@NasserHadjloo سلام من در مورد ابن مجاهد و تدوین دوم second canonization و با استفاده و ارجاع به دو کتاب اقای شادی حکمتناصر جمعه قبل در میان دوستان محفلZekrدانشگاهMITصحبتی داشتم که لینک مربوطه را در ادامه برایتانانشالله میفرستم. نیمه دوم صحبت به اینمبحث میپردازد.
متن ضروری برای مطالعه از امانوئل تاد، یکی از آخرین "روشنفکران" بزرگ فرانسه، در مورد آنچه او "انقلاب ترامپ" مینامد.
[ترجمه فارسی متن مقاله امانوئل تاد که توسط آرنو برتران از فرانسه به انگلیسی ترجمه شده است در فرسته های بعدی انشالله گذاشته میشود].
همانطور که او توضیح میدهد، انقلابها "در درجه اول نتیجه دینامیکها و تضادهای درونی جامعه مربوطه" هستند، اما محرک اولیه اغلب شکستهای نظامی است.
نمونههای فراوانی وجود دارد: انقلاب روسیه 1917 (پس از شکست در برابر آلمان)، انقلاب آلمان 1918 (پس از شکست در جنگ جهانی اول)، انقلاب فرانسه (پس از شکست فرانسه در جنگ هفت ساله)، فروپاشی نظام شوروی (پس از شکست در مسابقه تسلیحات و شکست در افغانستان) و غیره.
در این مورد، او میگوید آمریکا آنچه را که "اساساً یک شکست اقتصادی" است، متحمل شده: همانطور که او بیان میکند "سیاست تحریمها نشان داد که قدرت مالی غرب چندان قهرآمیز نیست. آمریکاییها متوجه شکنندگی صنایع نظامی خود شدند. افراد در پنتاگون به خوبی میدانند که یکی از محدودیتهای اقدام آنها، ظرفیت محدود مجتمع نظامی-صنعتی آمریکا است."
جالب اینکه، او معتقد است که آمریکاییها در درک این موضوع از اروپاییها جلوتر هستند: "این آگاهی آمریکاییها از شکست در تضاد با عدم آگاهی اروپاییها است"
این به این دلیل است که "اروپاییها جنگ را سازماندهی نکردند" و بنابراین "نمیتوانند آگاهی کامل از شکست داشته باشند. برای آگاهی کامل از شکست، آنها نیاز به دسترسی به تفکر پنتاگون دارند. اما اروپاییها چنین دسترسی ندارند."
در نتیجه "اروپاییها خود را ذهناً قبل از شکست قرار میدهند در حالی که دولت فعلی آمریکا خود را ذهناً بعد از شکست قرار میدهد."
اینکه این یک انقلاب است، بیشتر در گستردگی تغییرات در حال وقوع قابل مشاهده است، آنچه تاد "پدیدهای از خشونت فوقالعاده" مینامد، "خشونتی که از یک طرف علیه متحدان/تابعان - اروپاییها، اوکراینیها - هدایت میشود اما از طرف دیگر، در داخل جامعه آمریکا، از طریق مبارزه علیه دانشگاهها، علیه نظریه جنسیت، علیه فرهنگ علمی، علیه سیاست شامل کردن سیاهپوستان در طبقه متوسط آمریکا، علیه تجارت آزاد و علیه مهاجرت بروز میکند."
بیش از هر چیز، تاد مینویسد، "فروپاشی یک نظام به اندازه اقتصادی، ذهنی نیز هست. آنچه در غرب کنونی، و ابتدا در ایالات متحده در حال فروپاشی است، نه تنها تسلط اقتصادی، بلکه سیستم اعتقادی که آن را متحرک میکرد یا بر آن تحمیل شده بود. اعتقاداتی که پیروزمندی غربی را همراهی میکردند در حال فروپاشی هستند. اما همانند هر فرآیند انقلابی، هنوز نمیدانیم کدام اعتقاد جدید مهمتر است، کدام اعتقادی است که پیروز از فرآیند تجزیه بیرون خواهد آمد."
