دادگاه #حمید_نوری
رشته توئیت
۱-بیست و ششمین جلسه دادگاه نوری روز سه‌شنبه ۱۲ اکتبر/ ۲۰ مهر در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم آغاز می‌شود. شروع این جلسه با حدود یک ساعت تأخیر به دلیل مشکلات فنی همراه است. توماس ساندر، رئیس دادگاه این توضیح را می‌دهد و سپس روند دادرسی با صحبت وکیل مشاورِ⬇️
۲-خدیجه برهانی که قرار است از آلبانی شهادت بدهد آغاز می‌شود. او می‌گوید: «خدیجه برهانی در سال ۱۳۶۰ در قزوین زندانی شده، وقتی تنها ۱۲ سال داشته است. او بعد از هشت ماه با قید ضمانت آزاد می‌شود. او سال ۱۳۶۴ از ایران خارج می‌شود‌ و به اردوگاه اشرف در عراق می‌رود.»
به گفته وکیل مشاورِ
۳-خدیجه برهانی، او شش برادر داشته که به دست رژیم ایران کشته شده‌اند. دو برادر او در اعدام‌های دسته‌جمعی سال ۶۷ اعدام شده‌اند: «سید محمدحسین برهانی که به نام حسین قزوینی هم صدایش می‌کرده‌اند و ما او را “حسین” صدا می‌زنیم، در سال ۶۷ در گوهردشت اعدام شده است. یک برادر دیگر خدیجه⬇️
۴-هم در سال ۶۷ اعدام شده اما مشخص نیست که در زندان گوهردشت اعدام شده باشد.»
به گفته کنت لوییس، وکیل مشاور، یک برادر دیگر خدیجه برهانی به نام سید محمدحسن برهانی هم در ۱۵ سالگی بازداشت شده و پس از آزادی به عراق و به اردوگاه اشرف رفته است و در ادامه در جریان عملیات نظامی، کشته شده.
۵-پس از صحبت‌های وکیل مشاور، دادستان روند پرسش و پاسخ را با خدیجه برهانی آغاز می‌کند و طبق معمول از او به عنوان شاکی و شاهد می‌خواهد که دیده‌ها و شنیده‌هایش را از هم تفکیک کند. خدیجه برهانی در آغاز در پاسخ به سوالات دادستان می‌گوید که برادرش “حسین”، روز پنجم فروردین سال ۶۰ و پای
۶-میز فروش نشریه دستگیر شده است. او در ادامه می‌گوید که بر اساس شنیده‌هایش از پدرش برای برادرش حسین برهانی حکم حبس ابد صادر شده بوده. او همچنین می‌گوید که یک بار وقتی خودش هم زندانی بوده، چهار برادرش را در زندان ملاقات کرده و آخرین بار هم برادرش حسین را همراه برادر دیگرش احمد در
۷-سال ۶۴ پیش از خروج از ایران، در زندان ملاقات کرده است: «من قصد داشتم همراه برادرم حسن ایران را ترک کنم و به اردوگاه ‌اشرف بروم. با تلاش‌های پدر و مادرم موفق شدم برای آخرین بار آنان را در زندان ملاقات کنم. آنها وقتی من را دیدند اشک توی چشم‌هایشان جمع شد ….»
دادگاه #حمید_نوری
۸-خدیجه برهانی در ادامه می‌گوید که سال ۶۷ و به دنبال مطرح شدن خبر اعدام‌ها در میان مجاهدین، به خانواده‌اش تلفن می‌زند و مادرش به او می‌گوید حسین و احمد را اعدام کرده‌اند: «آنها برای ملاقات می‌روند اما به ایشان می‌گویند ملاقاتی در کار نیست و ساعت حسین را تحویلش می‌دهند. از احمد⬇️
۹-اما هیچ چیزی تحویل نمی‌دهند.»
خدیجه مقدم در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان می‌گوید که تا زمان اعدام برادرانش، خانواده‌اش نمی‌دانسته‌اند که او به زندان گوهردشت منتقل شده است. او همچنین درباره اعدام بردارش حسین که در زندان به نام حسین قروینی شناخته می‌شده است، به روایتی از⬇️
۱۰-#نصرالله_مرندی، دیگر زندانی سیاسی و شاهد در دادگاه نوری اشاره می‌کند و می‌گوید که از او شنیده، برادرش را [داود] لشکری از بند دو برده و دیگر برنگشته است. او همچنین می‌گوید که از محمد زند هم درباره برادرش شنیده و همین‌طور از کسانی که در ایران هستند و نمی‌تواند از آنان نام ببرد.
