محمدرضا شاه پهلوی و ریچارد میلهاوس نیکسون Richard Milhous Nixon دو شریک سیاسی و دوست واقعی بودند.
دوستی در عالم سیاست نادر است، اما گذر زمان و اسناد تاریخی به ما میگویند، آنها از نزدیکی و تفاهم بسیار برخوردار بودند.
این مودت برای ایران رهآوردهای بسیاری را در بر داشت. #دوست_شاه
نقطه مبدأ آشنایی شاه با نیکسون به سالهای معاونت ریاستجمهوری او باز میگردد. وقتی آیزنهاور ۱۹۶۱-۱۹۵۳ رییسجمهور ایالات متحده بود. درست در همان سالهایی که فضای سیاسی ایران دستخوش اغتشاشات بر سر ملی شدن صنعت نفت بود و مصدق نخستوزیر با خودکامگی، کشور را به مرز سقوط و تباهی پیش برد.
دستگاههای اطلاعاتی آمریکا در گزارشات خود به رییسجمهور، نسبت به "خطر به دامان کمونیسم افتادن ایران، که متحد طبیعی آمریکا بشمار میرود"، هشدار داده بودند و آیزنهاور خطر را جدی گرفت. هر چند اقدامات آمریکا با توفیق اولیه آنچنانی در ایران روبرو نشدند، اما سرانجام با برکناری مصدق/
از قدرت، آرامش و ثبات به کشور بازگشت.
صمیمیت میان شاه و نیکسون طی نخستین دیدار مشهود بود، زیرا آن دو از درک مشترکی نسبت به خطرات و شرایط سیاسی ایران و جهان برخوردار بودند. با پایان یافتن دوره ریاست آیزنهاور و روی کار آمدن کندی در آمریکا، مشکلاتی عدیده در درک مشترک از شرایط پیش/
آمده و منجر به تلخکامی شاه از دستگاه سیاسی آمریکا گشت. بعد از ترور کندی در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳، جانسون معاون او، بر سر کار آمد. شاه به دیدار او شتافت و بار دیگر مسائل عاجل امنیتی ایران در قبال اتحاد جماهیر شوروی را مطرح ساخت. او بدنبال توانمندسازی قوای نظامی کشور، بعد از جنگ دوم/
جهانی بود. ایران در نقطه آغازین کسب درآمدهای سرشار حاصل از فروش نفت بود و بدنبال توسعه همهجانبه اقتصادی. این مهم اما بدون وجود نیروهای مسلح کارآمد و تضمین ثبات و امنیت کشور میسر نبود. جانسون دمکرات، گرچه به مراتب بهتر از کندی دغدغههای شاه را میفهمید، اما به لحاظ وجود مخالفت/
درون حزبی و در کنگره، حاضر به عرضه تمامی نیازهای تسلیحاتی ایران، بویژه در جهت تقویت و مدرنسازی نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی نبود.
دغدغه و چالش پیش روی شاه تا سال پایانی ریاست جمهوری جانسون، لاینحل باقی مانده بود. اما با آغاز مبارزات انتخاباتی در آمریکا و خودداری جانسون از /
کاندیداتوری برای حزب دمکرات، و فائق آمدن ریچارد نیکسون "دوست شاه" در مبارزات درون حزبی بر سایر رقبا، فرصتی طلایی نصیب شاه شد.
شایع شده بود، که پادشاه ایران از طرق مختلف به کمپین انتخاباتی نیکسون کمک نموده است. بدون تردید اما شاه آرزومند توفیق او بود.
وقتی در روز ۲۰ ژانویه ۱۹۶۹ /
ریچارد نیکسون بعنوان ۳۷مین رییسجمهور ایالات متحده آمریکا روانه کاخ سفید شد، یکی از دیگر برندگان قطعی این راهیابی در تهران و ساکن نخست کاخ سلطنتی سعدآباد بود.