او مینویسد که انقلاب ترامپ دارای "چیزهای بسیار منطقی" است که از شهود ترامپ ناشی میشود. برای مثال، "حمایتگرایی ترامپ، این ایده که آمریکا باید محافظت شود تا صنایعش را بازسازی کند، نتیجه شهود بسیار منطقی است."
نمونه دیگر، "ایده کنترل مهاجرت منطقی است، حتی اگر سبک اتخاذ شده توسط دولت ترامپ در مدیریت مهاجرت به طرز غیرقابل تحملی خشونتآمیز باشد."
با این حال، تاد مینویسد، "علیرغم حضور این عناصر منطقی، من بدبین هستم و فکر میکنم تجربه ترامپ شکست خواهد خورد."
این به این دلیل است که در کل، او اعتقاد اصلی که انقلاب ترامپ را هدایت میکند را نیهیلیسم میبیند - "خدایی کردن پوچی" و "اراده تخریب" که در حملات به علم، دانشگاهها و همان ساختارهایی که برای سیاستهایی که ترامپ ادعا میکند از آنها حمایت میکند، ضروری هستند، بروز میکند.
یک نمونه که تاد از "تکانه تخریبی" میدهد، تلاش ترامپ برای "برقراری تعرفه گمرکی بین کانادا و ایالات متحده" است، حتی اگر "منطقه دریاچههای بزرگ یک سیستم صنعتی واحد را تشکیل میدهد."
نمونه دیگری از آنچه تاد "پروژه نیهیلیستی شدت بالا" مینامد، "خیال ترامپی برای تبدیل غزه، خالی شده از جمعیتش، به یک مقصد توریستی" است.
اما در درجه اول، "تضاد بنیادی سیاست آمریکا"، و بهترین نمونه نیهیلیسم ترامپ، رویکرد او به حمایتگرایی است.
همانطور که تاد توضیح میدهد، "نظریه حمایتگرایی به ما میگوید که حمایت تنها در صورتی کار میکند که کشوری دارای جمعیت واجد شرایطی باشد که به آن اجازه سود بردن از حمایتهای تعرفهای را بدهد. سیاست حمایتگرایانه تنها در صورتی مؤثر خواهد بود که مهندسان، دانشمندان، تکنسینهای واجد شرایط داشته باشید. که آمریکاییها به تعداد کافی ندارند. حالا میبینم ایالات متحده شروع به شکار دانشجویان چینی خود کرده، و بسیاری دیگر، همانهایی که به آنها اجازه جبران کمبود مهندسان و دانشمندانشان را میدهند. این مضحک است. نظریه حمایتگرایی همچنین به ما میگوید که حمایت تنها در صورتی میتواند صنعت را راهاندازی یا مجدداً راهاندازی کند که دولت مداخله کند تا در ساخت صنایع جدید مشارکت کند. حالا میبینیم دولت ترامپ به دولت حمله میکند، همین دولتی که باید تحقیقات علمی و پیشرفت تکنولوژیکی را تغذیه کند."
تاد نتیجه میگیرد که باید "برای ایالات متحده بسیار بدبین" بود. برای بیان این نتیجهگیری، او به مفاهیم بنیادی انسانشناسی برمیگردد (تاد در اصل انسانشناس و جمعیتشناس در موسسه ملی مطالعات جمعیتشناسی فرانسه است).
همانطور که او مینویسد، در ریشه "مدل خانواده انگلیسی و آمریکایی هستهای، فردگرایانه، حتی بدون قوانین دقیق ارث است. آزادی اراده حاکم است. خانواده هستهای انگلو-آمریکایی برای ملت بسیار کم ساختاردهنده است."
آنچه ساختاردهنده بود و "در کنار یا بالای این ساختار خانوادگی فردگرایانه" قرار داشت، "انضباط دین پروتستان، با پتانسیل انسجام اجتماعی آن بود. دین، به عنوان عامل ساختاردهنده، برای جهان انگلو-آمریکایی حیاتی بود."