۱۱-در ادامه جلسه دادگاه #حمید_نوری، دادستان از خدیجه برهانی درباره طرح نام برادرش حسین (برهانی) در لیست اعدام‌شدگان می‌پرسد و اینکه نام او در لیست‌ها به چه ترتیبی آمده است. بر اساس توضیحاتی که مطرح می‌شود، برای دادستان روشن می‌شود که حسین قروینی، متولد کرمانشاه، ۳۲ ساله و اعدام
۱۲-شده در زندان اوین، متفاوت است از حسین برهانی، برادر خدیجه برهانی که در زندان و در میان زندانیان به عنوان حسین قزوینی هم شناخته می‌شده است. به گفته خدیجه برهانی، برادرش حسین در ۱۷ سالگی دستگیر شده است و هنگام اعدام، ۲۵ سال داشته است.
دادگاه #حمید_نوری
شهادت #خدیجه_برهانی
۱۳-در ادامه بیست و ششمین جلسه دادگاه #حمید_نوری، بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده، با پایان سوالات دادستان، بار دیگر کنت لوییس، وکیل مشاور خدیجه برهانی به طرح سوال از او می‌پردازد. در پاسخ به سوال این وکیل مشاور، خدیجه برهانی می‌گوید که پدر و مادرش به دلیل فشارها و رنجی که
۱۴-بر ایشان تحمیل شده است، جان باخته‌اند و او دیگر کسی را در ایران ندارد: «پدرم از روحانیان سرشناس شهر قزوین و امام یکی از مساجد این شهر بود که در رژیم خمینی خلع لباس شد. او را بارها و بارها شکنجه کردند. در حالی که در کنار مادرم خواب بودند بالای سرشان ظاهر می‌شدند. مادرم را هم⬇️
۱۵-خیلی شکنجه کردند. با میله فلزی کلفت به ساق پای او کوبیده بودند. فشار خیلی زیادی روی پدر و مادر من بود و زندگیشان را کلا به هم ریخته بودند.»
خدیجه برهانی در ادامه به دستگیری خودش هم اشاره می‌کند و می‌گوید بعد از ۸ماه بلاتکلیفی، پس از اینکه در ۱۲سالگی دستگیر شده بوده، با وثیقه⬇️
۱۶-یک میلیون تومانی آزاد شده اما آزادی‌اش با محدودیت‌های بسیار همراه بوده از جمله اینکه اجازه سفر به او داده نمی‌شده و همچنین فرصت و مجال ادامه تحصیل هم پیدا نکرده است.
او در ادامه و در پاسخ به سوالات بعدی وکیل مشاورش درباره سرنوشت خود و خانواده‌اش صحبت می‌کند.
دا‌دگاه #حمید_نوری
۱۷-با پایان سوالات وکیل مشاورِ خدیجه برهانی از او که هر دو در آلبانی هستند و به صورت ویدئویی و آنلاین در دادگاه حضور دارند، رئیس دادگاه از حاضران در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم می‌پرسد که آیا کس دیگری سوالی دارد؟
ابتدا گفته می‌شود که هیچ‌کس سوال ندارد اما بعد دادستان می‌خواهد که یک⬇️
۱۸-سوال کنترلی بپرسد. او از خدیجه برهانی می‌پرسد: «آیا همه برادران شما [۶ برادر] هوادار سازمان مجاهدین خلق بودند؟
خدیجه برهانی پاسخ مثبت می‌دهد. دادستان می‌پرسد: «حسین از چه زمانی هوادار مجاهدین شده بود؟»
خدیجه برهانی: «او از پیش از انقلاب علیه سلطنت در ایران تا زمان اعدام هوادار
۱۹-سازمان مجاهدین بود.»
دادستان از خدیجه برهانی تشکر می‌کند و می‌گوید این موضوع هم حالا برای او روشن‌تر شد.
