۱.
از من میپرسند عیب مستند باستانی چی است. خب جواب دقیق این است، در چهارچوبی که من توضیح دادم هیچ عیبی ندارد. جنگ است و این «مستند» هم بنا است سلاح جنگی باشد که هست. بنا است شما را با دشمن همدلتر و از وطن دورتر کند که میکند.
۲.
وطن که ۱۶۴۸۰۰۰ و خردهای کیلومتر سرزمین نیست. سرزمین است، به علاوهی مردمش، به علاوهی مدافعانش. وقتی بین مردم و مدافعان شکاف ایجاد کند، یعنی ماموریت خودش را درست انجام داده.
اگر مثال دوست دارید، انگار من بگویم این چرخدنده بخشی از یک بمب ساعتی است که بنا است شما را بکشد.
۳.
بعد از من بپرسید همین چرخ دنده خودش چه عیبی دارد؟ راستش عیب خاصی ندارد. خیلی دقیق عمل میکند و کاری را که برای آن طراحی شده (ایفای نقش در کشتن شما) خیلی خوب انجام میدهد.
اما اگر سوال این است که «چه طور» این کار را میکند، به این سوال میتوانم جواب بدهم.
۴.
راستش تا حدی هم جواب دادهام. در همین ریپلایهای توییتهای قبل میتوانید ببینید.
آلیاژ خوبی در ساخت این چرخدنده به کار رفته که مهمترین بخش آن «زمانپریشی» است. برای خواندن متنی ساده در این مورد ویکیپدیا را ببینید: en.m.wikipedia.org/wiki/Anachroni…
۵.
در این مستند صحبت از آقای منتظری بسیار است. باید بدانید که این فایل صوتی مربوط به کدام مقطع زمانی است. هنوز رایگیری برای قائممقامی رهبری انجام نشده است. کسانی که میتوانستند رقیب آقای منتظری باشند (طالقانی، صدر، بهشتی، و در مرحلهی بعد مطهری) هر کدام به شکلی حذف شدهاند.
۶.
در این فایل صحبت از آقای مصباح میشود. آقای مصباح آن زمان همان آدمی است که در مناظرههای تلویزیونی آن زمان میبینید. کسی که از موضع شاذی دفاع میکند و نه موسسهی امام خمینی دارد و نه حوزهی علمیه. عِدّه و عُدّهای برای رقابت با آقای منتظری ندارد.
۷.
نام بردن از آقای مصباح برای قائممقامی در آن زمان در واقع روشی زیرکانه برای ایجاد ترس از موقعیتی است که محقق نخواهد شد.
همان زمان موقعیت سید مهدی هاشمی در واحد نهضتها کاملا شناسایی و محدود شده و عملا هاشمی شانسی برای فرماندهی سپاه ندارد. اما میل چرا.
۸.
آن صلوات که برای سلامتی آقای منتظری میفرستند عملا پیامی است از محسن رضایی که به آقای منتظری میگوید من کنار نمیروم اما سپاه و فرمانده آن که من باشم هم مخالفتی با قائممقامی شما نداریم.
این یکی از دو بحث آن جلسه است. بحث دیگر بحث فرماندهی و عملیات است.
به طور خاص خیبر.
۹.
اتفاقا در برنامههای چراغ مطالعه، که پیش از این مستند ضبط شده بود، ما دو گفتوگو داریم که در آنها به خیبر پرداخته شده. گفتوگو با جعفر شیرعلینیا و گفتوگو با گلعلی بابایی.
من در این دو گفتوگو از دو موضع کاملا متفاوت با این دو نفر صحبت کردهام. پخش خواهد شد و میبینید.
۱۰.
در خیبر صدمات شدیدی به ما وارد شده و باید نظر مدافعان و مخالفان را بشنوید. به زودی پخش خواهد شد.
شاید باز هم از این تکنیکهای ساخت چرخ دنده برایتان نوشتم.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱
یک بار دقت کنید چی شد. وقتی حدود ۶۰۰ هزار اکانت بیش از ۱۰۰ میلیون هشتگ مهسا امینی زدند، خیلی از دوستان گوش ندادند که آقا/خانم این حاصل تلاش مردم معترض نیست، یک کار سازمانیافته است از سازمانهایی که اهداف مثبتی ندارند. نهایتاً یا گفتند نفهم، یا گفتند مالهکش یا بلاک کردند.
۲
بعد از اون، وقتی گفتیم یک حرکت چشمگیر وقتی تبدیل به گزارش بشه و وارد نهادهای تصمیمگیری در کشورهای دیگر بشه، شمای عامل و عاملیت شما ازش حذف میشید. شما به فلان ناکارآمدی یا فساد اعتراض دارید، حضور شما رو سند میکنند برای تحریم و حملهی نظامی و فاکتور هم میکنند و پول میگیرند.
۳
گفتند نه. نهایتش سپاه تحریم میشه. چرا این رو باور داشتند و گفتند؟ چون حتی همون کتاب جنگ خزانهداری خوان زاراته رو که از طراحان تحریمها است نخونده بودند. زاراته اونجا توضیح داده بارها که با تحریمهای توجیهپذیر شروع میکنند، بعد دامنهی عملیاتی تحریم رو گسترش میدن.
۱.
ما در آنچه به عنوان مدیریت علمی به ما میفروشند با غیرعلمیترین، ایدئولوژیزدهترین و مخربترین خرافاتی که میتوان در قرن ۲۱م فروخت مواجه هستیم. چنان که در اواخر قرن نوزدهم خرافیترین تصورات رویازده نسبت به دستگاه تصمیمسازی و احساسات بشر را به نام روانشناسی میفروختند.
۲.
