حکایت وقایع سپتامبر سال ۱۹۷۰ در اردن هاشمی، یکی از داستانهای بحران در خاورمیانه پس از جنگ دوم جهانی ست.
اتفاقاتی که در سومین هفته آن ماه در اردن رخ دادند، نشانگر پتانسیل نابودی در کشورهای بیثبات منطقه آن دوران بوده و نقش مخرب و تروریستی فلسطینیان را فاش میسازد.
برای آوارگان فلسطینی قرار بود اردن موطن جدیدشان باشد. بیش از ۹۰۰۰۰۰ فلسطینی به اردن پناه آورده و نیمی از جمعیت کل کشور را تشکیل میدادند. خیلی زود تشکیلات "الفتح" به رهبری "یاسر عرفات" در اردوگاههای پناهندگان نفوذ کرده و به سربازگیری و آموزش چریکی آنان پرداخت.
تا سال ۱۹۷۰ الفتح، قریب به ۱۰۰۰۰۰ چریک تعلیم دیده و غالبا رادیکال در اردن در اختیار داشت. این در حالی بود که تعداد پرسنل ارتش تحت امر "ملک حسین"، پادشاه اردن، از ۵۵۰۰۰ نفر تجاوز نمینمود.
به معنایی دیگر "دولتی در دولت میزبان ایجاد شده بود و مهار امنیتی میهمانان بسیار سخت بود".
در پی شکست خفتبار اعراب از اسرائیل در "جنگ شش روزه ۱۹۶۷"، میزان تنشهای درونی اردن افزایش یافت.در یکسو دولت اردن بدنبال ثبات پس از شکست در جنگ برای کشور بود و از دیگرسوی الفتح بدنبال انتقامگیری از اسرائیل و استمرار درگیریها.
این وضعیت باید منجر به انفجار درونی در اردن میگردید.
عملا در امان پایتخت، ایربید دومین کلانشهر و شمالغربی کشور اردن،الفتح با چریکهای خود اختیاردار مطلق شده بودند. اردوگاههای آوارگان فلسطینی در این مناطق واقع بودند و نیروهای امنیتی اردن جرأت ورود به آنها را نداشتند.مضاف بر این الفتح مدام از خاک اردن به مواضع اسرائیل حملهور میشد.
پاسخ اسرائیل قاطع و سریع بود و حملات به زیرساختهای کشور اردن را در بر داشت.
هربار که نیروهای ارتش اردن اقدام به جلوگیری از حملات چریکی فلسطینیان مینمودند، منجر به درگیری خونین با آنان میشد. در ژوئن سال ۱۹۷۰، فلسطینی ها اقدام به سوءقصد به ملک حسین نمودند، که نافرجام ماند.
الفتح در پی براندازی کامل نظام حاکم بر اردن برآمده و تاسیسات امنیتی آنرا به اشغال خود درآورد. در اوج استیصال پادشاه به تمامی خواستههای الفتح تن در داد و دولتی به میل آن و با نخستوزیری "الرفاعی" فلسطینی الاصل بر سر کار گمارد.
عرفات بر خلاف قول اولیه اش، مبنی بر /
کاهش تنش و قبول مفاد توافقات بعمل آمده با پادشاه، به درگیریهای بیشتر با نیروهای امنیتی اردن دامن زد.
در روز ۱۶سپتامبر ۱۹۷۰ بار دیگر درگیریهای گستردهتری شکل گرفته و در شهر ایربید گروههای رادیکال فلسطینی دست به اعلام تشکیل "دولت خلق" و انحلال دولت اردن زدند.
این آخرین گام الفتح/
در حقیقت پایان دادن دوران "دولت در دولت" بوده و اشغال کامل سرزمین اردن تلقی میگردید. ملک حسین درصدد پایان بخشیدن به این وضعیت خفتبار برآمده، دولت الرفاعی را معزول نموده و با نصب "ژنرال محمد داوود"، دولتی نظامی بر سرکار آورد و طی فرمانی دیگر به نیروهای ارتش آمادهباش کامل داد.
ارتش اردن، گرچه از نظر کمی به مراتب نیروهای کمتری از الفتح در اختیار داشت، اما بعنوان قوایی کلاسیک دارای جنگنده بمبافکن، تانک، خودروهای زرهی و توپخانه بود.در صورتیکه چریکهای فلسطینی با نارنجک و کلاشینکف میجنگیدند و آموزشهای نظامی آنها مختص عملیات تروریستی بود و نه جنگ متقارن.
الفتح در این مخاصمه به ناچار به استراتژی همیشگی خود که مشتمل بر "پروپاگاندا و ترور" بود روی آورد. سازمان در روز نخست نبرد از رادیوی خود به "نابودی کامل امان، پایتخت، و نصب پرچم فلسطین بر ویرانههای کاخ پادشاه" داد و همزمان در پی گروگانگیری دیپلماتهای غربی مقیم امان برآمد.