با پایان سوالات از این شاکی و شاهدِ دادگاه #حمید_نوری، بیست و ششمین جلسه دادگاه در نوبت صبح به پایان می‌رسد. پیش از پایان جلسه اما خدیجه برهانی اجازه می‌خواهد نکته‌ای را⬇️
۲۰-مطرح کند. رئیس دادگاه می‌گوید که ضبط صوتی و تصویری جلسه را متوقف کرده‌اند و آیا نکته او در ارتباط با شهادتش است؟
خدیجه برهانی می‌گوید: «نه! فقط می‌خواستم بگویم که گرچه این رژیم ۶ برادر من را شهید کرد و زندگی ما را از هم پاشید، اما برادران من آموزگاران من بودند و من راه آنان را
۲۱- ادامه می‌دهم.»
با این صحبت خدیجه برهانی، جلسه بیست و ششم دادگاه #حمید_نوری به پایان می‌رسد و توماس ساندر، رئیس دادگاه می‌گوید که جلسه در نوبت بعدازظهر از ساعت ۱۳:۳۰ (به وقت محلی) آغاز خواهد شد. او می‌گوید در نوبت بعدازظهر، حسین سید احمدی (باز هم از آلبانی) شهادت خواهد داد.
۲۲-دادگاه رسیدگی به اتهامات #حمید_نوری در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم از دقایقی پس از ساعت ۱۳:۳۰ که به عنوان زمان آغاز جلسه در نوبت بعدازظهر اعلام شده بود، از سر گرفته می‌شود. این بیست و ششمین جلسه دادگاه نوری (بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده) است اما با توجه به اینکه دادگاه در روز
۲۳-هشتم ماه اکتبر برگزار نشد، در جدول از پیش منتشر شده، این جلسه بیست و هفتم است.
با آغاز جلسه در نوبت بعدازظهر، توماس ساندر، رئیس دادگاه از سالن ۳۷ دادگاه استکهلم به حسین سید احمدی در آلبانی خوشامد می‌گوید اما به دلیل مشکل فنی صدا در سالن می‌پیچد و تکرار می‌شود. به همین دلیل⬇️
۲۴-رئیس دادگاه روند دادرسی را متوقف می‌کند و از افراد مسئول در آلبانی می‌خواهد تا مشکل را برطرف کنند. این نقص فنی در نوبت صبح دادگاه هم باعث ایجاد تأخیر در آغاز جلسه شده بود و جلسه بیست و هفتم (بر اساس برنامه قبلی) دادگاه #حمید_نوری، با تأخیر آغاز شده بود.
در نوبت صبح این جلسه⬇️
۲۵-خدیجه برهانی شهادت داد و درباره اعدام یکی از شش برادرش (همگی کشته یا اعدام شده‌اند) در سال ۶۷ گفت. او که خود تجربه هشت ماه بازداشت و زندان در ۱۲سالگی (در دهه ۶۰) دارد و هوادار سازمان مجاهدین خلق است، بیشتر درباره حسین برهانی (معروف به حسین قزوینی) صحبت کرد.
دادگاه #حمید_نوری
۲۶-مشکل فنی موجود در دادگاه #حمید_نوری -در نوبت بعدازظهر- برطرف نمی‌شود. تکرار صدای افراد از جمله رئیس دادگاه باعث خنده خودش و حاضران می‌شود. در ادامه ارتباط صدای سالن ۳۷ دادگاه استکهلم با محل استقرار شاهد و وکیل مشاورش در آلبانی هم قطع می‌شود و رئیس جلسه، تنفس اعلام می‌کند.
۲۷-دادگاه #حمید_نوری با برطرف شدن مشکل فنی از سر گرفته می‌شود. پس از صحبت‌های رئیس دادگاه، کنت لوییس، وکیل مشاور به معرفی فرد شهادت‌دهنده می‌پردازد. او از حسین سید احمدی و برادرش محسن نام می‌برد و همین‌طور دو برادر دیگر آنان از جمله رضا که سال ۱۳۶۴ از زندان اوین آزاد شده است.⬇️
۲۸-او همچنین به برادر دیگر آنان به نام علی سید احمدی اشاره می‌کند که در سال ۲۰۱۳ در درگیری میان نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی و هواداران سازمان مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف کشته می‌شود.
بر اساس گفته‌های این وکیل مشاور، محسن و محمد (برادران سید احمدی) از طرفداران سازمان مجاهدین خلق
۲۹-بوده‌اند که اعدام شده‌اند. مادر آنان به پسر دیگرش، حسین که زندانی بوده است، خبر اعدام برادرانش را داده و گفته که از آنان دو ساک تحویل داده‌اند: «حسین وقتی زندانی بوده خودش دو بار محسن را دیده است که درباره آزاری که او دیده صحبت خواهد کرد.»
