جمشید خیلی جاهای ایران رفته بود و در این سفر ها به یک چیز یقین پیدا کرده بود:
آذربایجان برادرِ بزرگ سلحشور و عبوس بود، لرستان برادر وسطی شوخ و شهسوار، کردستان و کرمانشاه برادر کوچک چابک و برازنده، گیلان و مازندران خواهر شهرآشوبِ شب بیدار، خراسان پدربزرگ فرزانه،
فارس و هرمزگان مادر بادرایت، کرمان عموی دانا و مهربان، سیستان دایی جان بزرگه، بلوچستان پسرخالهی غیرتی، یزد و اصفهان مادربزرگ دانا و حکیم.
بسیار محتمل است به هر دلیلی پدر و مادر و مادربزرگ و پدربزرگ و برادر و خواهر و خاله زاده و عمه زاده را دوست نداشته باشی، اما...
اما خوزستان معشوق است، الماس و سرخ و یاقوت است، زمرد است، سبز است و جاری. معشوق را تنها میشود عاشق بود.
از کتاب ایرانشهر.
نوشتهی محمد حسن شهسواری. ج۳ #خوزستان #خوزستان_تنها_نیست
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh