وقتی روی من خوابیدی و خودت رو ارضا کردی، پسربچهی ۱۲ یا ۱۳ساله بودم. و تو مرد ۲۶ یا ۲۷ساله. بعد از حدود ۲۰ سال، همین روزها هزار بار تاریخها رو عقب و جلو کردم تا ببینم دقیقن کی بود، اما پیدا نمیکنم. میدونی چرا؟ چون
نمیخواستم برات بنویسم. نوشتن برای من مایهگذاشتن از جانه. نمیخواستم حتی اینقدری به تو اعتبار بدم که مخاطب نوشتهام باشی. هنوزم نمیدونم چی بگم بهت. آقای درانی، وقتی به من و خدا میدونه چند نفر دیگه تعرض کردی مرد بالغی بودی که
من نمیدونم چه رابطهای با تو داشتم. نقش برادر بزرگتر به تو داده بودم؟ یا شاید نقش پدر جوان؟ هرچی بود اعتماد بچگانهای داشتم بهت. اینقدر اعتماد داشتم
پایان.