برای فهمیدن این که چه سمی به معدهی شما سرازیر میشود نه خواندن تبلیغات روی بنرها و اطلاعرسانی فیلترشدهی روی بستهبندی دردی دوا میکند و نه خواندن تبلیغات و ضد تبلیغات رقبا و نه خواندن خرافات آنان که از هر چیز نوی تا حد مرگ میترسند. برای فهم به بررسی نیاز داریم.
۳.
بسیاری از معاشران و مخاطبان من خیلی خوب بلد اند حین بحثی روشنفکرانه در حالی که دچار لکنت هیجانی تصنعی هستند از عبارت «اپوخه کردن» برای فضلفروشی و دوستیابی استفاده کنند.
من مشکلی با دوست شدن آدمها ندارم، اما اپوخه کردن یش از دوستیابی به کار شناخت مفهومهای انتزاعی میآید.
۱.
پسر کوچولو و دوستداشتنی همسایه از این که ناظم مدرسه رفتار خشنی با او بکند میترسد.
برایش تعریف کردم وقتی کلاس پنجم دبستان بودم (سال ۶۰) معلمم چهطور کف هر دو دستم چوب زد، آن قدر که کف دستم ورم کرده بود.
بعد بهش گفتم این روزها دیگر غیر ممکن است معلمی با او چنین کاری کند.
۲.
سوال کاملا طبیعی را پرسید؛ «چهطور آن وقت این کار را میکردند؟»
برایش گفتم آدمها با گذشت زمان کمکم متوجه میشوند بعضی کارها که قبل از این میکردهاند اشتباه بوده، کارهای بدی بوده، بعد کمکم یاد میگیرند کلا آن کارها را در جامعه کنار بگذارند.
۳.
گفتم آن وقت نمیدانستند کتک زدن بچهها چه کار بدی است و چه آثار بدی دارد، حالا دیگر میفهمند.
شاید بزرگتر که بشود برایش بگویم این امنیت را او در مدرسهی خودش دارد، اما بسیاری از بچهها در مدرسههای حاشیهی شهر، شهرهای دیگر و روستاها ندارند.
۱.
خمینی برای انقلابیها هم گیجکننده بود. بیدینی که انقلابی شده بود نهایتا از علی شریعتی فریاد انقلابی-دینی شنیده بود نه از قم و نجف. متدینی هم که انقلابی شده بود مدام دنبال نشانههای دینی که از بچگی شناخته بود و برآمده از حجتیهی فرهنگی بود میگشت و در خمینی و انقلاب نمییافت.
۲.
وقتی که شرایط انقلاب داشت منجر به پدید آمدن نسلی از معممهای بیسواد میشد که سفرهی انقلاب را در آن سالهای دور زود پیدا کرده بودند، منشور روحانیت آمد که عجیبترین سند این انقلاب بود. با روی دست توی دهن حجتیهی فرهنگی میکوبید و با پشت دست توی دهن بیسوادی رانتخوار سفرهای.
۳.
در نهایت هم امید داشت که با این تشر پدرانه طرفین به خود بیایند که امیدی بود که به ثمر ننشست.
نه بیسوادها دندان طمع را کشیدند، نه حجتیهی فرهنگی از انحراف خود پشیمان شد.
۱.
من سالها پیش از پایاننامهی ارشدم دفاع کردم. عنوانش بود «مقایسهی روایتشناختی دو گزارش نمونهای از ماجرای گالیله».
اون زمان من هنوز نتونسته بودم تعریف روشن خودم رو برای روایت به عنوان یک روند شناختی پیدا کنم و در همان چهارچوبهای زبانی به روایت نگاه میکردم.
۲.
وقتی میگفتم «ماجرای گالیله» منظور تمام بحثهای بین گالیله و کلیسا است که از جلسهی تمشیت آغاز میشه که بحثی دوستانه (از سمت اسقف بلارمین) و خشن (از سمت گالیله) بوده و تا پایان دادگاه گالیله ادامه داره.
من دو گزارش نمونهای (شماتیک؟) انتخاب کردم که از قبل مکتوب و در دسترس بود.
۳.
در یکی که یک نمونه از گزارشهای حامیان علوم طبیعی بود گالیله قهرمان بود و در دیگری که گزارشی از جانب کلیسا بود گالیله آدم بده بود و کلیسا که در پاپ متجلی بود سمت خوب داستان بود.
من متن این دو گزارش رو به جملههای بنیادینی که قابل کوچکتر شدن نبودند شکستم.
۱.
چند نکتهی پراکنده در مورد دیمونا و رزمایش شبیهسازی حمله به آن
- بارها گفتهام، وقتی صحبت از جنگ نامحدود (unrestricted warfare) است، تخیل این که بتوان به پیروزی از راههای صرفا نظامی دست یافت خامی خطرناکی است.
- این خامی برآمده از نشناختن فرق نیرو، قدرت، و اقتدار است.
۲.
- اگر بنا بود جنگ اسراییل علیه ایران و بشریت صرفا نظامی باشد، دی یا حداکثر بهمن ۱۳۶۰ کار جنگ یکسره شده بود.
- همانقدر که دلبستگی به ابزار و اقدام نظامی خامی است، غفلت از آن هم خامی است. ما برای دفاع به سلاح و نظامیگری نیاز داریم.
۳.
- اقتدار اسلحهای است که در سکوت در دست دارید و بابتِ آن دستِ بالا از آن شما است. اگر فریاد زدید «نیا جلو! میزنم!» خودتان با دست و زبان خودتان اقتدار را از بین بردهاید. بعد از آن اگر طرف جلو آمد و باز نزدید، قدرت را هم از میان بردهاید. تنها چیزی که برایتان مانده نیرو است.