1. چند سال پیش، برای چند شرکت پروژهای رو انجام دادم. مشکل شرکتها این بود که زمان انجام هر پروژه بیشتر از زمان تخمینی میشد. دیتای مشترکی که داشتن این بود که هر تسک چه زمانی به هر فرد داده شده، فرد چه زمانی قراره تحویلش بده، و در عمل چه زمانی تحویلش داده.
2. فرض اولیه این بود که ممکنه یه سری افراد کلا دیر کارشون رو تحویل میدن، و یه سری هم کلا بهموقع هستن. اما این فرض درست نبود و دیر یا زود تحویل دادن کارها انگار تابعی از یه متغیر دیگه بود. اما با این دیتای کمی که بود چه میشد کرد و اون متغیر چی بود؟
3. من نموداری رو برای هر فرد به این شکل رسم کردم که یک محورش میشد طول تسک، و یه محورش میشد تاخیر در تسک. هر تسک هم میشد یک نقطه در نمودار. اینجا بود که قضیه جالب شد: افراد به دو خوشه تقسیم میشدن که تا حد زیادی از هم جدا بودن.
4. خوشه یک: افرادی که تو تسکهای کوچک خوب بودن، ولی تسکهای بزرگ رو دیر تحویل میدادن. خوشه دو: افرادی که تو تسکهای بزرگ خوب بودن، ولی تسکهای کوچک رو دیر تحویل میدادن.
قبلش این که چه تسکی به چه فردی داده بشه بر اساس مهارت بود، اما به نظر میرسید یه موضوع مهم دیگه هم باشه.
5. طبق صحبتی که با اون شرکتها داشتیم، قرار شد دادن تسکها فقط بر اساس مهارت نباشه، و بر اساس این هم باشه که فرد در چه خوشهای قرار میگیره. یک الگوریتم براشون نوشتم که تسکها، میزان سختیشون، میزان مهارت افراد، و خوشه اونا رو میگرفت، و کار انتساب تسکها رو انجام میداد.
6. با این کار، بهرهوری اون شرکتها و رضایت کارکنانشون بهتر شد. اما برام سوال بود که ماجرا چی بود؟ با چند روانشناس و مدیر پروژه صحبت کردم تا در این باره بیشتر بدونم. چیزهایی که متوجه شدم این بود:
7. اول این که برای گروهی، انجام هر تسک (چه بزرگ و چه کوچک) باعث سیستم پاداش مغز میشه. به همین دلیل دوست دارن تسکهاشون کوچک و متعدد باشه. مساله دوم این که «بازه توجه» افراد متفاوته و هر فردی نمیتونه روی یک تسک بزرگ تمرکزش رو بهخوبی حفظ کنه.
8. مساله بعدی این بود که یه گروه دیگه بعد از انجام هر تسک، نیاز به زمان زیادی برای Context Switch داشتن تا به سراغ تسک بعدی برن. به همین دلیل، اگر چند تسک کوچک بهشون داده میشد، بعد انجام هر کدومشون ممکن بود برن سیگار بکشن، گوشی چک کنن، و وقت زیادی نیاز باشه تا برن سراغ تسک بعدی.
9. مساله دیگهای که ازشون یاد گرفتم این بود که توصیه میشه اگه جزو خوشه طرفدار تسکهای کوچک هستید، تسکهای بزرگی که بهتون داده میشه رو به تسکهای کوچکتر تقسیم کنید و اینطوری برای خودتون حالت ایدهآلتون رو شبیهسازی کنید.
10. آیا شناسایی این موضوع که افراد دو خوشه نسبتا مجزا هستن، میتونه در مدیریت پروژهها کمک کنه؟ چیزی که دیدم این بود که جواب مثبته و نتیجه خوبی گرفته میشه. اما شخصا دوست دارم در این باره از متخصصان بیشتر یاد بگیرم. /پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱. یه نفر اومده با استفاده از هوش مصنوعی، پستهای وبلاگش رو ویرایش کرده. نتیجه این شده که ۲۱ پستی که ویرایش کرده به صورت میانگین ۳۲ درصد افزایش بازدید داشتند و پستهای دیگه ۴ درصد کاهش بازدید داشتند! پستها هم در سه پلتفرم متفاوت بوده. کاری که انجام داده خیلی جالبه که توضیح میدم:
۲. اومده از ChatGPT خواسته که مطلب رو بخونه و بگه که کدوم سه سوال هستند که خواننده ممکنه داشته باشه ولی در متن مقاله بهشون اشاره نشده. بعدش ازش خواسته که جواب اون سه سوال رو خودش بده! و این سوالات و جوابها رو به عنوان بخش FAQ به پایین مقاله اضافه کرده.
