من دیگه نمیتونم مرغ کیلویی 35 بخرم...آخرین باری که گوشت خریدم شاید 8 ماه پیش بوده اونم 1 کیلو...
برنج هندی میخرم اونم به زور و کم درست میکنم زود تموم نشه...
کاپشن میخام ولی نمیتونم بخرم...
برای خرید یه جفت کتونی 200 تومنی بعد 2 سال باید برنامه ریزی کنم...
آجیل و مغزیجات رو آخرین بار پارسال تابستون فقط یه کیلو گردو با پوست تونستم بخرم...
مانتو میرم میگردم ارزون پیدا میکنم در حد 150 و اینا و خب تا حد پارگی میپوشم..
بار آخری که کرونا گرفتیم 32 میلیون هزینه دارو دادیم اما به هیچکس نگفتم و از کسی کمک نگرفتم و ریدم به پول رهن خونه
طلا و اینا هیچی ندارم همش رفته...
توی ریکا آب میریزم دیرتر تموم شه چون اگه شد دیگه به سختی میتونم هی مرتب خرید کنم...
لباس تو خونه ای 3 سال پیش خریدم دیگه نمیشه بخرم...
ماکارونی تقریبا 3 روز در هفته رو تشکیل میده واسمون...
چایی میرم ببینم کدوم فروشگاها تخفیف زیاد داره از اونا بخرم...
2 نفریم کار می کنیم درآمدم بازم رشد خوبی داشته این ماه اما پس ور نمیایم...
نمیدونم تا کی میتونیم ادامه بدیم...
حتی توان راحت کردن خودمون رو هم نداریم...نه ما نه هیچکس دیگه...
مرده های سرگردانیم....
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
من متاسفانه فالوور زیاد و باند ندارم ولی امیدوارم این #رشتو دیده بشه....
⛔️رشتو طولانی است⛔️
چیزی که بیشتر از دو سوم جامعه ایرانی از اوایل سال 97 تا الان با آن دست و پنجه نرم میکنند، اسمش تحریم یا هر چیز دیگر نیست...فقر آشکار ناشی از سوء مدیریت و در قریب به 90 درصد..../1
مواقع، نبود مدیریت است... اثر فقر در دراز مدت بر هیچکسی پوشیده نیست و میدانیم که این اثرات وضع به شدت بحرانی رو برایمان ایجاد کرده و قرار است به مراتب بسیار بدتر از این شود..در این رشته توییت میخواهم در مورد 8 اثر فقری که تقریبا الان همگی در سطوح مختلف حس می کنیم صحبت کنم..../2
اثر اول : رواج بازار خرید و فروش اعضای بدن
حتما در کوچه و خیابان و به خصوص نزدیک بیمارستان ها، با آگهی فروش کلیه، کبد، قلب، قرنیه و ... روبرو شده اید...در اواخر سال 99 طبق قیمت های اعلامی بازار، یک کلیه سالم بین 20 تا 200 میلیون و در بعضی مواقع تا 500 میلیون فروخته میشود.../3
سال 80 بود..11 سال و خرده ای داشتم..قرار بود بریم برای اولین بار مانتو بیرون برام بخرن...سر فلکه انقلاب یه دختری رو دیدم که عین خودم بدون روسری بود و موهاش خیلی بلند و ناز بود...رفتم جلو دست کشیدم به موهاش برگشت خندید...نمیدونم یهو چی شد
که 3 تا زن وحشی چادری پریدن جلومون و به مامانامون گفتن دختر به این بزرگی چرا روسری سرش نیس...یکیشون باتوم داشت...دفعه اولی بود که باتوم میدیدم...اومد دست من و اون دخترو بکشه با خودش ببره که مامانامون مارو سفت گرفتن و باتوم از دست زن در رفت
خورد تو سر اون دختر و تو صورت من...اون سرش زخمی شد من گوشه لبم پاره شد...میگفت ما مردا رو تحریک کردیم و من نمیفهمیدم تحریک یعنی چی؟ با اصرار مردم گذاشتن ما بریم به شرط اینکه تمام وقت زیر چادر مامانمون باشیم...من یه بچه ای که اومده بودم خرید عید، تا نیم ساعت که اون خرید گند