با این حال، به نظر او، "ناپدید شده است". او میگوید که از "این انجیلیهای هیجانزده که ترامپ را احاطه کردهاند" آگاه است. "اما همه اینها، برای من، دین واقعی نیست. در هر صورت پروتستانتیسم واقعی نیست. خدای انجیلیهای آمریکایی مردی مهربان است که هدایای مالی توزیع میکند؛ دیگر خدای کالوینیست سختگیری نیست که سطح بالایی از اخلاق مطالبه میکند، که اخلاق کار قوی را تشویق میکند و انضباط اجتماعی را ترجیح میدهد."
او مینویسد که این "حالت صفر دین، ترکیب شده با ارزشهای خانوادگی بسیار کم ساختاردهنده، به نظر من ترکیب انسانشناختی و تاریخی نیست که بتواند به ثبات منجر شود. جهان انگلو-آمریکایی به سمت اتمی شدن بیش از پیش در حرکت است. این اتمی شدن تنها میتواند به تشدید، بدون حد قابل مشاهده، انحطاط آمریکا منجر شود."
او با این کلمات نتیجهگیری میکند: "ترس شخصی من این است که ما اصلاً در پایان نیستیم، بلکه تنها در آغاز فروپاشی ایالات متحده هستیم که چیزهایی را به ما نشان خواهد داد که حتی نمیتوانیم تصور کنیم."
🔴 توضیح:
امانوئل تاد (Emmanuel Todd)یکی از برجستهترین روشنفکران معاصر فرانسه است که به عنوان مورخ، انسانشناس و جمعیتشناس شهرت دارد. او متولد سال ۱۹۵۱ است و در موسسه ملی مطالعات جمعیتشناسی فرانسه (INED) فعالیت میکند.
تاد به خاطر تحلیلهای نافذ و پیشبینیهای دقیقش در مورد تحولات بزرگ جهانی مشهور است. او در سال ۱۹۷۶ فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را پیشبینی کرد - تقریباً ۱۵ سال قبل از وقوع آن. این پیشبینی در کتاب معروفش "سقوط نهایی" (La Chute finale) ارائه شد.
رویکرد تاد در تحلیلهایش ترکیبی از انسانشناسی تاریخی، جمعیتشناسی و مطالعات خانواده است. او معتقد است که ساختارهای خانوادگی و دموگرافیک تأثیر عمیقی بر سیاست و تاریخ ملتها دارند.
از آثار مهم او میتوان به "نظامهای خانوادگی اروپایی" (Le Système familial européen)، "توهم اقتصادی" (L'Illusion économique) و "پس از امپراتوری" (Après l'Empire) اشاره کرد.
تاد همواره از منتقدان سرسخت جهانیسازی نولیبرالی و سیاستهای اتحادیه اروپا بوده و نگاه متفاوت و گاه بحثبرانگیزی نسبت به مسائل ژئوپلیتیک معاصر دارد. تحلیل اخیر او درباره "انقلاب ترامپ" نمونهای از رویکرد عمیق و غیرمتعارف اوست.
🔗 اتصال به فرسته در کانال تلگرام" بین دوگانگی ها": t.me/BetweenDichoto…
🔹میخواهم تلاش کنم علت فوری انقلاب ترامپ را درک کنم.
هر انقلابی در درجه اول علل درونزا دارد؛ اول و آخر نتیجه دینامیکها و تضادهای درونی جامعه مربوطه است. با این حال، یک چیز چشمگیر در تاریخ، تکرر آغاز انقلابها توسط شکستهای نظامی است.
انقلاب روسیه 1905 مقدم بر آن شکست نظامی در برابر ژاپن بود. انقلاب روسیه 1917 مقدم بر آن شکست در برابر آلمان بود. انقلاب آلمان 1918 نیز مقدم بر آن شکست بود.
