کلافگی اصلاحطلبان حکومتی از بی اعتنایی مردم به انتخابات در فضای مجازی و گرفتاری آنها در میان دو گفتمان
یک رشته توییت
برخی اصلاحطلبان در فضای انتخاباتی مانند همیشه استدلالهای نخنمای خود را تکرار کرده، از جنگ و تحریم و تورم و بستهتر شدن فضای سیاسی اجتماعی و از رئیسی میترسانند، از بد و بدتر میگویند و وعدههای توخالی همیشگیشان (زنها در استادیوم، بازگشت سپاه به پادگانها) را تکرار میکنند.
اما اینبار برخلاف انتخابات سالها و دهههای گذشته حنایشان برای لایههایی گسترده از مردم رنگی ندارد و آنها از این مسئله کلافه شدهاند و درک نمیکنند که چرا استدلالهایشان دیگر خریداری ندارد.
از یک جهت حق دارند. استدلالهای کنونی آنها با استدلالهای سالهای پیش فرقی ندارد. پیشتر هم با همین وعدهها به میدان میآمدند، همان حرفها را تکرار میکردند و در جلب توجه و رای مردم تا حدودی موفق بودند.
پیشتر هم وعده رفع حصر میدادند، از آزادی زنان و دانشجویان میگفتند، حامیان و بانیان اعدام و سرکوب (روحانی، پورمحمدی ووو) را به عنوان امید آینده جا میزدند، از برخی مترسک میساختند (مثلث جیم در برابر ریشهری)
یکی از معتمدین رهبر (روحانی، نماینده ویژه رهبری در شورای عالی امنیت ملی) را به عنوان کاندیدی که رهبری با رئیس جمهوری او مخالف است جا می زدند، ادعا میکردند که رئیس جهمور اصلاحطلب در سیاست کلان داخلی و خارجی نقش کلیدی دارد، قول بهبودی وضع اقتصادی میدادند ووو
اما مردم دیگر این حرفها را باور نمیکنند. اعتراضهای دی و آبان و سرکوب خشن آنها و موشک زدن به هواپیما اوکراینی و دروغ گفتن درباره آن از دلایل مهم از بین رفتن اعتماد لایههایی از جامعه به اصلاحطلبان است.
دلیل مهمتر اما بدتر شدن سریع و فجیع وضعیت اقتصادی است که حال گریبانگیر طبقه متوسط هم شده است. این طبقه در دورههای پیشین وضعیت اقتصادی خود را تا حدودی مساعد میدید و امیدی به آینده داشت.
برای همین ذهنیت ش برای قبول کردن وعدههای اصلاحطلبان مساعد بود. طبقه متوسط پیشتر هم (خودآگاه یا ناخودآگاه) میدانست که وعدههای اصلاحطلبان توخالیست. که قرار نیست روحانی زنان را به استادیومها راه دهد، که بدون رضایت رهبر هیچ تصمیم کلان سیاسی داخلی و خارجی گرفته نمیشود.
میدانست که هیچ رئیس جمهوری نمیتواند قدرت سپاه را محدود کند، تورم را محسوس کاهش دهد، با غرب آشتی کند ووو. میدانست اما به نفعش بود که این دروغها را باور کند زیرا ادامه وضع موجود برای او نیز چندان بد نبود.
زیرا آسان بود این باور دروغین که با هر چهار سال یکبار رای دادن میتوان در سیستم تغییرات اساسی داد و این باور که رای دادن به نامزدی خاص از درون سیستم نه گفتن به سیستم است. راه حلی با حداقل ریسک و زحمت!
حالا اما ورق تا حدودی برگشته است. شکاف میان لایههای ثروتمند و فقیر بیشتر شده و طبقه متوسط روزبه روز بیشتر آب میشود. رانده شدن از شهرها به حاشیهها، حذف شدن میوه و گوشت از سبد خرید ووو دیگر فقط مشکل طبقات فرودست نیست بلکه به لایههای متوسط نیز سرایت کرده است.