وکیل مشاور همچنین می‌گوید: «همسر علی
۳۰-که در اشرف کشته شد هم به دست پاسدارها کشته شده است. پاسدارهای انقلابی که او را کشته‌اند، بچه‌اش را هم که کمتر از یک سال داشته، گرفته‌اند و به زندان اوین برده‌اند. این بچه تا ۴ سالگی در زندان بوده و اکنون که بزرگ شده، در اردوگاه سازمان مجاهدین در آلبانی زندگی می‌کند.
با پایان⬇️
۳۱-توضیحات وکیل مشاور، رئیس دا‌دگاه از دادستان می‌خواهد که روند پرسش و پاسخ را آغاز کند. دادستان به حسین سید احمدی در آلبانی سلام می‌کند و از او اجازه می‌گیرد که به نام کوچک صدایش کند. سپس طبق معمول از او (شاهد) می‌خواهد که شنیده‌ها و دیده‌هایش را تفکیک کند. دادستان همچنین⬇️
۳۲-می‌گوید که می‌داند چند برادر حسین سید احمدی در دهه ۶۰ و … کشته شده‌اند اما سوال‌های او درباره محسن خواهد بود.
به گفته حسین سید احمدی، سید محسن سید احمدی نام کامل برادرش بوده است. او به دستگیری برادرش در آذر ماه سال ۵۹ اشاره می‌کند و می‌گوید: «او را به اتهام فروش نشریه و⬇️
۳۳-طرفداری و هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر کردند. او در زمان دستگیری در یک داروخانه به عنوان ویزیتور کار می‌کرد. من ۱۰-۱۱ ساله بودم که او دستگیر شد.»
حسین سید احمدی در پاسخ به سوال دادستان می‌گوید: «ما پنج برادر و دو خواهر بودیم که با پدر و مادرمان در منطقه تهران‌نو
۳۴-زندگی می‌کردیم …. بعد از اینکه ما دیدیم شب محسن خانه نیامد، مادرم با توجه به اینکه تجربه داشت از زمان شاه، پیگیری کرد و فهمیدیم که او را با دوستانش که هفت هشت نفر بودند، دستگیر کرده‌اند.»
حسین سید احمدی در پاسخ به سوال دادستان که محسن را بعد از دستگیری کجا برده‌اند، می‌گوید:
۳۵-«روزهای اول که خبر نداشتیم اما بعد فهمیدیم که او را مستقیم به اوین برده‌اند. به بند ۳۲۵ بالا و سلول‌های انفرادی …. بعد او را در سال ۶۰ به زندان قزل‌حصار می‌برند و سال ۶۱ تا ۶۴ در زندان گوهردشت بوده است. او از سال ۶۴ تا سال ۶۷ در اوین بوده و پیش از اعدام‌ها باز به گوهردشت⬇️
۳۶-منتقل می‌شود و در جریان اعدام‌ها، شهیدش می‌کنند.»
حسین سید احمدی می‌گوید که از سال ۵۹ تا سال ۶۴ برادرش محسن را در زندان‌های مختلف دیده است اما از سال ۶۴ به بعد این تنها مادرشان بوده است که با محسن ملاقات داشته و به او اجازه ملاقات نمی‌دا‌ده‌اند. او در پاسخ به دادستان می‌گوید:
۳۷-«من بین سال ۵۹ تا ۶۴ هفت هشت باری برادرم را در زندان‌های مختلف دیدم که یک بارش حضوری بود و رفتم او را لمس کردم اما بقیه ملاقات‌ها از پشت شیشه انجام می‌شد. ما در این ملاقات‌ها با هم صحبت می‌کردیم ….»
