چند خط در مورد آنچه همن سیدی گفت
همن سیدی میگوید
با افتخار عضو حزب دمکرات کردستان ایران وابسته به حزب چپ انترناسیونال جهانی هستم
به شکل خلاصه این نانجیب ها در ابعاد بین اللملی کوچکترین تعلقی به ایران ندارند
اما وقتی نوبت به هزار تکه کردن ایران میرسد
ناسیونالیست کرد میشوند
اگر
در حقیقت هر دوطرف این سند افتخار سیدی
بر اساس نابودی ایران است
همن سیدی جای دیگر
ضمن حمله به ظریف خیانتکار و اشاره به پیمان مودت ایران و آمریکا
به موقعیت 56 سال قبل ایران افسوس خورده
اما نمیگوید که این موقعیت حاصل عملکرد کدام سامانه حاکمیتی و کدام پادشاه بود
و همینجا بیشرمانه👇
به اساس انقلاب 57 و مشارکت حزب دمکرات کردستان در اشاعه طاعون استخوان شکن 57
مفتخر است
جای دیگری مفتخر است که کرد ایرانی است
درست شبیه به مسلمان ایرانی
یا ایرانی مسلمان!
نه آقای سیدی ما ابتدا ایرانی هستیم و بعد کرد یا لر یا آذری یا عرب
و در آخر خجلت بار از همه چیز
همن سیدی
بی آزرم و ناجوانمرد
میگوید
امیدوارم هیچ گاه در دو راهی قرار نگیرم
به زبان ساده تر
یعنی اگر به خواسته ی سیاسی ام نرسم
قید ایران را میزنم و برای جدایی کردستان میکوشم
وقایع این چند روز تصویر ابتذال جریان جمهوریخواه بود
به ایران سوگند هیچ جمهوری خواهی نمیشناسم که تا آخر به ایران
وفادار باشد
یک جمهوری خواه نمیشناسم که بی قید و شرط به ایران وفادار باشد #جانم_فدای_ایران
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
یوال نوح حراری میگوید :
نیرومندترین جوامع انسانی لزوما آنها نیستند که مالک نیرومند ترین ارتش
یا پرجمعیتترین ملت یا ثروتمندترین خزانه ملی هستند
از نگاه حراری
نیرومندترین ملتها
ملتی هستند که روایت نیرومندتر و ملموستری دارند
در حقیقت به هر
2 در حقیقت به هر میزان و اندازه که روایت یک ملت، از خودش نیرومندتر باشد
بخت کامیابی و امکانات پیروزی آن ملت بیشتر میشود؛
در سالهای اخیر
ما ایرانیها همیشه مخاطب روایتهای گوناگون از خودمان بوده ایم
برخی جریانها با نقابهای گوناگون
ما ایرانیها را جماعتی شایسته ترحم معرفی میکنند که
3 که همیشه لگد مال شده بودند
و برخی دیگر روایت ما ایرانیها را
روایت ملتی میدانند که علیرغم همه فشارها و حیله گری ها وحرامزادگیها
با قدرت ايستاده اند تا حیثیت مفهوم شهروند ایران را باز پس بگیرند
روایت سرگذشت ندیمه ی مارگارت آتوود
ارتباطی با روایت واقعی ملت ایران ندارد
هنوز اندکی
1_ "رونین" جان فرانک هایمر محصول 1998
فیلمی در ستایش و شرح آئین سلحشوری است
ماجرای "رونین" به رقابت کهنه سربازان آمریکایی و انگلیسی و روس و ایرلندی و فرانسوی برای تصاحب یک کیف با محتوای نامعلوم بازمیگردد
اما نقطه محوری داستان دوگانه فهم عمیق یا نادانی جنگاوران در هر گام است
جایی
2_ جایی در میانه داستان پس از یک گام خونین در آغاز عملیات ؛
وینسنت (ژان رنو) از سَم (دنیرو) میپرسد
از کجا میدونستی اونشب بالای پل تک تیرانداز بود؟
سَم پاسخ میدهد
"وقتی شکی هست که هیچ شکی نیست"
سَم با همین جمله کوتاه توضیح میدهد که شک کردن بخشی از آیین سلحشوری است و دقیقا همانجا
3_و دقیقا همانجا ضربه میخوریم که به هیچ چیز شک نمیکنیم
سَم به عنوان شخصیت محوری روایت
در متن نبرد هر گام بعدی را محاسبه میکند و تیم خودش را از میان خائنان و دشمنان پیچیده نجات میدهد و ماموریت اش را به انتها میرساند
چون کنش خامدستانه ندارد
و اهمیت محاسبه و هوش نبرد را میداند
نکاتی پیرامون رذالت اخیر@IranIntl در این همانندسازی ؛
1 این وزارت اطلاعات با آن وزارت اطلاعات تفاوت دارد
در حقیقت "وزارت اطلاعات و جهانگردی" که داریوش همایون متصدی آن بود سازمانی امنیتی نبود و با هدف هماهنگی با وسایل ارتباط جمعی و آگاهی رسانی کار میکرد
و با وزارت اطلاعات ج ا فرق
دارد
2 صحت گفته های داریوش همایون
سالها بعد توسط خود انقلابیون۵۷ تایید شد
و جریانهای مختلف انقلاب۵۷ به تکرار گفتند که تحت تاثیر سرویسهای جاسوسی مسکو یا ... بوده اند
هیچکدام از انقلابیون۵۷ حتی یکبار درفش ایران را به دست نگرفتند و برای ایدئولوژیهای مختلف
3 کمونیستی و اخوانی میجنگیدند که ارتباطی با ایران نداشت
اما بر خلاف ادعاهای وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی
فرزندان خروشیده ایران پرچم شیر و خورشید در دست دارند
و هرگز منتظر حمایت دولتهای خارجی نیستند و هیچ نسبتی با اجنبی ندارند
احیانا اگر چهارتا بی وطن هم باشد که عمرشان در گدایی
پدر مهسا میگوید: مهسا دختر ایران است
ایران اینترنشنال تجزیه طلب دعوت میکند
بر مزار حدیث مینویسند
دختر ایران
ایران اینترنشنال تجزیه طلب دعوت میکند
مادر سیاوش: سیاوش فرزند ایران است
ایران اینترنشنال تجزیه طلب دعوت میکند
بر مزار روزبه مینویسند فرزند ایران
دوباره @IranIntl
1 _قصه ی ما، رسانه ها و انقلابیون57
عبدالرحمان جامی در هفت اورنگ داستان مرد ساده لوحی را تعریف میکند که خری لنگ و ناتوان و سست داشت که در دو روز نمیتوانست یک فرسخ بپیماید
باری مرد ساده لوح از ناتوانی خر خسته شد و او را برای فروختن به بازار برد
اما در بازار ...
2_اما در بازار دلال چرب زبانی بود که با فهمیدن قصد مرد ؛
شروع به تعریف و تمجید از خر ناتوان و علیل نمود :
بانگ میزد که کیست در بازار
که خرد بهر خود خری رهوار
خر مگو استری جوان و روان
سخت در راه و تند در میدان
میجهد همچو باد جای به جای
میرود همچو آب در گل و لای
مرد بخت برگشته...
3_مرد بخت برگشته با شنیدن این سخنان
سخت پشیمان شد و آرام کنار گوش دلال زمزمه کرد :
اگر اینها که میگویی درست است
این خر را به خودم برگردان و به کسی نفروش
سخنی گویمت به من کن گوش
به منش باز ده به کس نفروش
ای عجب کان خود آن من بوده است
روز و شب زیر ران من بوده است
روایت ما و رسانه