#رشتو
میگویند آقامحمدخان قاجار که ازساعت ۴ صبح تا طلوع آفتاب نماز میخوانده، علاقه زیادی به شکار روباه داشته…
تمام روز را درپی یک روباه با اسبش می تاخته تا زمانیکه حیوان از فرط خستگی نقش برزمین شود، بعد روباه را میگرفته و بر گردنش زنگوله ای میبسته و درنهایت رهایش میکرده…⬇️
تا اینجای داستان مشکلی نیست. درست است، روباه مسافت زیادی را دویده و وحشت کرده ولی حداقل هنوز زنده و سالم است و هم دُمش را دارد، هم سرش را و هم پوستش را نکنده اند،فقط میماند آن زنگوله…
از اینجای داستان مصیبت روباه شروع میشود…
هرجا که میرود یک زنگوله بر گردنش صدا میکند…⬇️
دیگر نمیتواند شکار کند چون مرغ و خروس ها با شنیدن صدای زنگوله فرار میکنند. صدای زنگوله جفتش را هم میترساند و فراری میدهد،
از همه اینها بدتر صدای زنگوله خودش را هم پریشان و عصبی و آرامشش را مختل میکند، روباه بیچاره درنهایت، گرسنه و تنها در گوشه ای میمیرد…⬇️
متاسفانه این همان بلائیست که بر سر ما آمده است !
در برهه ای از تاریخ اسیر شده ایم و زنگوله ای از خرافات،توهمات،باورها و عقاید غلط بر گردنمان آویزان است.
قرنهاست که این زنگوله با ماست و متاسفانه هرجا که میرویم آنرا با خود میبریم ....
فکر میکنیم آزادیم ولی نیستیم
⬇️
در بندیم در بند خرافات ،خرافاتی که قرنهاست هیچ حاصلی نداشته ...
برده افکار منفی و غلط خود شده ایم و آنها را به بهمراهمان اینطرف و آنطرف میبریم آنهم با چه سر و صدایی ...
تو آسمون دنبال خدا میگردیم ...
درون چاه دنبال امام زمان ...
تو امامزاده دنبال شفا ...!
⬇️
تمام مصیبت های این سرزمین،دلیلش زنگوله ای است که نامش «خرافات» است و همواره همراه و در افکار ماست و این ماده ی مخدر با خون ما اجین شده است و برای رهایی از این زنگوله باید از خرافات دل بکنیم و خرد و اندیشه و عقل را جایگزین کنیم⬇️