زاغه نشینی امری تازه نیست، اما به شدت افزایش یافته، اکنون حدود 20 میلیون ایرانی در زاغه ها زندگی می کنند و اکنون بخشی از طبقه متوسط نیز از این سرنوشت وحشت دارد. طبقه متوسط دیگر به آینده اقتصادی خود امیدی ندارد و میبیند که حتی نمیتواند رفاه نسل والدین خود را حفظ کند.
بخشی از طبقه متوسط، به خصوص متولدین 60 و 70 از بهبودی وضع اجتماعی نیز ناامید شده. آنها جوانی خود را سپری و تباه شده میبینند و متوجه شدهاند که با وعدههای توخالی به این و آن رای دادهاند اما تحقق آروزهای پیشپاافتادهای مانند انتخاب روش پوشش ووو هر روز امکانناپذیرتر میشود.
اما اصلاحطلبان انگار نمیخواهند یا نمیتوانند این واقعیتها را قبول کنند و با شیوههای سابق به دنبال جمعکردن رای افتاده اند و کلافهشده اند که چرا ترفندهای همیشگی کارکرد خود را از دست دادهاند.
در این میان اصلاحطلبانی نیز هستند که با رای دادن در انتخابات 1400 مخالفاند. اما آنها با تناقضی منطقی روبرواند که طرفداران شرکت در انتخابات مرتب به آنها گوشزد میکنند: فرق این انتخابات با رایگیریهای قبلی چیست؟
آیا در دورههای قبل نظارت استصوابی وجود نداشت؟ آیا نامزدهای اصلاحطلبان رد صلاحیت نمیشدند؟ آیا ردصلاحیت لاریجانی تا تاجزاده در 1400 از رد صلاحیت رفسنجانی در 92 مهمتر است؟ آیا روحانی از دید اصلاحطلبان از همتی بهتر بود؟ پس چرا در آن سالها چون امسال با صندوق قهر نکردند؟
این اصلاحطلبان بین دو صندلی گیر کردهاند: نمیخواهند و نمیتوانند به کل از نظام بِکّنند و بگویند که نه فقط در این، بلکه در هیچ انتخابات ج. اسلامی شرکت نمیکنند. آنها مخالف خود را به امسال محدود کرده و نمیتوانند به حامیان رای دادن توضیح دهند که چرا در انتخابات شرکت نمیکنند.
بیشتر اصلاحطلبان، حتی مخالفان انتخابات امسال، از نظام سیاسی ایران سود میبرند: ج. اسلامی 40 سال است که دیگر رقبا را با خشونت حذف کرده و اصلاحطلبان را برای بسیاری به تنها آلترناتیو تبدیل کرده است. اصلاحطلبان از انواع رانتها بهره برده و به سادگی حاضر به گذشتن از آنها نیستند.
شاید هم برخی اصلاحطلبان میدانند که پایگاه اجتماعی خود را از دست داده و حتی در صورت تایید صلاحیت و شرکت در انتخابات با استقبال مردم مواجه نخواهند شد و با شرکت نکردن در انتخابات میخواهند آبروی نداشته خود را حفظ کنند.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
چه خوب که اصلاح طلبانی چون خانم هدایت هم سرانجام فهمیدهاند که نظام اصلاح پذیر نیست. امیدوارم که ایشان بر این نظر خود بماند و در انتخابات بعدی فیل شان یاد هندوستان "انتخاب میان بدوبدتر" نکند. اما چند نکته درباره اصلاح طلبانی مانند خانم هدایت. 1
انسان خطا میکند و میتواند نظر خود را تغییر دهد. اما نه شهروندان عادی که از سر ناچاری به این و آن رای داده اند بلکه کسانی که به عنوان فعال سیاسی در انتخابات شرکت، در فضای عمومی دیگران را به شرکت در انتخابات تشویق کرده و اکنون تغییر نظر دادهاند، توضیحاتی به جامعه بدهکارند. 2
خانم هدایت میگوید اصلاح ناپذیری حکومت "مدتهاست" روشن شده. مدتها یعنی چند ماه، چند سال؟ آیا این امر سال 94، هنگامی که از زندان و به گفته خود با "دست لرزان" به کسانی مانند ریشهری و دری نجف آبادی رای میداد، برایش روشن نشده بود؟ سال 96 چه؟ و اگر نشده بود، چرا؟ 3