۱-۷) میدانید ما در حوزه یک درس اصول داریم که در واقع اصول + روایتشناسی کلید اجتهاد هستند، بعد آنجا یک بحث عریض طویلی با موضوع «حجیت خبر واحد» هست که جمعبندی این است که خبر واحد ثقه حجت است، یعنی اگر یک آدم که شهره به فسق نیست اگر خبری بدهد در صورتی که بر مبنای آن عمل کنید در
۲-۷) پیشگاه الهی حجت دارید، بنای عقلا هم بر همین اعتنا به خبر واحد است، خلاصه اینکه شما ببینید ما (جسارت نباشد، خودم را عرض میکنم) چقدر بدبخت و خاکبرسر هستیم که اگر یک نفر از بدحالی رفیقش در زندان بگوید از ترس اتهام «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» جرأت نداریم درست درمان
۳-۷) آن خبر را نقل کنیم، درست درمان مطالبه کنیم، درست درمان از قوه قضائیه بخواهیم پاسخگو باشد، آقا ترس، ترس خیلی چیز بدیست، من که با ذره ذره وجودم اینجا در پیشگاه ملت ایران به این بدبختی و حقارت خودم اعتراف میکنم: من میترسم، میترسم، میترسم، بعد حالا بدبختی دومی هم هست، چرا
۴-۷) که ما (باز جسارت نباشد، خودم را عرض میکنم) خیر سرمان اعتقاد داریم، معادی هست، آخرتی هست، پل صراتی هست، جهنم و بهشتی هست، من با خودم همیشه میگویم: احمق جان! چرا میترسی؟ خب فردا جواب خدا را چه میدهی؟ اگر خدا به تو گفت: تو مگر درس نخواندی؟ مگر وجوهات نریختی در آن شکمت که
۵-۷) از حق دفاع کنی؟ یک طرف قوه قضائیه بود و انواع رسانهها، سایتها، اینفلوئنسرها، صداوسیما و روزنامهها یک طرف یک زندانی که دستش از همهجا کوتاه است، احتمال مرگ، زجر کشیدن و عذاب او میرفت، تو که «حجیت خبر واحد» را قبول داشتی و سابقه آسیب زندانیان را هم دیده بودی چرا به آن خبر
۶-۷) واحدی که از بدحالی زندانی به دستت رسید عمل نکردی؟ چرا جانانه دفاع نکردی؟ چطور وقتی حقوقت قطع شد رفتی دستفروشی کردی صدایت را رساندی، برای این زندانی چه کردی؟ آقا واقعا من چه جوابی بدهم؟ قاعدتا باید عین بز نگاه کنم و بگویم: از دادگاه ویژه روحانیت ترسیدم، اصلا همین الان که
۷-۷) این مطلب را مینویسم خجالت میکشم، وای به حال من که در پیشگاه الهی، یکطرف صف معصومین و ائمه، یک طرف صف اولیاء و ابرار، بعد باید با خفت و خواری بگویم: ترسیدم! واقعا خاک! من که حالم از خودم به هم میخورد، خلاصه ترس چیز بدیست آقا و من میترسم، میترسم، میترسم #بهنام_محجوبی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh