۱/۷ تصمیم دارم اینجا خاطرات دبیرستان که برای یه سریتون خاطرهس و برای یه سری شاااید جالب باشه رو بذارم.
اول از یکی از اسطورههای زندگیم شروع میکنم: وهرز پوراحمد
وهرز همیشه ظاهر ثابتی داشت؛ خسته، غمگین، آروم، پوکرفیس و البته دوستداشتنی
به همراه مقدار کمی چاشنی بوی سیگار بهمن
۲/۷ وهرز از اون آدمایی بود که انگار زود اومدن و از زمانهی خودشون خیلی جلوترن. بین ما معروف بود که وهرز حقیقت زندگی رو دیده و درک کرده و برای همین به پوچی رسیده. [بلا نسبت] درست مثل شخصیتهای کارتونی مثل اختاپوس، تام، اییور و ... باید بزرگتر میشدیم تا وهرز رو بفهمیم
۳/۷ یه جلسه که تو کلاس خیلی سر صدا بود وهرز با همون لحن آرومش گفت ساکت شید. کسی ساکت نشد. دوباره تکرار کرد باز هم کسی ساکت نشد. یهو دست کرد تو کیفش یه زنگوله کوچیک دراورد و تکونش داد. همه ساکت شدن :)))
یه سر تکون داد و گفت باید حتما باهاتون اینطوری برخورد کنن :))
۴/۷ حالت صورت وهرز همیشه یکسان بود، پوکرفیس با سیبیل همیشگی. ولی یه بار که اومد ته کلاس و دید داریم دفتر برنامهریزیامون رو کپ میزنیم یهو سیبیلش پایینتر رفت و با تعجب گفت «اینم کپ میزنید؟ خاک تو سرتون» و رفت. اونجا بود که فهمیدیم حتی پوکرفیستر هم میتونه بشه
۵/۷ وهرز همهی حرفامون رو میشنید و همهی شیطنتا رو میدید ولی به روی خودش نمیاورد. وقتی فرشاد سعی کرد مخفیانه ازش عکس بگیره نتیجهش شد عکس تاریخی زیر که مستقیما داره به دوربین نگاه میکنه :)))
۶/۷ وهرز حتی وقتی براش جشن گرفتیم هم نخندید. گاهی باهامون شوخی میکرد و گاهی شوخیامونو جواب میداد ولی خودش هیچوقت نمیخندید. معروف بود که خندهی وهرز رو فقط با برنامهی فیساپ میشه دید. ولی ما یه بار موفق شدیم لبخندشو در این حد ببینیم و ثبتش کنیم متاسفانه یادم نیست سر چی بود
۷/۷ در نهایت باید بگم که وهرز یه اسطوره بود. اون یه سبک زندگی بود. یه آدم به شدت باسواد تو زمینهی ریاضی و علم موسیقی و به معنی واقعی کلمه عشق بود
اگه شما هم خاطرهای ازش دارید بگید
پذیرای پیشنهادات برای موضوع سری بعد هستم که دربارهی کی یا چی باشه :))
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh