شمسالعماره ساختمانی در ۵ طبقه با معماری ایرانی و اسلوب فرنگی است که به دستور #ناصرالدین_شاه ساخته شد.
تو این رشتو میخوام کل زیر و بم این بنا رو براتون بشکافم که دیگه وقتی کسی پرسید از شمسالعماره چی میدونید نگید #هیچی!
٢-
اول یه روایت خندهدار از ساخت اولیه بنا بگم!
میگن که وقتی پایههای مرتبه اول بنا ساخته شد، میرزا مهدیخان، معمار آن، اندازههای اولیه بنا را یادداشت کرد و برای ناصرالدینشاه فرستاد و سپس فلنگو بست و پولی که بابت پیشپرداخت گرفته بود رو برداشت و برای شش ماه و به روایتی
٣-
چند سال گم و گور شد! تا اینکه دستگیرش کردن و به حضور شاه آوردند. شاه با عصبانیت علت این فرار رو پرسید. معمار قبل از هر جوابی، از شاه خواست که اندازههایی را که همان اول کار نوشته و به او داده بود، بیاورند. وقتی اندازهها آورده شد، معلوم شد که هر یک از پایههای بنا در حدود یک
۴-
وجب افت کرده (زمین فرونشست داشته). سپس همین فرونشست رو به عنوان توجیه دلیل اصلی غیبت خود عنوان کرد! او گفت که اگر کار با عجله به پیش میرفت، بنا سقوط میکرد. بنابراین، این وقفه لازم بود تا
۵-
شِفتهها جوش خورده و «بنیانی که تا انقراض عالم و ظهور حضرت حجت باید پابرجا باشد، با قدرت ساخته شود!»
از این داستانها که بگذریم،
شمسالعماره شاخصترین و معروفترین بنای #کاخ_گلستان در تهران است. این بنا به صورت دو برج دو قلو ساخته شده. طراحی این سازه در زمان خودش شاهکار
۶-
معماری بود. این بنا ٣۵ متر ارتفاع دارد. در دوره قاجار مرتفعترین بنای کل تهران بود. و اولین سازهای بود که از فلز در ساخت آن استفاده شد. تا زمان ساخته شدن #سر_در_باغ_ملی، شمسالعماره نماد تهران محسوب میشد. (بعد از سردرباغملی هم به ترتیب برجآزادی و برجمیلاد نماد تهران شدن.)
٧-
ناصرالدینشاه بعد از سفر اروپا، تمایل پیدا کرد که یک ساختمان بلند به سبک فرنگیها در تهران بسازه تا وقتی به بالای آن میره کل شهر رو بتونه ببینه! سال ١٢۴۴ خورشیدی ساخت بنا آغاز و دو سال بعد تکمیل شد. سبک بنا شیوهای بینظیر از تلفیق هنر اروپایی و هنر ایرانی است.
٨-
طبقه اول شامل ایوان و تالار شاهنشین است که دارای آینهکاری کمنظیری است و اتاقهای گوشواره که در دو طرف شاهنشین واقع شدهاند دارای تزئینات درخور توجهی هستند. در سایر طبقات هم اتاقهای کوچک با تزئینات مشبک، نقاشی، آینهکاری وجود دارند.
٩-
کف شاهنشین و نمای بنا با کاشیکاری هفترنگ به سبک قاجاری تزئین شدهاند. این کاشیکاریها نماها و تصاویری از طبیعت اروپا و معماری غربی را به نمایش میگذارند با این وجود سبک آنها ایرانی است.
١٠-
بر بلندای کاخ شمسالعماره یک ساعت دیواری بزرگ خودنمایی میکنه. این ساعت رو ملکه انگلیس #ویکتوریا به ناصرالدینشاه هدیه داد. آوای ناقوس این ساعت در تمام مناطق تهرانِ کوچولوی اون دوره شنیده میشد. در سال ١٣٠۴ خورشیدی بخاطر بلند بودن بیش از حد صدای ناقوس ساعت، تصمیم گرفتند
١١-
ساعت رو دستکاری و صداش رو کم کنند. ولی چون بلد نبودن زدن خرابش کردن و ساعت از کار افتاد! در حدود ١٠ سال پیش این ساعت تعمیر شد و مجددا کار کرد ولی بعد از مدتی دوباره از کار افتاد! ٢٣ فروردین امسال (١۴٠٠) خوشبختانه دوباره ساعت تعمیر شد و الان به درستی کار میکنه.
١٢-
خلاصه اگه فکر کردید #تهران فقط دود و دم داره، درست فکر کردید! ولی کنارش یه سری جاهای خوب مثل کاخ گلستان هم هست. که پیشنهاد میکنم حتما یکبار بهش سر بزنید. محوطه بزرگ و با صفای کاخ میتونه ساعتها شما رو سرگرم کنه.