حتی انقلاب فرانسه، که درونزاتر به نظر میرسد، در سال 1763 مقدم بر آن شکست فرانسه در جنگ هفت ساله بود، شکستی بزرگ چون رژیم کهن تمام مستعمراتش را از دست داد. فروپاشی نظام شوروی نیز با شکست مضاعف آغاز شد: در مسابقه تسلیحات با ایالات متحده و با عقبنشینی از افغانستان.
معتقدم باید از این مفهوم شکستی که انقلاب را به وجود میآورد شروع کنیم تا انقلاب ترامپ را درک کنیم. تجربهای که اکنون در ایالات متحده در جریان است، حتی اگر دقیقاً نمیدانیم چه خواهد بود، انقلابی است. آیا انقلابی به معنای دقیق است؟ آیا ضدانقلابی است؟ در هر حال پدیدهای از خشونت فوقالعاده است، خشونتی که از یک طرف علیه تابعان-متحدان، اروپاییها، اوکراینیها میچرخد، اما از طرف دیگر، در داخل، در جامعه آمریکا، از طریق مبارزه علیه دانشگاهها، علیه نظریه جنسیت، علیه فرهنگ علمی، علیه سیاست شامل کردن سیاهپوستان در طبقه متوسط آمریکا، علیه تجارت آزاد و علیه مهاجرت بروز میکند.
این خشونت انقلابی، به نظر من، با شکست مرتبط است. افراد مختلفی گفتگوهای بین اعضای تیم ترامپ را به من گزارش کردهاند و آنچه چشمگیر است آگاهی آنها از شکست است. افرادی مانند جی.دی. ونس، معاون رئیسجمهور، و بسیاری دیگر، افرادی هستند که فهمیدهاند آمریکا این جنگ را باخته است.
برای ایالات متحده، اساساً شکست اقتصادی بود. سیاست تحریمها نشان داد که قدرت مالی غرب قدرت مطلق نیست. آمریکاییها کشف شکنندگی صنایع نظامی خود را داشتند. افراد در پنتاگون به خوبی میدانند که یکی از محدودیتهای اقدامشان، ظرفیت محدود مجتمع نظامی-صنعتی آمریکا است.
این آگاهی آمریکایی از شکست در تضاد با عدم آگاهی اروپاییها است.
اروپاییها جنگ را سازماندهی نکردند. چون جنگ را سازماندهی نکردند، نمیتوانند آگاهی کامل از شکست داشته باشند. برای آگاهی کامل از شکست، نیاز به دسترسی به تفکر پنتاگون دارند. اما اروپاییها چنین دسترسی ندارند. بنابراین اروپاییها خود را ذهناً قبل از شکست قرار میدهند در حالی که دولت فعلی آمریکا خود را ذهناً بعد از شکست قرار میدهد.
🔹شکست و بحران فرهنگی
تجربه من از سقوط کمونیسم چیز مهمی به من آموخت، همانطور که گفتهام: فروپاشی یک نظام به اندازه اقتصادی، ذهنی است. آنچه در غرب کنونی، و ابتدا در ایالات متحده در حال فروپاشی است، نه تنها تسلط اقتصادی، بلکه سیستم اعتقادی که آن را متحرک میکرد یا بر آن تحمیل شده بود. اعتقاداتی که پیروزمندی غربی را همراهی میکردند در حال فروپاشی هستند. اما همانند هر فرآیند انقلابی، هنوز نمیدانیم کدام اعتقاد جدید مهمتر است، کدام اعتقادی پیروز از فرآیند تجزیه بیرون خواهد آمد.
🔹عناصر منطقی در دولت ترامپ
میخواهم روشن کنم که در ابتدا هیچ خصومت اصولی با ترامپ نداشتم. در انتخابات اول ترامپ، در 2016، جزو کسانی بودم که اعتراف کردند آمریکا بیمار است، قلب صنعتی و کارگری آن در حال نابودی است، آمریکاییهای عادی از سیاست کلی امپراتوری رنج میبرند و دلایل بسیار خوبی برای رأی دادن بسیاری از رأیدهندگان به ترامپ وجود دارد. در شهودهای ترامپ، چیزهای بسیار منطقی وجود دارد. حمایتگرایی ترامپ، این ایده که آمریکا باید محافظت شود تا صنایعش را بازسازی کند، نتیجه شهود بسیار منطقی است. خودم حمایتگرا هستم. مدتها پیش کتابهایی دربارهاش نوشتم. همچنین فکر میکنم ایده کنترل مهاجرت منطقی است، حتی اگر سبک اتخاذ شده توسط دولت ترامپ در مدیریت مهاجرت به طرز غیرقابل تحملی خشونتآمیز باشد.
