تیمور لنگ یا تیمور جهانگشا : در کتاب خودش (منم تیمور جهانگشا) در مورد مردان زاگرس نشین چنین نوشته است...
زمانی که من شیراز را فتح کردم و پوست حاکم شهر را زنده به زنده کندم و هنگام بازگشت به سمرقند پایتخت خود خبری بگوشم
رسید که پسر دوم را در شیراز به قتل رساندن و شیراز را غارت کردند در حالی که نیم روز تا سمرقند باقی مانده بود تیمور سواران و لشکر(120000 نفر 240000 اسب) خود را به راه شیراز برگرداند (سریع ترین لشکر پیاده جهان ازان تیمور بود)
هنگامی ک ب شیراز رسید شهر را غارت دیده دید و سر
پسرش را به دار اویزان کرده بودند.
از مردم شیراز پرسید انها چ کسانی بودند گفتند: انها اقوام لر هستند ک از کوه های فارس تا یاسوج کنونی هستند. (منظور لرهای کوهگیلویه و ممسنی امروزی).
تیمور پس از 2 ماه تعقیب و گریز در کوههای زاگرس و با از دست دادن حدود 8000 تن از سربازان خود
نتوانست آنها را شکست بدهد و محافظان آتشکده زردشت به تیمور گفتند اگر دنبال آنها بروی تمام سربازانت را از دست خواهی داد و تیمور راه خود را کج کرد و از آن منطقه دور شد.
یکی دیگر از نبرد های تیمور لنگ در منطقه ی خرم آباد بود که در آنجا به گفته خود تیمور لنگ به سخت ترین اقوام
ایرانی بر خوردم که از حیرت و شگفت شیفته ی آنها شدم آنها هنگام جنگ هیچوقت فرار نمیکردند تا کشته میشدند و خان آنها در آن جنگ (که بصورت تن به تن بود) با گرز شانه ی راست تیمور لنگ را از جا درآورد و دست او راهم لنگ کرد(تیمور لنگ از پای چپ و دست راست لنگ بود و بخاطر این لقبش تیمور لنگ
شد) در جنگ تیمور لنگ با اقوام ایرانی زاگرس نشین که در منطقه ی لرستان(لرهای منطقه ی لرستان کنونی)لرها چنان جنگی سختی با تیمور کردند و او را مجروع کردند تیمور در آخر عمر خود گفت تنها جای که دیدم مردمش پشت به جنگ نکردند(کنایه از فرار کردن )و تا لحظه ی مرگ مقاومت کردند لرهای خرم
آباد بودند آنها قلوه سنگ های بزرگ را جوری پرتاپ میکردند که هر کدامش جان سربازنم را میگرفت....
و اما وقتی تیمور با این دو اقوام لر برخورد کرد حساب کار آمده بود دستش و هنگامی که از منطقه ی انزان (ایذه کنونی در بختیاری) رد میشد به یک چوپان لر بختیاری زبان دیگر برخورد و از او
پرسید آیا در این منطقه لرهای دیگری هم وجود دارد؟ او به تیمور گفت از این منطقه تا به آنسوی کوه زرد( زردکوه بختیاری کنونی)لرهای بسیاری وجود دارد که در ارتفاعات صعب العبور رشته کوههای زاگرس زندگی میکند.
هنگامی که تیمور داستان لرهای کوهگیاویه و ممسنی و لرهای لرستان را برای چوپان
برای خود منطقه ای برا زندگی کردن انتخاب کردند و به آنها لر بزرگ (بختیاری) میگویند(لر به زبان هخامنشی به معنای برتر که این لقب توسط داریوش دوم به یک فرد دانا و آگاه داده شد و دانشمند زمان خود بود که در منطقه پارسوماش زندگی میکرد)(پارسوماش مسجد سلیمان کنونی) تیمور وقتی
برای خود منطقه ای برا زندگی کردن انتخاب کردند و به آنها لر بزرگ (بختیاری) میگویند(لر به زبان هخامنشی به معنای برتر که این لقب توسط داریوش دوم به یک فرد دانا و آگاه داده شد و دانشمند زمان خود بود که در منطقه پارسوماش زندگی میکرد)(پارسوماش مسجد سلیمان کنونی) تیمور وقتی سخنان
چوپان را شنید و با شجاعتی که در آن جنگها از لرها دید با خود گفت حالا اگر لرهای بزرگ تلفیق این دو لر باشند هیچوقت پیروز نخواهم شد و اگر این 3 قوم برادر لر با هم متحد شوند چه میشود او راه بازگشت به خانه را در پیش گرفت و هرگز به زاگرس میانی لشکر نکشید....