حسین سید احمدی در پاسخ به سوال دادستان می‌گوید که ملاقات حضوری او با برادرش⬇️
۳۸-در سال ۱۳۵۹ و در همان روزهای اول دستگیری او بوده است: «من در این ملاقات با توجه به وضعیت راه رفتن و پاهای او دیدم و فهمیدم که شکنجه شده است و می‌توانم در این مورد صحبت کنم. دو پاسدار من را به محوطه داخل زندان بردند و بعد من دیدم که برادرم همراه دو پاسدار دیگر آمد به جایی که من
۳۹-بودم. من دیدم که برادرم نمی‌تواند راه برود و روی کناره‌های پاهایش قدم برمی‌دارد. اول برادرم را بغل کردم و با او روبوسی کردم. بعد پرسیدم داداش چی شده؟ مریض شده‌ای که نمی‌‌توانی‌ راه بروی؟ …. برادرم به روی خودش نمی‌آورد و می‌گفت به تو افتخار می‌کنم که این‌قدر بزرگ شده‌ای ….»⬇️
۴۰-حسین سید احمدی در ادامه با بغض و گریه می‌گوید: «من هی از او سوال می‌کردم و او به روی خودش نمی‌آورد. بعد به من گفت که گوش کن! من می‌خواهم یک چیز مهم به تو بگویم. یک پاسدار در یک متری ما ایستاده بود که برادرم یک کاغذ گذاشت توی جیب من و گفت که نگذار کسی این کاغذ را ببیند. بعد به
۴۱-من گفت که به مامان بگو سید سعادتی هم پیش ماست. گفتند وقت ملاقات تمام است و من خیلی ناراحت بودم اما می‌دیدم که برادرم حالا که دارد می‌رود خیلی خوشحال است. آن‌وقت نمی‌دانستم دلیل خوشحالی برادرم چیست اما بعد فهمیدم که سید محمدرضا سید سعادتی، از مسئولان سازمان مجاهدین آن زمان⬇️
۴۲-دستگیر شده بوده اما رژیم نمی‌خواسته خبرش منتشر‌ شود. برادرم داشت از طریق من این خبر را به مادرم و به بیرون می‌رساند و از این بابت خوشحال بود.»
حسین سید احمدی در ادامه به دیگر موارد ملاقات خود و خانواده‌اش با برادرش محسن اشاره می‌کند و می‌گوید که او بعد از دستگیری در سال ۵۹،
۴۳-با وجود اینکه فعالیت‌های مجاهدین قانونی بوده است، حکم یک سال حبس می‌گیرد اما چون همواره بر هویت خود به عنوان یک مجاهد تأکید داشته است، هرگز آزاد نمی‌شود تا در نهایت او را در سال ۶۷ اعدام می‌کنند.
حسین سید احمدی درباره نحوه دریافت خبر اعدام برادرش می‌گوید: «با مادرم تماس⬇️
۴۴-گرفتند و گفتند که برود به زندان اوین. ما‌درم فکر می‌کرد قرار است به ملاقات برود اما وقتی به آنجا می‌رسد، دو ساک به او می‌دهند و می‌گویند یکی مال محمد است و یکی مال محسن. برای اینکه مادرم را بشکنند به او می‌گویند که پسرهایت را اعدام کردیم و حالا تو می‌توانی به جای اینکه در⬇️
۴۵-زندان‌ها دنبالشان بگردی، بروی خانه و استراحت کنی. مادرم هم در پاسخ می‌گوید شیرم را حلالشان می‌کنم که بر روی آرمان‌هایشان ایستادند و در مقابل شما ایستادگی کردند.»
حسین سید احمدی در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان می‌گوید که هیچ مدرکی در مورد اعدام و مرگ برادرانش به خانواده آنان
۴۶-ارائه نداده‌اند: «مادرم خیلی پیگیری کرد که اقلا جسدشان را به ما بدهید یا بگویید کجا دفنشان کرده‌اید … اما هیچ پاسخی دریافت نکرد و اطلاعاتی در این مورد به ما ندادند.»
دادستان در ادامه سوالاتش از حسین سید احمدی می‌پرسد: «اگر آن‌طور که شما می‌گویید محسن در زندان گوهردشت اعدام⬇️
۴۷-شده، چطور ساک او را در زندان اوین (آن‌طور که من فهمیدم) به مادرتان تحویل داده‌اند؟»
حسین سید احمدی در پاسخ می‌گوید که این فقط در مورد آنان نبوده و همه وسایل اعدامی‌ها در قزل‌حصار، گوهردشت و اوین را در اوین به خانواده‌ها تحویل داده‌اند.