عنصر منطقی دیگر، که بسیاری از غربیها را متعجب میکند، اصرار دولت ترامپ بر گفتن اینکه در بشریت تنها دو جنس وجود دارد، مرد و زن. من در آنجا نزدیکی به روسیه ولادیمیر پوتین نمیبینم بلکه بازگشت به مفهوم عادی بشریت که از ظهور هومو ساپینس وجود داشته، شاهد زیستی که علم و کلیسا بر آن توافق دارند.
🔹نکته ای در مورد سنگ نوشته مسجد جامع ساوه (مرتبط دانسته شده با سفر امام رضا (ع) به خراسان)
در۱۶ تیر ۱۴۰۲ یادگارنوشتی بر یکی از ستونهای مسجد جامع ساوه توسط آقای عمادالدّین شیخالحکمایی کشف شد.
ایشان متن یادگارنوشت را بصورت زیر خواندند:
"حضر علی بن موسی. اللهم اغفر [له]
َبحق محمد و علی و فاطمه و الحس[ن]
و الحسین إحدی [و مأ]تین."
با توجه به تاریخ ذکرشده در انتهای نوشته، ۲۰۱ [ق] ایشان آنرا نخستین گزارش همزمان با حضور امام رضا(ع) در مسجد جامع ساوه در هنگام سفرشان از مدینه به خراسان به جهت پذیرش ولایت عهدی مامون دانستند.
آقای دکتر زهیر طیب در مقاله ای که در ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ منتشر شد سنگ نوشته را به گونه ای دیگر قرائت کردند و به نتایجی متفاوت نسبت به زمان و دلیل نگارش سنگ نوشته رسیدند.
ایشان انرا به صورت زیر خواندند:
"بحرعلی بن موسی. اللهمَّ اغفره
بحقّ محمدٍ و علیٍّ و فاطمةَ وابنها / والحسن
و الحسینِ والحجة."
ایشان انرا یادداشتی برای تذکار یکی از مدفونین صحن مسجد یا کسی از بنّایان یا بانیان خیر آن دانستند.
یک اختلاف کلیدی در دو قرائت در کلمه اول ان است که آقای شیخ الحکمایی انرا " حضر" و آقای طیب آنرا "بحر" به عنوان بخش اول از اسم مرکب "بحرعلی" قرائت کرده اند.
یک راه برای تشخیص اینکه کدام یک از دو قرائت صحیحتر است این است که برسی شود که دو کلمه "حضر" و "بحر" در سنگ نوشته های اولیه تا قرن چهارم چگونه نوشته شده اند.
برای اینکار به وبگاه
Thesaurus of Islamic Epigraphy
رجوع شد.
خوشبختانه نمونه های نسبتا فراوانی از کلمه "حضر" چه بطور مستقل و یا بخشی از کلمه ای دیگر خصوصا الحضرمی (منسوب به حضرالموت) در میان سنگ نوشته ها دیده میشود. در مقابل تعداد نمونه های کلمه" بحر" در سنگ نوشته های ۴ قرن اول خیلی محدود است.
نمونه های منتخب، ۶ مورد برای "حضر" و ۲ مورد برای "بحر" در ادامه فرستاده می شوند.
با مقایسه این نمونه ها با کلمه اول سنگ نوشته مسجد جامع ساوه با قطعیت خیلی بالایی میشود گفت که کلمه اول" بحر" نیست و با همان درجه از قطعیت میشود گفت "حضر" است. حرف دوم حتما صاد است. در تمامی نمونه ها "ص" بدون دندانه و مشابه با حرف دوم کلمه اول سنگ نوشته مسجد ساوه نوشته شده است.
