوی این گزینهها فاصله داشتند. اما وقتی فضا انقلابی شد مجبور شدند تردیدها را کنار بگذارند و دست به انتخاب بزنند. سنجابی پشت خمینی ایستاد، و بختیار در کنار شاه. این شرط لازم برای انقلاب بود.
۳- اساسا احترامی که جامعه ایران برای شاپور بختیار قائل است هم به دلیل همین انتخاب است. چون در آن مقطع حساس از انتخاب کردن نهراسید و به قضاوت امروز جامعه ایران درست هم انتخاب کرد. وگرنه کمتر کسی میداند که بختیار پیش از دیماه ۵۷ چه گفته بود یا پس از آن چه کارهایی انجام داده است.