۱/ در این رشتو به منشا تکاملی #قاعدگی در انسان می پردازم که بسیار پیچیده و گسترده ایست که می شه از چندین جهت بهش پرداخت. برای اینکه این مساله بهتر فهمیده شه، ابتدا چند مفهوم تکاملی باید تبیین بشه. در زیست عموما 'ماده' به جنسی گفته می شه که سلول جنسی (گامت) بزرگتر تولید می کنه.
۲/در بیشتر جانورانی که تولید مثل جنسی انجام می دن، این عدم تقارن در اندازه گامت ها وجود داره. این باعث می شه از ابتدای جفت گیری درگیری در سرمایه گذاری در فرزند وجود داشته باشه.برای نر، ارزش موفقیت هر تک فرزند پایینتره چون هزینه تولید گامت نر کمه ولی هزینه تولید گامت ماده بالاست.
۳/ در پستانداران، که جنس ماده علاوه بر هزینه گامت بزرگتر، وظیفه حاملگی رو هم تحمل می کنه، اختلاف بین ترجیح تکاملی نر و ماده بالا می ره. برای نر ها ترجیح اینه که هر لقاحی با اسپرمشون صورت گرفت رشد کنه.
۴/ در حالی که برای ماده ها مهمه که فرزندی که در بدنشون رشد می کنه 'کیفیت' بالایی داشته باشه. تعداد حاملگی های پستانداران ماده محدوده و در نخستی ها پروسه خطرناک و پر آسیبی برای مادره و می خواد که منابع رو منصفانه بین فرزندان امروز و آینده اش تقسیم کنه.
۵/ ولی هر جنین می خواد سهم بیشینه از منابع مادر داشته باشه. بخشی از این به خاطر ژن هایست که از طرف پدر دستکاری شدن. به این پدیده Imprinting گفته می شه، و در واقع عامل کشمکش پدر و مادر در لایه ژنی برای به دست آوردن منابع بیشتر از مادره.
۶/از لحظه ای که سلول های جنین از طریق جفت به جریان خون مادر دسترسی پیدا می کنن، کنترل اوضاع تا حد زیادی از دست مادر خارج می شه. جنین از طریق جفت سلول هاش رو به جاهای مختلف بدن مادر می فرسته، و با ترشح هورمونی می تونه رشد لایه های مختلف رحم و رگهای تغذیه کننده جفت رو تغییر بده.
۷/ در مورد اینکه سلول های پخش شده در بدن مادر چکار می کنن، نظریات مختلف هست. مثلا بعضی به مغز می رن و ممکنه بر رفتار بعد از زایمان مادر تاثیر بزارن. بعضی احتمالا شانس حاملگی های بعدی در فاصله کوتاه پایین می ارن یا شانس بقای جنین های بعد رو کم می کنن (رقابت با بچه های بعد).
۸/حتی گزارش هایی مبنی بر نقش این سلول ها در ترمیم بافت اسیب دیده مادر (در اثر سکته قلبی) وجود داره. همه مادر ها سلول های بچه هاشون رو در خودشون برای سالها بعد از حاملگی حمل می کنن. ahajournals.org/doi/full/10.11…
۷/ اما برگردیم به رقابت مادر و جنین. تو بیشتر پستانداران، مادر اجازه چنین زورگویی رو به این راحتی نمیده. لایه اندومتر رحم کم خون تره و کلا از سیستم شریانی مادر فاصله داره، طوری که جنین نمی تونه خودشو به شریان های اصلی مادر برسونه ، برای همینم حاملگی آنقدر سخت نیست.
۸/ درنخستی ها، شاید به خاطر نیاز به انرژی زیادی که مغزهای بزرگ دارن، دسترسی به سیستم خونی لازم می شه. ولی به همه دلایلی که در بالا ذکر شد، مادر می خواد که دسترسی به شریان های اصلی رو به تعویق بندازه، و در واقع جنین رو قبل از اجازه ورود به سیستم 'کنترل کیفیت' کنه.
۹/ از لحظه ای که جنین چند سلولی روی اندومتر میشینه، شروع به کاویدن دیواره رحم می کنه به سمت بدن مادر تا بتونه خون و غذای بیشتری دریافت کنه.
۱۰/ اینجاست که کاربرد #اندومتر مهم میشه. در واقع اندومتر با وجود مغذی بودن از -سختترین- جاها برای رشد جنینه و ضمنا قابل دور ریختن! تست هایی که روی موش انجام شده نشون می ده که جنین ها راحت تر روی بافت های دیگه از جمله چشم، روده و حتی بیضه (!) رشد می کنن.
