ظاهرا #ایلان_ماسک الان بزرگترین سهامدار توییتر است
با ۹/۲ درصد سهم
خب من که راضی نیستم به اندازه سهم خودم
شاید بپرسید از چی راضی نیستی؟ مگر مال توست؟
این رشتو را بخوانید تا بدانید چطور در عصر سرمایهداری پلتفرمی مالکیت شما نقض میشود
۱. هر کسی خالق هر چیزیست قطعا مالک آن نیز هست
۲. هر مالی انتفاعی نیز دارد. مثلا شما مالک خانه هستید. خانه یک سازهای دارد. یک انتفاعی دارد. مثلا مستاجر مالک ساختمان نمیشود اما مالک انتفاع میشود.
۳. در عصر حاضر علاوه بر مصنوعات فردی، هویتِ جمعی میتواند ارزش بیافریند
مثلا افراد وقتی به ورزشگاه میروند یکبار پول بلیت میدهند که مربوط است به هزینه ورزشگاه و خدماتی که به تماشاگران داده میشود. اما یک ارزش دیگری هم وجود دارد. تصور کنید فقط ۱۰۰ نفر به ورزشگاه رفته باشند
هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد. حالا تصور کنید ۱۰۰هزار نفر در ورزشگاه نشسته باشند
رسانه یک کالای عمومی است (رک: qasdway.ir/fa/news/view/1…)
خصوصی کردن کالاهای عمومی در جامعه اسلام پذیرفتنی نیست.
رسانه به مثابه یک قدرت همچون قدرت نظامی نمیتواند در اختیار افراد معدودی قرار بگیرد و نباید افراد بتوانند با پول یا هر روش دیگری قدرت رسانه ای را در انحصار خود بگیرند
5/1
تصور کنید یک دلقک بتواند با دلقک بازی خود قدرت رسانه ای زیادی را به دست بیاورد و از این قدرت رسانه ای علیه مردم آن جامعه فعالیت کند. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ مثل این است که یک نفر بتواند سلاح بسازد و نیروی نظامی تشکیل دهد. آنوقت کلیت آن جامعه را تهدید کند! 5/2
حال تصور کنید این قدرت رسانه ای با قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی هم پیوند بخورد. یعنی کسانی که پول دارند رسانه ها را بخرند و جمع بین پول و رسانه هم به دست آوردنِ قدرت سیاسی شود. این انحصار و دیکتاتوری مطلق است.
این یعنی به نام آزادی میتوان دیکتاتوری مطلق به وجود آورد. 5/3
میگوید تصور کن جنسیت و دین و اعتقاد و باور و نژاد و ملیت و ...نداری.
میگویم باشد. تصور کردم
میگوید اما همچنان عاقل هستی و میتوانی انتخاب کنی.
میگویم خب؟
فهرستی از نظریههای #عدالت را در مقابل من میگذارد و میگوید: حالا از بین این مبانی فلسفی در مورد عدالت کدام را میپذیری؟
میگویم حالت خوب است؟
میگوید یعنی چه؟
میگویم چطور میتوانم خودم را هم به جهالت بزنم هم آنقدر علم داشته باشم که این نظریههای عدالت را بفهمم و یکی را انتخاب کنم؟
میگوید نگفتم که جاهل شو. گفتم فقط خودت را به جهالت بزن
میگویم یعنی بر اساس اندیشه اقتصادی که دارم یکی را انتخاب کنم؟
میگوید بله. از دانش اقتصادت استفاده کن
میگویم کدام دانش؟ اقتصاد مبتنی بر نگاه سرمایهداری لیبرال یا کمونیستی یا اسلامی یا ...؟
میگوید خب معلوم است دیگر. اقتصاد متعارف. (سرمایهداری)
میگویم خب اینگونه که باید عدالت با قرائت لیبرالیستی آن را بپذیرم طبیعتا
#نوزیک یکی از نظریهپردازان حوزه #عدالت است.
البته یک نظریهپرداز لیبرتارین (وحشیترین نوع سرمایهداری لیبرال)
قبل از اینکه یک نکته و نقد راجع به نوزیک عرض کنم تا همینجای قصه یک نکته قابل ملاحظه وجود دارد و اونم اینه که حتی لیبرتارینیستها هم نظریه عدالت دارند و عدالتخواهند ۴/١
همان چیزی که بارها عرض کردم که اساسا شعار عدالت بی ارزش ترین شعار است. چرا که در مورد یک ارزش مطلق حرف میزنیم و این ارزش مطلق را کسی نمیتواند کنار بگذارد. نفی این ارزش نفی خود است. نفی نظریه و درستی نظریه خود است. فلذا هیچ کسی نمیتواند بگوید نظریه من بر اساس ظلم بنا شده است ۴/٢
اما نوزیک بزرگترین اشتباهش این است که از یک سو دولت و #قدرت را حداقل میبیند و اعتقاد دارد که حضور دولت با آزادی و در نتیجه عدالت تعارض دارد اما وقتی به ثروت میرسد آن را نامحدود در اختیار یک نفر می پذیرد و این تناقضی بزرگ است. ۴/٣
پادشاهی بود بسیار جفاکار و بر گُرده مردم سوار!
سالها بر صراطی غیرمستقیم شتر حکومت راند و مردم را به طاعت خویش فراخواند!
رعیت، طاقتشان طاق شد و سرانجامِ پیوندشان با حاکم طلاق!
رعیت به شور افتادند که اکنون حاکم که باشد؟
پیری گفت خودتان!
امروز روز امامتِ امت است!
مریدی گفت پیر را که اگر خطا کردیم چه؟
پیر گفت حتی به غلط!
مریدان جامه تنیدند (تن کردند) و سرِ شترِ حکمرانی را به صراطی دیگر چرخاندند! جاده اما آماده نبود!
شتر هم که عادت کرده بود رفتن در صراطِ قدیم را، چموشی کرد!
یک گام در صراط جدید نهاد و یک گام در صراط قدیم. یک بار، بار را زمین نهاد و بار دیگر چشم به جاده داد.
پادشاه را دیدند که زبان به طعنه گشود که پس چه شد؟ چرا بر همان صراط مائید؟
مردم او را ندیده و نشنیده رها ساختند و به کار خویش پرداختند.
مدتی گذشت...