1/13) این مجسمه، یکی از مشهورترین مجسمههای #آگوست_رودن (۱۸۴۰ –۱۹۱۷)مجسمهساز فرانسوی است. زن و مردی عریان که عاشقانه یکدیگر را میبوسند.
زنی که به زیبایی بازنمایی شده است، فرانچسکا است، و این مرد شوهر او نیست.
این رشته در مورد این زن است. اگر دوست داشتید بخوانید.
2/13) آگوست #رودن، مجسمهی مشهور "بوسه" را در سال ۱۸۸۲ ساخت. این مجسمه امروز در موزهی رودن در پاریس نگهداری میشود.
اما اسم این مجسمه اول بوسه نبود، در ابتدا نام آن #فرانچسکا_دا_ریمینی بود. اما سال ۱۸۸۷ به "بوسه"ی خالی تغییری یافت و فرانچسکای زیبای داستان از این روایت حذف شد.
3/13) این زن، فرانچسکا، تنها مورد توجه رودن نبوده است. او یکی از مشهورترین زنان در روایتهای تاریخ هنر اروپا است.
فرانچسکا دا ریمینی شخصیت اصلی داستان مشهور #کمدی_الهی اثر #دانته آلیگری است.
نقاشی #نیکولا_مونتی از کتاب دوزخ ببنید
(لازمه که بگم زن سمت راست فرانچسکا است؟)
4/13) فرانچسکا واقعاً وجود داشته. او همسر "جیووانی مالاتستا" و همزمان با دانته بوده است.
و مردی که فرنچسکا بارها در آغوش او تصویر شده است، جووانی نیست.
نقاشی #ویلیام_دایس از او را ببیند. مشهور است که ابتدا شوهر او هم در این نقاشی بوده و بعداً حذف حذف شده است!
5/13) فرانچسکا با ازدواج با جووانی به دربار راه مییابد. اما ظاهراً عشق خیلی علاقهای ندارد که قبل از فروآمدن، خبر کند. زن جوان و زیبای داستان ما با دیدن برادر جووانی، پائولو، در حین خواندن داستان لانسلوت و گینور عاشق هم میشوند.
نقاشی #ارنست_کلیمت را از این دو:
6/13) آن دو دور از چشم جووانی رابطه عاشقانهای را آغاز کردند.
همان رابطهای که با مجسمهی رودن از تجسم آن، این رشته را آغاز کردیم.
مشکل فقط تأهل فرانچسکا نبود، پائولو هم متاهل بود!
(نقاشی رودولف نوننکامپ ۱۸۵۱)
7/13) این دو آن قدر باهوش بودند و توانایی مدیریت شرایطشان را داشتند که رابطهی عاشقانهی آنها ده سال ادامه داشت.
تصویر او را در آغوش "پائولو مالاتستا" بر اساس "دوزخ" دانته ببینید، اثر #آری_شفر ۱۸۳۵
8/13) اما چون پرده برافتند، نه تو مانی و من.
جیوانی در نهایت آنها را در اتاق خواب فرانچسکا غافلگیر کرد و هر دوی آنها را کشت. (احتمالاً بین سالهای ۱۲۸۳ و ۱۲۸۶)
نقاشی #ژان_انگر نقاش نئوکلاسیک (قرن ۱۹) را از فرارسیدن شوهر ببینید:
9/13) با این که دانته، فرانچسکا را در کتاب دوزخ راویت میکند، اما به نظر نمیرسد که هنرمندان متأخرتر خیلی با او هم عقیده باشند.
تصویر این دو عموماً بدون قضاوت عیبجویانه است.
مرگ دو پائولو مالاتستا و فرانچسکا دا رامینی را در اثر #الکساندر_کابانل (۱۸۷۰) ببینید:
در مجسمههای رودن از بوسهی این دو، هرگز لبهایشان به هم نرسیده است، و مهمتر این که رودن با احترام فرانچسکا و بدن او رو ساخته است. او تسلیم مردان نیست، بلکه به عنوان شریکی کامل در عشق است. اروتیسم متعاقب آن در مجسمه آن را بحث برانگیز کرد.
11/13) ما همین نگاه در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ام، عصیانگری بود و دنسخه برنزی بوسه برای نمایش در نمایشگاه جهانی کلمبیا در سال ۱۸۹۳ در شیکاگو، برای نمایش عمومی نامناسب در نظر گرفته شد و به اتاقی داخلی منتقل شد!
12/13) فرانچسکا کشته شد، ولی بر خلاف تمام عرفهای اخلاقی رایج، در دنیای هنر جاودانه شد. او به غیر از نقاشیها و مجسمههایی که دیدید، بارها در ادبیات، تئاتر، سینما، و موسیقی دنیا، تجسم یافت و همچنان یکی از محبوبترین کاراکترهای هنر در دنیای غرب است.