به علاوه رسمالخط هم بیشتر موید قدیمی بودن نوشته، یعنی متعلق به قبل از نیمه قرن سوم هجری است. از جمله این شواهد عدم نقطه گذاری و وجود زائدهای برای "ح" در زیر خط افقی است، که این زائده در نمونه های قبل از قرن چهارم هجری وجود دارد و بعد از ان دیده نمیشود.t.me/mirasmaktoob/7…
"حضر" یا "بحر"؟
تصویر کلمه اول سنگ نوشته مسجد ساوه.
توضیح مقدماتی:
تصویر عبارت "الهم لک الحمد."
خط مورب "ح" در الحمد در این مثال و در خیلی دیگر از نوشته های متقدم قبل از قرن چهارم هجری به زیر خط افقی می رفته و بنابراین میشود امروزه در صورت ناخوانا بودن سنگ نوشته به اشتباه "ح" بصورت "ب" خوانده شود. زائده "ح" که قسمت پایین خط افقی است به عنوان نقطه باء برداشت شود. البته خط بالای خط افقی در باء معمولا قائم است و مورب نیست.
Interestingly, this book/memoir is not mentiined by media.
U.S. A-Bomb Chief Allegedly Leaked Secrets : Espionage: A former Soviet spymaster says that the late J. Robert Oppenheimer passed nuclear data to agents.
A Soviet spy chief’s memoirs published here today claim that the late J. Robert Oppenheimer, head of the U.S. atomic bomb project during and after World War II, passed nuclear secrets to Soviet agents.
The allegations were made by Gen. Pavel Sudoplatov,
who was in charge of efforts to obtain atomic secrets from the West, ...
Of the new book, British historian Robert Conquest, reached in California by the Sunday Telegraph, declared: “These memoirs show that Oppenheimer was on the edge of committing treason.”
@foadpw به مقاله های لکر Lecker لطفا نگاه کنید. زید بن ثابت با یهودیان بزرگ شده و در مدارس آنها رفت و آمد داشته. بنابراین آرامی را بلد بوده. انچیزی که یاد گرفته عبری کتاب مقدس است. در یک اختلاف با عبدالله ابن مسعود (صحابی و کاتب وحی و مورد دنباله روی اهالی کوفه) ابن مسعود به او میگوید
@foadpw که من یادم هست که تو پچه و یا نوجوان بودی و به خاطره اینکه در میان یهودیان بزرگ شده بودی
sidelock
داشتی. موی کنار پیشانی که یهودیان ارتدکس کوتاه نمیکنند و میگذارند بلند شود. در واقع نوعی اعتراض به انتخاب او به عنوان ویرایشگر ارشد جهت جمع آوری قران بود.
این پیامها دیدگاههای اقتصادی و اجتماعی متفاوت و حتی بعضا متضادی نسبت به دیدگاههای اسلاف او و کلیسای کاتولیک در چند صد ساله اخیر که عمدتا دیدگاههایی محافظه کارانه و راست از مرکز داشتند را، مطرح میکنند.
@PhDniX@GabrielSaidR@therealsidky existence of the same doublets in lower layer of San'a 1 Mushaf or in other companions mushafs is the counter example of the main thesis of the article. There is no difference between Musahaf in this regard. Existence of doublets is not an outcome of editorial process but
@PhDniX@GabrielSaidR@therealsidky an intrinsic feature of Qur'an. supporting Harmonious Theory not the Two source or Redaction Theories.Doublets act as links between different parts of Qur'an. That is passages before & after them in different Surah's which they have appeared are similar/related in their content.
@PhDniX@GabrielSaidR@therealsidky Contrary to the main claim of the article based on the harmonious theory it is anticipated that the number of Makki/Makki and Madina/Madina pairs be more than Makki/ Madina pairs. Because Makki Surah's are similar to content & style to each other than Madanis & vice versa.