بر گرفته از کتاب منم
تیمور جهانگشا که توسط خود تیمور نوشته شد و بعدا پسر چهارم او شاهرخ همسر گوهر شاد حاکم آن زمان کرمان به فرانسه برده شد و به زبان فرانسوی ترجمه شد و سال 1840 میلادی به زبان پارسی، انگلیسی ترجمه شد.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
🔶 سیزدهم مرداد 1323 : 6
🔸 گفتار آقای اسپهانی (تکهی سه از سه)
آری دوباره آخوند مفتخوار و بازرگان انباردار و مرد سیاسی دزد و خائن باقی خواهند بود و باز بر این تودهی نادان افسار زده سواری خواهند کرد.
اینهمه روزنامههای روزافزون که همه با گفتارهای تند و
سَهانندهی[احساسبرانگیز] خود معایب را گوشزد نموده و بگفتهی برخی راه چاره را نشان میدهند چرا کوچکترین هودهای[نتیجه] دیده نمیشود ، روز بروز بدتر شده و گامی هم بسوی نیستی پیش میرویم!!
بسیار روشن است. بیگمان بایستی مرض را تشخیص داده و بدرمانش پرداخت. مرض ما این
خرافات است ، مرض ما آن دستورهای زهرآلودی است که بنام دین داده میشود ، آن دستوراتی است که راه دزدی و انبارداری ، کموگرانفروشی را آزاد گزارده پول حرام را حلال و بزرگترین گناه را با چند قطره اشک و یک زیارت پاک مینماید ، آن آموزاکهایی که از «مفاخر ملی!» ما داده شده است ، مرض ما
#میرزا یوسف خان مستشارالدوله از پیشروان وآزادی خواهان دوره ناصرالدین شاه بود .وی مردی روشنفکر بود وهمیشه آرزوی نظم واقتدار کشور را در سر می پروراند .
او دوره ای سرکنسول ایران در تفلیس بود ، در آنجا با میرزا فتحعلی آخوند زاده آشنا شد وسپس رساله رمز یوسفی را در تهران منتشر کرد .
وی ارزوی تاسیس راه اهن سرتاسری ایران را داشت وبا همین عقیده وایمان راسخ رساله ای به نام کتابچه بنفش درباره تاسیس راه اهن نوشت و به شاه عرضه داشت .
رساله معروف او (رساله رمز یک کلمه ) یا یک کلمه است که در پاریس به اتمام رساند و اصول افکار سیاسی خود را در آن نوشته ، این رساله
یکی از اولین آثار آزادیخواهان ایران به شمار میرود و در تحریک احساسات وبیدار کردن مردم آنزمان نفوذ فوق العاده ای داشته ، به نظر میرسد زمانی که در پاریس بوده است قانون اساسی فرانسه را با قوانین اسلامی منطبق می کند سپس به شرح مفصل یک به یک این قوانین می پردازد .
او برای ایجاد
دو سه شب بود که دو نفر ناشناس پیرامون خانهٔ عشقی کشیک میکشیدند. عشقی به توصیه دوستانش از خانه بیرون نمیرفت و کسی را هم نزد خود نمیپذیرفت. تمام شب دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ را عشقی ناراحت به سر برده بود. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دستهایش را میشست.
پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود. کلفت خانه هم برای خرید رفته بود و در خانه را باز گذاشته بود. در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه عشقی شدند، عشقی از آنها پرسید که چه کار دارند؟ آنها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او
دادهاند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمدهاند. عشقی خندان تعارف کرده و میخواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد و در حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد و بیدرنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد
شاه عباس یک دسته جلاد داشته است به نام چیگین یا گوشت خام خوار،کار ایشان آن بود که مقصران را به فرمان شاه زنده میخوردند. این مجازات وحشیانه نفرت انگیز ظاهرا از دوره حکومت مغول و تیمور به یادگار مانده و به واسطه شاه اسماعیل اول سر سلسله پادشاهان صفوی به
شاه عباس رسیده بود. زنده خوران شاه را ملک علی سلطان جارچی باشی،اداره میکرد.یکی از مورخان زمان درباره این دسته از جلادان شاه عباس چنین نوشته است: و زمره ای دیگر از این قبیل که در فرمان جارچی باشی به سر میبردند مسمی به چیگین یعنی گوشت خام خور و آن فرقه نیز آلت سیاست و غضب بودند
که گناه کاران واجب التعزیر را از یکدیگر می ربودند و انف و اذن ایشان را به دندان قطع نموده و بلع میفرمودند و همچنین بقیه اعضا ایشان را به دندان انفصال داده میخوردند تا حیات از آن گروه مسلوب میگشت و این جماعت لباس مخصوص داشتند جهت امتیاز،بدین طریق که تاج های بی عمامه طویل به
✅اینها بریدههایی از خاطرات *«هاشمی رفسنجانی» اند که بیشتر شان در سالهای میانی و اواخر دههٔ شصت در سال های جنگ ثبت شدهاند:*
▪ آقاى «عباس واعظ طبسى»، [توليت آستان قدس رضوی] و فرزندش آمدند. از سفر به
لندن و عمل جراحى پایاش راضى است. تحت تأثير نظم و پيشرفت آنها قرار گرفته است. *۲۷ مهر ۷۱*
▪ آقای «آذری [قمی]» آمد و درخواست ارز برای معالجهٔ پروستات در لندن داشت.
▪ برای آقای «مهدوی [کنی]» هم به خاطر کسالت قلبی، گفته شد در لندن جا رزرو کنند.*-۱۹ اذر ۶۴*
▪ آقای «دعاگو»
آمد. از کیفیت معالجهاش در لندن گفت. سرطان داشته و با شیمیدرمانی معالجه شده. راضی است. موهایش در اثر معالجه ریختهاست. از نتایج معالجه در مدت اقامت، پیشنهاد جلوگیری از اعزام دانشجو به خارج را داشت که ارز آن را صرف تأمین استاد در داخل کنیم.
*- ۳۱ خرداد ۶۵*
داستان چگونگی جدایی افغانستان در ایران
میرزا ابوطالب فرخ غفاری
مردی که امضایش، افغانستان را از ایران جدا کرد
میرزا ابوطالب فرخ خان غفاری ملقب به امین الدوله، یکی از رجال شهیر عصر ناصرالدین شاه قاجار بود که سفارت ایران در فرانسه را به سال 1235ه.ش مقارن با 1857.م تاسیس کرد و به
مدت دو سال وزیرمختار ایران در فرانسه و چند کشور اروپایی بود؛ اما نام او در تاریخ با جدایی هرات از ایران پیوند خورده است. پس از شکستهای ایران از روسیه که منجر به امضای عهدنامه های گلستان و ترکمانچای شد، انگلیس تلاش میکرد با گسترش نفوذ خود در کابل، قندهار، هرات، بخارا، پنجاب،
سند و بلوچستان، این مناطق را به عنوان حریم امن خود در منطقه با هندوستان قرار دهد؛ در این میان، روسیه که مناسبات پر سودی با دربار ایران داشت، مانع اصلی به شمار میرفت. با شروع سلطنت ناصرالدین شاه، «کهندل خان» و «محمدخان»، فرمانروایان قندهار و هرات به شاه ایران اعلام سرسپردگی