۹/در عین حال، مشکل اینه که جنین ها برای رشد نیاز به منابع عظیمی دارن. راه حل نخستی ها برای حل این مسئله اینه که بافت پر خون و مغذی (و البته کم تحملی برای لوس بازی) رو بسازن که در عین حال بتونن در موقع نیاز (قبل از اینکه جنین به شریان های درونی رحم برسه) بریزن دور.
۱۰/ در واقع در زنان، هر ماه لایه ای ضخیم و پر خون برای فاصله گذاشتن بین رحم و سیستم خونی مادر ایجاد می شه که در صورت حاملگی به مادر اجازه حذف جنین های ضعیف یا ناخواسته (از دید مولکولی) رو میده. قبل از اونکه به شریان ها برسن و کنترل پروسه های حساس فیزیولوژیک رو در اختیار بگیرن
۱۰/راه حل 'بهینه' ای نیست، ولی #تکامل عموما مساله ها رو در 'عاقلانه' ترین روش حل نمی کنه. همونطور که گفتم این بحث خیلی گسترده است، یک توصیف قابل دسترس و عالی از یک متخصص این زمینه که این رشتو هم ازش کمک گرفته اینجا نوشته شده: forbes.com/sites/quora/20…
۱۱/ اعداد کاملا قاطی شد. همون به ترتیب توییت خونده بشه😂
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
تا دیروز ۴ ایرانی از دپارتمان ریاضی محض هاروارد دکترا گرفته بودن. فرشید جمشیدیان (۱۹۸۰)، پیروز وکیلی (۱۹۸۸)، مریم میرزاخانی (۲۰۰۴)، علی اکبر دائمی (۲۰۱۴). دیروز یک اسم به این لیست اضافه شد: تینا ترکمان با موفقیت از تز خود با راهنمایی کورتیس مکمالن، برنده مدال فیلدز، دفاع کرد.
شاید لازم به گفتن نباشه: چنین دستاوردی بسیار دشواره (به طور خاص دپارتمان ریاضی محض ۴-۵ دانشگاه رده اول)، حداقل سختی اش قابل مقایسه اس با برنده شدن مدال المپیک. اما چون ریاضی مهجوره تا کسی جایزه شناخته شده تری مثل فیلدز رو نگیره در فضای عمومی توجه ای به خودش جلب نمی کنه. تبریک.
ضمنا من این اسامی ایرانیان دیگر رو در لیست تزهای دکترای هاروارد نگاه کردم. ممکنه اسمی بوده باشه که من ندیده ام. Math genealogy project ممکنه اطلاعات کامل تری داشته باشه. اما من ندیده ام. (توییت قبلی که پاک کردم حاوی سوتی/لینک اشتباه بود! عذر می خوام) genealogy.math.ndsu.nodak.edu
چند تا تجربه برای کسانی که دارن اپلای می کنن، شاید به کارتون بیاد. چون بین بچه هایی که مستقیم کمکشون کردم دیدم اینجا هم می نویسم. (حوزه علوم و مهندسی)
۱. رزومه و SOP رو یه جوری بنویسید که طرف بار اول احتمالا در زیر ۳۰ ثانیه اسکن کرد یه کلیتی دستش بیاد و بخواد ریزشو بیشتر بخونه.
یه کاری که استاد من کرد بار اول که بهش اس او پی رو دادم بخونه، گفت تایم بگیر، ۳۰ ثانیه. بعدش گفت من از اس او پیت اینو فهمیدم تو ۳۰ ثانیه. واقعا همین رو می خواستی؟ یک راه حل خوبش اینه که پاراگراف اول پر از اطلاعات مهم باشه (نه اینکه من بچه بودم موشک هوا می کردم)، و جمله اول هر
پاراگرافی جمله خلاصه کننده مهمترین پیام اون پاراگراف باشه. اس او پی من حدود ۵ پاراگراف داشت. اولیش این بود که چرا به این موضوع علاقمندم. دومیش مدارکی در راستای اینکه علاقه ام به این موضوع پایدار بوده و مثلا مقاله هم توش چاپ کردم، سومیش مهارت هایی که بدست اوردم که در اون
۱/[افکار نیم پز] معروفه که رعایت آداب معاشرت حرفه ای به شما این امکان رو می دن که با کسی که ازش خوشتون نمی آد بتونین کار کنین. بعضا گفته می شه یک دلیل موفقیت آمریکایی ها در بیزنس اینه که فرهنگ (آداب) ساده و مستقیم دارن، و سیگنال های پنهان توش کمه.