13/13) این هم پایان توئیت. #چایکوفسکی کبیر یک پوئم سمفونی با نام فرانچسکا دا رامینی دارد: سمفونیک فانتزی بر اساس اثر دانته، اوپوس 32
اجرای ارکستر فیلارمونیک خالیسکو از این سمفونی ببینید.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
1/7) "هر چه طولانیتر و بیشتر به یک داستان خندهدار نگاه کنیم، غمانگیزتر میشود."
این روایت #گوگول از کمدی یا تراژدی بودن یک داستان است.
2/7) در مورد عظمت گوگول در ادبیات روسیه، نظر مشهوری وجود دارد که احتمالاً همه بارها شنیدهایم این که "همهی ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم."
گوگول و شنل او آن قدر بر ادبیات مدرن روسیه و متعاقب آن کشورهای دیگر تاثیر گذاشت که این بیرون آمدن از زیر شنل او، امری بدیهی شد.
3/7) این را هم در پرانتز عرض کنم که بر خلاف آن چ که در منابع فارسی میبینید، این جمله از ایوان تورگینف نیست. نه این که نظر تورگینف این نبوده باشد، بلکه این جمله به کسان دیگری هم نسبت داده شده و داستایفسکی هم از این نسبت در امان نمانده.
برای این که این را نقاشی میکرد و میگفت دارم طرح استوریبورد برای فیلمام میزنم!
2/8) یکی چیزهایی که تماشای فیلمهای #آکیرا_کوروساوا به طرز فوقالعادهای جذاب میکند، این است که میتوانید هر لحظه که دوست داشتید، روی پلانی فیلم را نگه دارید و یک عکس خوب را تماشا کنید.
3/8) کوروساوا برای کشیدن استوریبوردهای خودش از گچ، آبرنگ، گواش و سومی (تکنیک سیاهقلم ژاپنی) استفاده میکرد.
1/15) شاید جوانها به جز رهبر فعلی جمهوری اسلامی که ردیف دوم نشسته و احتمالاً بازرگان که ردیف جلو وسط نشسته، برای شناختن باقی آدمها کمی با مشکل مواجه شوند و مقایسه ایرج ملکی با این مجلس خیلی برایشان معنادار نباشد.
اما ماجرا چیست؟
2/15) آنها که ردیف اول نشستهاند، از راست: احمد صدر حاجسیدجوادی، مهدی بازرگان تبریزی، و یدالله سحابی اند،
و ردیف عقب هم آن که سمت چپ با پیراهن آستین کوتاه نشسته جواد فکوری است.
خب که چی؟
3/15) دکتر احمد صدر حاجسیدجوادی، اهل قزوین، قبل از انقلاب وکیل بود، و وکالت سرشناسترین روحیانیون تاریخ معاصر ایران را ایشان بر عهده گرفت: سید علی خامنهای، محمدرضا مهدوی کنی، صادق خلخالی، فرزندان سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و علی مشکینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، و ...
1/16) در نگاه اول ممکن است تصور کنیم که این نقاشی به چند قرن قبل تعلق دارد. مثلاً دوران رنسانس یا رمانتیسیسم؟
اما این طور نیست، این کار نه به خاطر قدمتش، که بنا به دلایل دیگری از توئیتر و فیسبوک علاقمندان به هنر درآورد.
2/16) شاید از این جا شروع کنیم که این نقاشی کار چه کسی است، بد نباشد.
بهتر از ترکیب رنگ و موضوع آن فریبمان ندهد، این کار بسیار متأخر است. ظاهراً ایگناتسیو ترلیس، نقاش معاصر اسپانیایی، حوالی سال 2017 این نقاشی را با نام
RÉQUIEM مرثیه
کشیده است.
3/16) و سال 2018 بخشی از نقاشی، طرح روی جلد آلبوم گروه سادیستیک با نام
l'appel du vide ندای مغاک
شد.
(البته حادر مورد این تاریخها خیلی مطمئن نیستم)
1/19) ممکن است این نقاشی این روزها بارها در تایملاین سوشالمدیای شما آمده باشد.
چه چیزی این آن را این طوری مهم کرده؟
چرا نمیشود ندیدش؟
2/19) در نگاه اول یک نقاشی قرن نوزدهمی، مثل همهی نقاشیهای آن دوره است. اما حتا اگر مخاطب نقاشی و هنرهای تجسمی هم نبوده باشید، با دیدن این نقاشی یک چیز بلافاصله توجه شما را جلب میکند.
این چشمهایش:
3/19) اما ماجرا چیست؟
اول این که این نقاشی
La Fiancée hésitante
که بعضاَ The Reluctant Bride هم ترجمه شده و شاید بشود نامزد مردد یا عروس بااکراه آن را ترجمه کرد،