شاه با زیرکی و هشیاری سیاسی بزرگ خود، خوب میدانست که این فرصتی مغتنم برای ایران است.
شرکت در مراسم سوگواری آیزنهاور/
در ۳۱ مارس ۱۹۶۹ از سوی شاه،فرصت اولین ملاقات وی با نیکسون رییسجمهور را فراهم آورد. دیداری پربار و رضایتبخش برای شاه.
گرچه در این گفتگو تنها به رئوس اهداف و سیاستهای مشترک پرداخته شد، اما فضای حاکم بر آن با دیدارهای پادشاه ایران با روسای پیشین جمهوری آمریکا تفاوتی ماهوی داشتند.
نیکسون برخلاف اسلاف خود دارای تجارب سیاسی بزرگ پیرامون مسئله امنیت بینالملل و جنگ سرد بود و واجد دکترینی مشخص.
در چارچوب این نظریه سیاسی امنیتی، ایالات متحده نباید در عرصه رویارویی بزرگ با شوروی و اقمارش، در همه صحنهها و نزاعها مستقیما حضور یابد. این تجربه بدست آمدۀ بعد از /
جنگهای کره و ویتنام و افکار عمومی بشدت از جنگ رویگردان بود. در صفحه شطرنج جنگ سرد، جایگاه خاورمیانه بعنوان تامینکننده و مسیر انرژی فوقالعاده حیاتی بود و اهمیت حفظ آرامش و امنیت آن و آبراهههای مسیر نفت تعیین کننده.
شوروی بطور تاریخی و بنا به ضرورت امنیتی، همواره درصدد رسوخ /
به این بخش از عالم بود. در اینجا لزوم وجود قدرتی منطقهای، که از توان و امکانات لازم برای برقراری امنیت و تأمین منافع غرب برخوردار باشد، چشمگیر مینمود. سیاستهای استعماری بریتانیا در خاورمیانه، مبنی بر ایجاد دو ستون ایران و عربستان سعودی، جهت ایفای این نقش اما به دلیل پایان/
حضور نیروهای بریتانیایی در منطقه و ضعفهای ساختاری عربستان به لحاظ انسانی و نظامی، نقش ایران را بیش از پیش برجستهتر مینمود. ابرام شاه به نیکسون برای ایفای این نقش، در راستای تقویت همهجانبه قدرت نظامی ایران و توسعه اقتصادی کشور بود و هم بطور ضمنی دربرگیرنده منافع آمریکا.
پیشتر نیکسون و در پی اولین دیدارش در دسامبر ۱۹۵۳ با شاه، او را چنین دیده بود:
"به نیرویی در وجود اعلیحضرت پی بردم، که او را در سالهای آتی به رهبری مقتدر مبدل خواهد ساخت."
در سال ۱۹۶۹ نشانههای اقتدار ایران به رهبری شاه ضعیف، اما ممتد بودند.
نیکسون اکنون معتقد بود:
/
"شاهنشاه هوشمند، تحسین برانگیز، آرام، نه چندان مطمئن، اما شنونده بسیار خوبیست و از درک عمیقی نسبت به مسائل نه فقط کشور خود، که سراسر عالم برخوردار است."
اشارات آکنده از احترام شاه نسبت به رییسجمهور جدید هم به گوش نیکسون رسیده بودند.
وقتی در سال ۱۹۷۲ نیکسون دکترین امنیتی خود /
را علنی کرد، ایران یکی از متحدان استراتژیک بالقوه آمریکا تلقی میشد. امکانی، که آرزوهای دیرینه شاه را در دسترس میگذاشت و شاه از این فرصت به کمال بهرهها گرفت.
ایران در سالهای ریاست نیکسون مسیر تبدیل شدن یک کشور متحد ضعیف آمریکا را به شریکی فعال و خلاق طی نمود. وقتی در سال
۱۹۷۲ نیکسون بهمراه هیئتی سیاسی، نظامی و اقتصادی بزرگ برای یک دیدار رسمی به تهران آمد، استقبال شاهنشاه و شهبانو از او و بانوی اول آمریکا، بسیار صمیمانه بود.