ماجرای #غلامحسین_ساعدی و معشوقهاش #طاهره_کوزهگرانی
ـ #رشتو
در تبریز، غلامحسین ساعدی عاشق دختربچهای میشود که ظاهرا در یک محل زندگی میکردند. این دختر که زیر سن قانونی بود و در آن زمان مدرسه میرفت، مورد توجه ساعدی قرار داشت و ساعدی چندین نامه برای دخترک فرستاد که ما
امروز به همه این نامهها دسترسی داریم. ساعدی در این نامهها مدام به دخترک التماس میکرد و البته از آنجایی که تصور نمیکرد این نامهها روزی منتشر بشوند، خود واقعیاش را در نامهها به تصویر میکشید. اینجا دیگر او یک «روشنفکر مترقینمایی که طرفدار آزادی و حقوق زنان است»، نبود.
او متحجری بود که در اعماق افکارش، این دختربچه را برای خود میخواست و علاقه داشت او را در پستوی خانه مخفی کند و از ورود وی به اجتماع جلوگیری نماید. اینها را از متن نامهها که در ادامه بازنشر خواهم کرد، متوجه میشویم.
حالا که بحث #غلامحسین_ساعدی داغ است، بدون پیشداوری نگاهی به زندگینامه این نویسنده خواهیم انداخت.
غلامحسین ساعدی، پزشک و نویسنده و فعال سیاسی چپگرا بود. وی در سال ١٣١۴ زاده شد.
ساعدی از اعضای #کانون_نویسندگان بود. او از مخالفان سرسخت حکومت #پهلوی بود و به شدت برای #انقلاب_اسلامی، تبلیغات میکرد.
عکسی از اولین جلسه کانون نویسندگان پس از انقلاب اسلامی. 👇
از راست به چپ: محمد مختاری، محسن یلفانی، باقر پرهام، احمدشاملو، غلامحسین ساعدی، اسماعیل خویی
ساعدی نخستین داستانها و نوشتههایش را زمانی که در دبیرستان منصور در تبریز تحصیل میکرد، نوشت. هنوز ١٧ سالش نشده بود که به سازمان جوانان #حزب_توده پیوست و حزب نیز مسئولیت انتشار دو روزنامه فریاد و صعود را که مروّج ایدئولوژی مارکسیستی/کمونیستی بود را به ساعدی محول کرد.
آشنایی با #ابن_مقفع، بزرگترین ادیب ایرانی در صدر اسلام.
در حدود ١٣٠٠ سال قبل، در خانوادهای زرتشتی از اهالی شهر گور (فیروزآباد کنونی)، فرزندی متولد شد که نام او را #روزبه گذاشتند. پدر او دادویه نام داشت و مدتی پیشکار امویان در بصره بود.
روزبه وقتی به سن جوانی رسید، همچون دیگر مردمان آن زمان، برای رهایی از پرداخت جزیه (جزیه پول زوری بود که اعراب از غیرمسلمانان میگرفتند)، مسلمان شد و با نام عربی عبدالله بن مُقَفَّعْ شناخته شد.
جاحظ در مورد او نوشته است که وی جوانی زیبا، سوارکاری توانا، و مردی به شدت بخشنده بود.
ابنمقفع به خاطر سطح سواد بالا و نبوغ و استعداد ذاتی، در دربار خلفای بنیامیه و بعدها بنیعباس، به عنوان کاتب و نویسنده مشغول به کار شد.
بزرگی و سواد و جایگاه والای او در زمان خلافت منصور عباسی باعث شد تا اعراب که از زعامت یک ایرانی، ناخرسند بودند، بر وی کینه گرفته و برای
در متون بازمانده از مصر باستان، تهدید شده بود که هرکسی بقایای مومیاییشده خانواده سلطنتی را بر هم بزند، با خشم خدایان روبرو شده و کشته خواهد شد. اتفاقی که واقعا افتاد و هنگامی که گروهی از محققان در سال ۱۹۲۲ مقبره «توت عنخ آمون»
را باز کردند، مجموعهای از اتفاقات منجر شد تا ۲۰ نفر از آنها هر کدام به شیوهای عجیب، کشته شوند. اتفاقی که به «نفرین توت عنخآمون» معروف شد.
جان هاوارد کارتر، باستانشناسی بود که یک قرن پیش، برای نخستین بار پس از هزاران سال موفق شد مقبره فرعون را بگشاید و پا به درون مقبره شاه
بگذارد. اما کارتر کمی بعد مبتلا به سرطان شد و در سال ١٩٣٩ درگذشت. پیش از او، لرد کارناروون، سرمایهگذار بریتانیایی پروژه نیز که به آرامگاه پر از گنجینه قدم گذاشته بود، پنج ماه بعد از این کشف بر اثر مسمویت خونی مرده بود.