در روز ۱۸ سپتامبر و یک روز پس از جنگی سخت، رهبری الفتح وادار به عقبنشینی شد و از رادیوی خود از همه "آزادیخواهان عالم خواست تا به فریاد فلسطینیان رسیده و به کشتار آنان پایان دهند" !
سرانجام ارتش اردن توانست، علیرغم پارهای مشکلات، بر دشمن خانگی خود، فائق آید.
در روز ۲۰ سپتامبر اما واحدهایی از ارتش سوریه به حمایت الفتح از مرزهای شمال غربی به اردن حملهور شدند. این حمله میتوانست منجر به تغییر سرنوشت جنگ گردد. ملک حسین فرمان حمله هوایی به یگانهای سوری را صادر کرد و در پی آن ارتش سوریه با از دست دادن بیش از ۱۵۰ تانک خود، عقبنشینی نمود.
از سویی دیگر بیطرف ماندن یگانهای ارتش عراق، که از سال ۱۹۶۷ در اردن مستقر بودند، منجر به پیروزی کامل نیروهای اردنی گشت.
روز ۲۷ سپتامبر پادشاه اردن با یاسر عرفات قرارداد صلح دیگری امضا نمود. اما اینبار هم عرفات به عهد خود وفادار نماند و درگیری های کوچکی شکل گرفتند.
در نهایت دولت اردن تمامی نیروهای فلسطینی و عرفات را از اردن اخراج نموده و روانه لبنان ساخت و بدینوسیله به سالیان حکومت ترور و وحشت فلسطینیان در کشور پایان داد.
حضور الفتح در لبنان اما منشأ دهههای خونین جنگ داخلی لبنان گردید و عواقب روشهای خشونتبار الفتح دامان منطقه را فراگرفت.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
"قاضی محمد" با هر متر و ملاک سیاسی، یک عنصر خائن بود و یک عامل بیگانه.
خیانت او بعدا و در سال ۵۸ به الگوی حزب دموکرات کردستان، که همو پایهگذاری کرده بود، و سایر احزاب تجزیهطلب مبدل شد، که هرگاه دولت مرکزی دچار ضعف شود، زمان خیانت و جداییطلبی ست. آنهم به شکل مسلحانه و مزدورانه.
زاده شده در سال ۱۲۷۹ در مهاباد و از خانوادهای فئودال و کلان زمینداران بوکان اصالتی گرجی داشت و شغل قضاوت در دعاوی و حل و فصل مسائل شرعی مردم در خانوادهاش نهادینه شده. بواسطه تمول و نفوذ محلی خاندان او بود، که در ساختار اداری تازهتأسیس دوران رضاشاه پلکان ترقی را طی نمود.
چندی ریاست اداره معارف مهاباد را بر عهده داشت و بعدتر ریاست جمعیت شیر و خورشید شهر را. زمینه فکری لازم برای مسیر خیانتباری که وی بعدتر طی نمود را باید در خانواده او و آشناییش با علاقهمندان به نظام سوسیالیستی در شوروی جستجو کرد.
با وقوع جنگ جهانی دوم و اعلام بیطرفی ایران، /
کشور سوئیس را با کدام ویژگی برجسته آن میشناسید؟
رشته جبال آلپ، خطوط آهن و جادههای کوهستانی و طبیعت فرحبخش آن یا شکلات، ساعت، ماشینآلات و ابزار دقیق آن و یا پرچم صلیبنشانش، که به نماد بیطرفی شهره آفاق گشته؟
بیتردید سوئیس همه این ویژگیها را داراست و یک شرکت خاص هم. #CryptoAG
داستان را باید از سوئد آغاز کرد، کشوری که در آن نابغهای کمتر شناخته شده بنام Boris Hagelin در کارگاه شخصیاش روی دستگاه رمزنگاری کار میکرد. استعداد وی سرشار و کمیاب بود. آقای هاگلین شاهد اشغال کشورش توسط نازیها بود و با پایان یافتن جنگ دوم جهانی، دستگاههای اطلاعاتی آمریکا/
به او توجه ویژهای کردند و وقتی اطمینان حاصل نمودند، که استاد هاگلین در کار خود سرآمد دوران است، به وی پیشنهادی کردند، که او نه تاب و نه میل رد کردن آنرا نداشت.
پیشنهاد این بود، برای اینکه خود او و دستگاههای حساس تولیدیاش به دست رقیب کمونیست در مسکو نیفتند، بهتر است او با /
محمدرضا شاه پهلوی و ریچارد میلهاوس نیکسون Richard Milhous Nixon دو شریک سیاسی و دوست واقعی بودند.
دوستی در عالم سیاست نادر است، اما گذر زمان و اسناد تاریخی به ما میگویند، آنها از نزدیکی و تفاهم بسیار برخوردار بودند.