۳. در نتیجه، هم مقالات کیفیت بهتری پیدا کردند، و هم کلی کلمه کلیدی مهم به مقالات اضافه شده. ضمن این که فرد اصلا به متن اضافهشده دست هم نزده!
این کار رو برای مقالات فارسی هم قطعا میشه انجام داد، هرچند که حتما از سایت یا اپلیکیشن خود ChatGPT استفاده کنید، نه از رباتهای تلگرامی،
حتما با این جملات انگیزشی روبرو شدهاین: «اگر کسی فقیر به دنیا بیاید، تقصیر خودش نیست؛ ولی اگر فقیر از دنیا برود، این دیگر تقصیر خودش است!»
احتمالا با خودتون فکر کردهاین که این جمله اشتباهه. من جمله رو به ChatGPT دادم و هفت خطای فکری در اون پیدا کرد که در پایین میبینید:
1. سادهسازی بیش از حد: در این جمله، مسائل پیچیده اقتصادی-اجتماعی نادیده گرفته میشن. فقر دلایل متعددی داره، که بسیاری از اونا از کنترل فرد خارج هستن، مثل فرصتهای آموزشی، ساختار اجتماعی، و سیستم اقتصادی.
2. سرزنش قربانی: این جمله میگه که افرادی که فقیر میمونن، فقط خودشون مسئول شرایطشون هستن. این در حالیه که سرزنش قربانی بابت مشکلش کار صحیحی نیست.
تصمیم گرفتم یه تعداد از ترانههای ایرانی رو با هوش مصنوعی تصویرسازی کنم. این شد نتیجهاش: 1. به شبنشینی خرچنگهای مردابی، چگونه رقص کند ماهی زلالپرست؟
2. چشمهای منتظر به پیچ جاده
دلهرههای دل پاک و ساده
پنجره باز و غروب پاییز
نمنم بارون تو خیابون خیس
خب قرار بود کتابهای خوب در زمینه روانشناسی رو معرفی کنم. کتاب خوب خیلی زیاده ولی این سه تا به نظرم برای شروع عالی هستن. 1) از حال بد به حال خوب (Feeling Good). این کتاب CBT یا همون درمان شناختی-رفتاری رو به بیان ساده توضیح میده.
2) کتاب عشق ویرانگر (Crazy Love). اسم کتاب خوب انتخاب نشده، ولی محتواش فوقالعاده است. این کتاب به اختلالات شخصیت میپردازه و ویژگیهای افراد دچار این اختلالات رو به زبان ساده توضیح میده. کتاب بیشتر درباره اختلالات شخصیت در روابطه، اما برای آشنایی کلی با این اختلالات هم عالیه.
3) وقتی اضطراب حمله میکند (When Panic Attacks). این کتاب بیشتر از صد تکنیک برای کاهش استرس رو آموزش میده و اگر دچار اضطراب هستید، میتونه کمکتون کنه.
فردا 40 سالم تموم میشه. اگه میتونستم در زمان به عقب برگردم، این 20 تا نکته رو به خود بیستسالهام میگفتم؛ نکاتی کاملا شخصی. 1) هر چقدر کتاب روانشناسی بخونی، باز هم کمه. هر چقدر روی روان خودت کار کنی، به نفعته. تغییر یه باور اشتباه، میتونه زندگی رو متحول کنه.
2) آدمهای سمی شاخ و دم ندارن. اکثرشون هم در برخوردهای اول جذاب و دوستداشتنی به نظر میرسن. اما این ترفندشونه. 3) آدمهای سمی احتمالا از اختلال شخصیت رنج میبرن. درباره این اختلالات مطالعه کن تا هم درکشون کنی و هم بتونی واکنشهای مناسب رو نشون بدی.
4) استمرار مهمه. اون همکلاسیات هست که نچسب حرف میزنه و کسی حاضر نیست باهاش همکلام بشه؟ با استمرار، سالها بعد یه مدیر بازاریابی موفق در اروپا میشه. 5) اون دوستت هست که آینده درخشانی براش پیشبینی میکنن؟ گرفتار اعتیاد میشه (خودش قبول نداره اعتیادش رو) و زندگیاش نابود میشه.