وقتی نیکسون و تیم همراه، تهران را ترک نمودند، شاه چکی سفید امضاء تسلیحاتی از میهمان عالیقدر آمریکایی خود دریافت کرده بود.
نیکسون متعهد شده بود، که ایران قادر است هر آنچه تسلیحات آمریکایی که مایل باشد و از هر نوع و به هر تعداد، که توان پرداخت آنرا داشته باشد، از ایالات متحده دریافت نماید، مگر تسلیحات هستهای.
این موفقیت به شاه امکان جامه عمل پوشاندن به برنامه توسعه گسترده و همهجانبه کشور را میداد.
سالهای ریاستجمهوری نیکسون ۱۹۷۴-۱۹۶۹ را میتوان سالهای اوج شکوفایی اقتصادی اجتماعی ایران نامید.
برنامههای نخستین توسعه زیرساختهای کشور کلان و پهناور بودند و توسعه صنعتی در ابتدای دستور کار کشور. گرچه اجرای متراکم چنین حجمی از پروژهها دچار مشکلات و ناهماهنگیهایی بود، اما /
نتایج بدست آمده شگرف و درازمدت بودند.
صمیمیت شاه و نیکسون تا بدانجا بود، که نیکسون پیرامون تمامی مسائل عاجل جهانی با شاه شور و گفتگو میکرد و درباره کلیه مسائل خاورمیانه به نظرات شاه اهمیت جدی میداد. این اهمیت تا بدانجا رسید، که نیکسون و کیسینجر با نظر و رای شاه برای حضور /
نیروهای آمریکایی در کردستان عراق و حمایت گسترده از ملامصطفی بارزانی و اکراد در جنگ با قوای حکومت بعث عراق موافقت تام نمودند و بدینوسیله اینبار آمریکا در راستای خواست و اراده ایران عمل مینمود.
واقعه "واترگیت" و شنود رقیب انتخاباتی بوسیله کاخ سفید، اما پایانی زودرس، نه تنها برای/
دور دوم ریاست جمهوری نیکسون بود، که بر دوران طلایی روابط آمریکا و ایران هم.
نیکسون وادار به استعفا گردید و بعد از این شاه دیگر هرگز آن اعتماد ویژه کاخ سفید را نه دوره ریاست جرالد فورد و نه جیمی کارتر بدست نیاورد.
خیلی زود در کنگره مخالفت با فروشهای نظامی به ایران آغاز شد تا /
محدودیتهایی در نظر گرفته شوند. از اینسو اصرار شاه بر افزایش بهای نفت و حقوق کشورهای صادرکننده، دامنه اختلافات را آشکارتر مینمودند.
شورش ۵۷ در ایران روند اوضاع را بکلی بر هم زد.
شاه کشور را ترک کرد و نظام مشروطه فروپاشید.
نیکسون اما جزو معدود سیاستمداران بزرگ زمانه بود، که /
دوستی خود را با شاه فراموش نکرد و در طی دوران تبعید با او دیدار و گفتگو داشت.
سرانجام وقتی پادشاه فقید ایران، طی مراسمی در خیابانهای قاهره بدرقه میشد، دو دوست بزرگ او در صحنه حاضر بودند.
محمد انورالسادات، رییس جمهور فقید مصر و میزبان شاه و ریچارد نیکسون رییسجمهور اسبق و فقید .
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
"قاضی محمد" با هر متر و ملاک سیاسی، یک عنصر خائن بود و یک عامل بیگانه.
خیانت او بعدا و در سال ۵۸ به الگوی حزب دموکرات کردستان، که همو پایهگذاری کرده بود، و سایر احزاب تجزیهطلب مبدل شد، که هرگاه دولت مرکزی دچار ضعف شود، زمان خیانت و جداییطلبی ست. آنهم به شکل مسلحانه و مزدورانه.