این مودت برای ایران رهآوردهای بسیاری را در بر داشت. #دوست_شاه
نقطه مبدأ آشنایی شاه با نیکسون به سالهای معاونت ریاستجمهوری او باز میگردد. وقتی آیزنهاور ۱۹۶۱-۱۹۵۳ رییسجمهور ایالات متحده بود. درست در همان سالهایی که فضای سیاسی ایران دستخوش اغتشاشات بر سر ملی شدن صنعت نفت بود و مصدق نخستوزیر با خودکامگی، کشور را به مرز سقوط و تباهی پیش برد.
دستگاههای اطلاعاتی آمریکا در گزارشات خود به رییسجمهور، نسبت به "خطر به دامان کمونیسم افتادن ایران، که متحد طبیعی آمریکا بشمار میرود"، هشدار داده بودند و آیزنهاور خطر را جدی گرفت. هر چند اقدامات آمریکا با توفیق اولیه آنچنانی در ایران روبرو نشدند، اما سرانجام با برکناری مصدق/
قرار بود این سفر، نماد توسعه همهجانبه دوستی و همکاریهای میان دو کشور باشد.
بنا براین بود که این دیدار ۹ روزه در آن تابستان زیبای ۱۹۶۷، باب رونق اقتصادی و تجاری میان آلمان و ایران را بگشاید.
اما سیر رخدادهایی تاملبرانگیز این سفر را به تجربهای تلخ مبدل نمودند.
آلمان هفتههاست، که یک موضوع خبری خاص دارد و دولت فدرال، دولتهای محلی ایالات مورد بازدید، رسانهها و صاحبان صنایع بسیج شدهاند تا این دیدار شاهانه، که آلمان ۴ سال برای آن صبر کرده بود. بخوبی و شکوهمندی برگزار گردد.
در سال ۱۳۴۶ ایران اهمیت و ارج و قربی داشت و دکلهای نفتی بسیار.
سفر شاهنشاه، بعنوان شاهکلید ذخایر نفتی و رهبر کشوری ثروتمند اما بشدت در حال توسعه، برای کشوری صنعتی چون آلمان، آنهم با روابط دوستانه دیرینه تاریخی،سفری ویژه بود. تماسهای اخیر شاه با شوروی و بلوک شرق و نزدیکی به آنها نیز بر نگرانیهای خاص غرب افزوده و این دیدار را خطیر کرده بود.
وقتی در روز دوم نوامبر ۱۷۵۵ شاهزاده خانم بدنیا آمد، حال مادرش ملکه اتریش رو به وخامت گذاشت و تا آستانه مرگ پیش رفت.
اینگونه Marie Antoinette ماری آنتوانت پا به عرصه حیات گذارد. در زمان تولدش اتریش کشوری مهم و مقتدر در میانه اروپا بود و در رقابت با فرانسه، روسیه و بریتانیا.
⬇️
وقتی فقط ۱۴ سال داشت، پدر تاجدار وی و دولت تصمیم به کاهش تنش با فرانسه گرفتند و اینگونه مسئله وصلت سیاسی ماری با شاهزاده Ludwig August لودویگ آگوست ولیعهد ۱۵ ساله فرانسه پا گرفت. به دلیل صغر سن در مجالس چند روزه عروسی در ۱۶ ماه مه ۱۷۷۰، از خود زوج خبری نبود و نیابتی صورت گرفت.
⬇️
وقتی در ۱۰ ماه مه ۱۷۷۴ لودویگ شانزدهم بعنوان پادشاه خورشیدنشان بر تخت سلطنت نشست، اوضاع داخلی فرانسه به خاطر جنگ و فقر رو به بحران مینهاد و دربار سلطنتی به جزیره دورمانده از واقعیات جامعه به مرحلهای جدید از ولخرجیهای شاهانه و عیاشیهای بی حد و مرز وارد شد.
شاه جوان نه /
⬇️
"عایشه قذافی" تنها دختر دیکتاتور سابق لیبی "معمر القذافی" بود و محبوب پدر. در چارچوب تعاملات درونی خانواده از موقعیت ویژهای برخوردار گشت و ابایی از عرضه نمودن دامنه نفوذ خود نداشت. سبک زندگی او با زنان کشورش سالهای نوری فاصله داشت و به برکت چپاول ثروتهای ملی زندگی افسانهای !
⬇️
جدای از مکنت رویایی، بدنبال موقعیت سیاسی ممتازی برای خویش هم بود، تا جاییکه در سال ۲۰۰۹ بعنوان سفیر برنامه توسعه سازمان ملل متحد معرفی شد. طرفه آنکه از جمله وظایف وی در چارچوب این برنامه، مقابله با سرکوب زنان در جهان عرب بود !
اعضای خانواده قذافی به آزار و شکنجه فجیع مخالفان،
⬇️
مردم و کارمندان خود شهره بودند و چندین بار به دلیل انجام چنین رفتارهایی در خارج از کشور با مشکلاتی روبرو شدند.
وقتی در سال ۲۰۱۱ جنگ داخلی در لیبی برای سرنگونی پدرش در گرفت،عایشه البته تمامی مساعی خود را برای حفظ وضعیت موجود بکار بست. البته اینبار با ظاهر و رفتاری عوامفریبانه.
⬇️