دادگاه #حمید_نوری
شهادت #سیدحسین_سیداحمدی
۴۸-در ادامه جلسه بیست و هفتمِ (بر اساس برنامه) دادگاه #حمید_نوری در استکهلم در نوبت بعدازظهر، دادستان از غلامرضا جلال و حسین فارسی به عنوان دو زندانی نام می‌برد که درباره اعدام محسن سید احمدی اطلاع‌رسانی کرده‌اند و حسین سید احمدی این موضوع را تأیید می‌کند.
او در ادامه می‌گوید که
۴۹-خبر اعدام برادرش را وقتی دریافت کرده که در «ارتش آزادی‌بخش» در اردوگاه سازمان مجاهدین خلق در عراق بوده است. حسین سید احمدی می‌گوید که سال ۱۳۶۶ از ایران خارج شده و به سازمان مجاهدین خلق در عراق پیوسته است.
در ادامه جلسه رسیدگی به اتهامات #حمید_نوری، دادستان در مورد ثبتِ نام⬇️
۵۰-محسن سید احمدی به عنوان اعدام شده در سال ۶۷ سوال می‌کند و حسین سید احمدی می‌گوید که نام او (برادرانش) در لیست‌های منتشر شده از سوی سازمان مجاهدین خلق آمده است. او همچنین می‌گوید که محمود رویایی، دوست نزدیک اوست و در کتابش، آفتابکاران، به حسین سید ابراهیمی اشاره کرده است. او⬇️
۵۱-همچنین در پاسخ به سوال دادستان می‌گوید که نام خانوادگی آنان یک «گوشتچی» هم در ادامه و پایان دارد که به محل تولد پدرش در ارومیه برمی‌گردد اما آنان از این دنباله نام خانوادگی استفاده نمی‌کنند. دادستان در ادامه از ارتباط احتمالی حسین سید احمدی با دادگاه «ایران‌تریبونال» می‌پرسد و
۵۲-او می‌گوید که درباره این دادگاه شنیده است اما ارتباطی با آن نداشته و اطلاعاتی درباره برادرش به آنان نداده است. او می‌گوید که درباره برادرش اطلاعاتی هم به سازمان ملل و … داده است.
با پایان
۵۳-پس از سوالات دا‌دستان، کنت لوییس، وکیل مشاور حسین سید احمدی از او می‌خواهد که درباره «زندانیان پنجاه و نهی» که به عنوان یک گروه به آنان اشاره کرده است، توضیح بیشتری بدهد.
حسین سید احمدی می‌گوید: «با تشکر از آقای کنت لوییس، زندانیان پنجاه و نهی آن دسته از مجاهدین بودند که در⬇️
۵۴-سال ۵۹ دستگیر شدند. این افراد اغلب احکامی کمتر از یک سال گرفته بودند در حالی که پیش از وقایع سال ۶۰ دستگیر شده بودند و آن زمان هنوز فعالیت مجاهدین آزاد و قانونی بود. این افراد با وجود اینکه دوران حبس خود را گذراندند اما آزاد نشدند چون همگی بر سر مواضع خود ایستادند و در نهایت⬇️
۵۵-همه‌شان را که شاید ۱۰۰ نفر بودند -به جز دو سه نفرشان- اعدام کردند. محسن هم یکی از این افراد بود که بر سر مواضع خود ایستادگی کرد و در نهایت اعدامش کردند.»
حسین سید احمدی درباره این حدود ۱۰۰ نفر می‌گوید که آنان با هم نگهداری و با هم جابه‌جا می‌شده‌اند اما وکیل مشاور می‌پرسد:
۵۶-«اگر این‌چنین بوده، با توجه به اینکه حسین فارسی جزء پنجاه و نهی‌ها نبوده، از کجا درباره اعدام برادر شما اطلاعات داشته است؟»
حسین سید احمدی در پاسخ می‌گوید که زندانیان مجاهد در زندان شبکه ارتباطی قوی‌ای داشته‌اند و مخصوصا از طریق مُرس یکدیگر را در جریان اخبار و اطلاعات قرار⬇️
۵۷-می‌دا‌دند: «حسین فارسی هم از همین طریق در جریان خبر و ماجرای اعدام برادر من قرار گرفته بود ….»