زاده شده در سال ۱۲۷۹ در مهاباد و از خانوادهای فئودال و کلان زمینداران بوکان اصالتی گرجی داشت و شغل قضاوت در دعاوی و حل و فصل مسائل شرعی مردم در خانوادهاش نهادینه شده. بواسطه تمول و نفوذ محلی خاندان او بود، که در ساختار اداری تازهتأسیس دوران رضاشاه پلکان ترقی را طی نمود.
چندی ریاست اداره معارف مهاباد را بر عهده داشت و بعدتر ریاست جمعیت شیر و خورشید شهر را. زمینه فکری لازم برای مسیر خیانتباری که وی بعدتر طی نمود را باید در خانواده او و آشناییش با علاقهمندان به نظام سوسیالیستی در شوروی جستجو کرد.
با وقوع جنگ جهانی دوم و اعلام بیطرفی ایران، /
کشور سوئیس را با کدام ویژگی برجسته آن میشناسید؟
رشته جبال آلپ، خطوط آهن و جادههای کوهستانی و طبیعت فرحبخش آن یا شکلات، ساعت، ماشینآلات و ابزار دقیق آن و یا پرچم صلیبنشانش، که به نماد بیطرفی شهره آفاق گشته؟
بیتردید سوئیس همه این ویژگیها را داراست و یک شرکت خاص هم. #CryptoAG
داستان را باید از سوئد آغاز کرد، کشوری که در آن نابغهای کمتر شناخته شده بنام Boris Hagelin در کارگاه شخصیاش روی دستگاه رمزنگاری کار میکرد. استعداد وی سرشار و کمیاب بود. آقای هاگلین شاهد اشغال کشورش توسط نازیها بود و با پایان یافتن جنگ دوم جهانی، دستگاههای اطلاعاتی آمریکا/
به او توجه ویژهای کردند و وقتی اطمینان حاصل نمودند، که استاد هاگلین در کار خود سرآمد دوران است، به وی پیشنهادی کردند، که او نه تاب و نه میل رد کردن آنرا نداشت.
پیشنهاد این بود، برای اینکه خود او و دستگاههای حساس تولیدیاش به دست رقیب کمونیست در مسکو نیفتند، بهتر است او با /
قرار بود این سفر، نماد توسعه همهجانبه دوستی و همکاریهای میان دو کشور باشد.
بنا براین بود که این دیدار ۹ روزه در آن تابستان زیبای ۱۹۶۷، باب رونق اقتصادی و تجاری میان آلمان و ایران را بگشاید.
اما سیر رخدادهایی تاملبرانگیز این سفر را به تجربهای تلخ مبدل نمودند.
آلمان هفتههاست، که یک موضوع خبری خاص دارد و دولت فدرال، دولتهای محلی ایالات مورد بازدید، رسانهها و صاحبان صنایع بسیج شدهاند تا این دیدار شاهانه، که آلمان ۴ سال برای آن صبر کرده بود. بخوبی و شکوهمندی برگزار گردد.
در سال ۱۳۴۶ ایران اهمیت و ارج و قربی داشت و دکلهای نفتی بسیار.
سفر شاهنشاه، بعنوان شاهکلید ذخایر نفتی و رهبر کشوری ثروتمند اما بشدت در حال توسعه، برای کشوری صنعتی چون آلمان، آنهم با روابط دوستانه دیرینه تاریخی،سفری ویژه بود. تماسهای اخیر شاه با شوروی و بلوک شرق و نزدیکی به آنها نیز بر نگرانیهای خاص غرب افزوده و این دیدار را خطیر کرده بود.
وقتی در روز دوم نوامبر ۱۷۵۵ شاهزاده خانم بدنیا آمد، حال مادرش ملکه اتریش رو به وخامت گذاشت و تا آستانه مرگ پیش رفت.
اینگونه Marie Antoinette ماری آنتوانت پا به عرصه حیات گذارد. در زمان تولدش اتریش کشوری مهم و مقتدر در میانه اروپا بود و در رقابت با فرانسه، روسیه و بریتانیا.