۲/ دلیل این موضوع رو هم melting pot (التقاطی) بودن فرهنگ امریکاس که باعث می شه ریزه کاری های رفتاری و اداب معمول مینیمال بشه و در اصطلاح در 'ترجمه گم بشه'. سیگنال های معمول بسیاری از فرهنگ ها، از جمله نشانه های سلسله مراتب (مثال واضح خطاب کردن استادها به اسم کوچکه) دیده نمی شه.
۳/ والبته یک دلیل موفقیت امریکا در صادر کردن فرهنگش هم همینه که به سادگی با همه می تونه ارتباط برقرار کنه. اما در خیلی فرهنگ های دیگه جزییات و ریزه کاری ها نقش مهم تری داره و بعضا باعث سوتفاهم هم می شه مخصوصا در تقابل در ارتباط با فرهنگ غریبه.
۱/یکی از دوستانم، قبل از تمام کردن دکتراش پارسال مقاله تک نفره در نشریه معروف نیچر چاپ کرد. مقاله هیچ آزمایشی یا حتی شبیه سازی پیچیده نداشت. فقط نیازمند فکر کردن درست درباره مساله ای بود که ملت دهه ها فکر می کردند جواب بهتری نداره. مساله 'زینت' های سکسی.
۲/ در بسیاری از جانوران، یکی از دو جنس دارای 'زینت' هایی هست که بسیار دست و پا گیرن و شایستگی تکاملی فرد رو پایین میارن. مثال معروفش طاووسه که دمش انقدر بزرگ و تابلوئه که خطر شکار شدن رو به شدت افزایش می ده. زیست شناسها مدتها می دونستن که این احتمالا به انتخاب جنسی مربوطه.
۳/ یعنی افرادی که زینت های اینگونه دارن، با وجود خطراتی که به جان می خرن، شانس بالاتری برای جفت گیری دارن. در صد سال گذشته دو فرضیه اصلی برای توضیح این پدیده وجود داشت. اولی توسط فیشر که مهمترین زیست شناس اماری قرن ۲۰ مه، پروسه "فرار تکاملی' رو توصیف می کنه.
۱/شاید بد نباشه برای درک اینکه ریشه هومئوپاتی کجاست و چرا هنوز طرفدار داره، توضیحات مختصری در موردش داده بشه. در ویدیوی که در ادامه لینک دادم خیلی خوب توضیح می ده.
۲/ هومئوپاتی در قرن ۱۸ ام اختراع شد در زمانی که علم پزشکی هنوز بسیار عقب مانده بود و خیلی از درمان ها غیر علمی بودن و عملا حال مریض رو بدتر می کردن. درمان های هومئوپاتیک که با "رقیق" کردن مواد در آب تولید می شن، هر ماده ای رو در حدی رقیق می کنن، که هیچ اثری ازش در آب نمی مونه.
۳/یعنی مثلا اگر شما یه قند رو به روش هومئوپاتیک رقیق کنید، عملا در ویال پایانی، هیچ اتم قندی در محلول باقی نمی مونه. این درمان ها، که صرفا به مریض آب می داد، در زمانی که پزشکی علمی نبود و برای مریض بد بود، حداقل مریض رو بدتر نمی کرد.
۱/ امروز دنبال ترجمه Survivorship bias می گشتم، و با کمال تعجب دیدم صفحه ویکی نداره. این یکی از ساده ترین ولی کارآمد ترین نکات آماریه که همه جا دورو ورمون هست، ولی خیلی ها رو به اشتباه می اندازه. عکس زیر از معروف ترین نمونه های تاریخیشه.
۲/ در جنگ جهانی دوم، ارتش امریکا می خواست تعداد بمب افکن های از دست رفته اش رو کاهش بده. برای این، از هواپیماهایی که بر می گشتن آمار می گرفت که در چه نقاطی تیر خوردن، و به مهندسا می گفت که اون نقاط رو مقاوم تر کنن. اما این تلاش درصد هواپیماهایی که از دست می رفتن رو کم نمی کرد.
۳/ تا اینکه آماردانی به نام Wald رو استخدام کردند. او پیشنهاد کرد که بلعکس، نقاطی که در هواپیماهای برگشتی هیچوقت تیر نخوردن رو باید مقاوم کرد. دلیلش همین 'تعصب بقاست'. نقاطی که هیچ وقت در هواپیماهای برگشته تیر نخوردن، همونهایی ان که اگر تیر خورده بودن هواپیما نمی تونست برگرده.