حسین سید احمدی در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان بار دیگر به ماجرای شکنجه برادرش در سال ۵۹ اشاره می‌کند: «… مادر من از طریق لب‌خوانی فهمیده بود که برادرم را شکنجه کرده‌اند.⬇️
۵۸-آمده بود بیرون و افشاگری کرده بود. سر و صدا کرده بود که چرا بچه‌های ما را شکنجه می‌کنید؟ پاسدارها هم رفته بودند و اسدالله لاجوردی، دادستان و شکنجه‌گر اوین را آورده بودند. او به مادرم پرخاش کرده بود که چرا سروصدا می‌کنی و دروغ می‌گویی؟ ما اینجا کسی را شکنجه نمی‌کنیم و اینجا به
۵۹-سر شما منافقین هم زیاد است.»
حسین سید احمدی در ادامه می‌گوید: «مادرم در پاسخ به لاجوردی می‌گوید من همین الان با پسرم صحبت کردم و او گفت که شکنجه شده. لاجوردی هم به مادرم می‌گوید که هر کس چنین گفته غلط کرده و این حرف دروغ است. مادرم برافروخته می‌شود و یک سیلی به گوش لاجوردی⬇️
۶۰-می‌زند. بعد پاسدارها او را می‌برند و یک هفته زندانی می‌کنند. در این هفته دست او را می‌شکنند و ….»
در ادامه جلسه دادگاه #حمید_نوری، وکیل مشاور از حسین سید احمدی می‌خواهد که درباره کشته شدن برادر دیگرش علی، در جریان حمله نیروهای مورد حمایت جمهوری اسلامی به اردوگاه اشرف در عراق
۶۱-توضیح دهد.
صحبت‌های حسین سید احمدی درباره این حمله، جزییات آن و «واکنش قاسم سلیمانی “جنایتکار” نسبت به آن با ابراز خوشحالی در مجلس خبرگان» به درازا می‌کشد و در نهایت با اعتراض #حمید_نوری و وکیلان او همراه می‌شود. رئیس دادگاه خطاب به کنت لوییس، وکیل مشاور که به آلبانی رفته است
۶۲-می‌گوید طرح این موضوع خارج از دستور است و ضروری‌ست حدود مسائلی که مطرح می‌شوند در چارچوب مباحث مرتبط با موضوعات مطرح شده در دادگاه باشد و در ارتباط با موارد اتهامی #حمید_نوری.
در نهایت رئیس دادگاه خطاب به کنت لوییس، وکیل مشاور می‌گوید که دادگاه را در اینجا متوقف می‌کند.
۶۳-پس از وقفه‌ای کوتاه، دادگاه از سر گرفته می‌شود اما ابتدا صدایی از آلبانی شنیده نمی‌شود. پس از وصل شدن صدا، رئیس دادگاه از کنت لوییس، وکیل مشاور، می‌خواهد سوال آخرش را (او گفته بود یک سوال دیگر دارد) بپرسد.
وکیل مشاور از حسین سید احمدی می‌پرسد آیا افراد مانده در اردوگاه اشرف در
۶۴-عراق که هدف حمله نیروهای مورد حمایت جمهوری اسلامی قرار گرفتند، مسلح بودند؟
حسین سید احمدی در پاسخ می‌گوید: «نه، آنها مسلح نبودند. این موضوع در گزارش‌های رسمی مرتبط‌ با این حمله هم قید شده.»
با تمام شدن سوالات وکیل مشاور حسین سید احمدی از او و با توجه به اینکه در سالن ۳۷ دادگاه
۶۵-استکهلم هم کسی از حسین سید احمدی سوال ندارد، روند ارائه شهادت او به پایان می‌رسد. دادگاه در ادامه به هماهنگی در مورد جلسه بعدی می‌پردازد که باز هم شاهد و شاکی به شکل آنلاین و ویدئویی از آلبانی در جلسه دادگاه #حمید_نوری شرکت خواهد کرد.
جلسه بعدی دادگاه روز ۱۴ اکتبر/ ۲۲ مهر⬇️
۶۶-برگزار خواهد شد و برابر اعلام قبلی، مهناز میمنت و مهری حاجی‌نژاد شهادت خواهند داد. جلسه بعدی بر اساس ردیف منتشر شده برای جلسات (پیش از شروع رسیدگی به اتهامات #حمید_نوری) جلسه بیست و هشتم خواهد بود. زمان شروع جلسه دادگاه در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم هم ۹ صبح به وقت محلی خواهد بود.

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with Radio Zamaneh

Radio Zamaneh Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(