⬇️
وقتی فقط ۱۴ سال داشت، پدر تاجدار وی و دولت تصمیم به کاهش تنش با فرانسه گرفتند و اینگونه مسئله وصلت سیاسی ماری با شاهزاده Ludwig August لودویگ آگوست ولیعهد ۱۵ ساله فرانسه پا گرفت. به دلیل صغر سن در مجالس چند روزه عروسی در ۱۶ ماه مه ۱۷۷۰، از خود زوج خبری نبود و نیابتی صورت گرفت.
⬇️
وقتی در ۱۰ ماه مه ۱۷۷۴ لودویگ شانزدهم بعنوان پادشاه خورشیدنشان بر تخت سلطنت نشست، اوضاع داخلی فرانسه به خاطر جنگ و فقر رو به بحران مینهاد و دربار سلطنتی به جزیره دورمانده از واقعیات جامعه به مرحلهای جدید از ولخرجیهای شاهانه و عیاشیهای بی حد و مرز وارد شد.
شاه جوان نه /
⬇️
"عایشه قذافی" تنها دختر دیکتاتور سابق لیبی "معمر القذافی" بود و محبوب پدر. در چارچوب تعاملات درونی خانواده از موقعیت ویژهای برخوردار گشت و ابایی از عرضه نمودن دامنه نفوذ خود نداشت. سبک زندگی او با زنان کشورش سالهای نوری فاصله داشت و به برکت چپاول ثروتهای ملی زندگی افسانهای !
⬇️
جدای از مکنت رویایی، بدنبال موقعیت سیاسی ممتازی برای خویش هم بود، تا جاییکه در سال ۲۰۰۹ بعنوان سفیر برنامه توسعه سازمان ملل متحد معرفی شد. طرفه آنکه از جمله وظایف وی در چارچوب این برنامه، مقابله با سرکوب زنان در جهان عرب بود !
اعضای خانواده قذافی به آزار و شکنجه فجیع مخالفان،
⬇️
مردم و کارمندان خود شهره بودند و چندین بار به دلیل انجام چنین رفتارهایی در خارج از کشور با مشکلاتی روبرو شدند.
وقتی در سال ۲۰۱۱ جنگ داخلی در لیبی برای سرنگونی پدرش در گرفت،عایشه البته تمامی مساعی خود را برای حفظ وضعیت موجود بکار بست. البته اینبار با ظاهر و رفتاری عوامفریبانه.
⬇️
حکایت وقایع سپتامبر سال ۱۹۷۰ در اردن هاشمی، یکی از داستانهای بحران در خاورمیانه پس از جنگ دوم جهانی ست.
اتفاقاتی که در سومین هفته آن ماه در اردن رخ دادند، نشانگر پتانسیل نابودی در کشورهای بیثبات منطقه آن دوران بوده و نقش مخرب و تروریستی فلسطینیان را فاش میسازد.
برای آوارگان فلسطینی قرار بود اردن موطن جدیدشان باشد. بیش از ۹۰۰۰۰۰ فلسطینی به اردن پناه آورده و نیمی از جمعیت کل کشور را تشکیل میدادند. خیلی زود تشکیلات "الفتح" به رهبری "یاسر عرفات" در اردوگاههای پناهندگان نفوذ کرده و به سربازگیری و آموزش چریکی آنان پرداخت.
تا سال ۱۹۷۰ الفتح، قریب به ۱۰۰۰۰۰ چریک تعلیم دیده و غالبا رادیکال در اردن در اختیار داشت. این در حالی بود که تعداد پرسنل ارتش تحت امر "ملک حسین"، پادشاه اردن، از ۵۵۰۰۰ نفر تجاوز نمینمود.
به معنایی دیگر "دولتی در دولت میزبان ایجاد شده بود و مهار امنیتی میهمانان بسیار سخت بود".