مردمان از میراثِ عظیمِ پیشینیان اگر هیچ نداشته باشند، «حرّافی و ادبیّاتِ جنسیّتزده و تبعیضآمیز» را به خوبی به ارث بُردهاند.
همین مردمانی که امروزه آنان را متمدّن مینامیم، وقتی میخواهند به دیگری توهین کنند، او را با «افغانی» و «عرب»...
و «تُرکِخر» تحقیر میکنند.
هنوز هم نفهمیدهام چرا مردم به کسانی که معلّم و دکتر و پزشک و کارمند و... هستند «فرهنگی» میگویند؟ این افراد را «فرهنگینامیدن»، توهینی بزرگ به شعورِ سایرِ افرادی است که اینکاره نیستند. بهعبارتی کسانِ دیگر همه بیفرهنگ و متوحّش و بربرند...
مگر اینکه از صنفِ اینها باشند! هیچکسی بهصرفِ «پزشکبودن» و «معلّمبودن» و... نه فرهنگی میشود و نه خِرَدمند.
مردم با بِکاربُردنِ این واژههایِ تبعیضآمیز، تمامِ کثافاتِ پزشکان و کارمندان و نظامیان و... را ماستمالی میکنند و به این افراد جرأتِ بیشتری میدهند تا...
جنایاتِ خود را پُشتِ القابِ زیبایشان پنهان کنند.«پایینشهری» و «دهاتی» و «دنیاندیده» و «پُشتکوهی» و «بچّهننه» و «لوس و مامانی» و اینگونه کلماتی که برایِ تحقیرِ افرادی که صرفاً بابِ طبعشان نیستند استفاده میشود، همواره در بینِ مردم رواجِ گستردهای دارد...
«حتماً خودش خواسته هرزهخانوم» و «بهم پا داد» و «آخه کی اینو میکنه؟» و «بیوهست بابا» و «پرده نداره» و... را چِقدر به دختران و زنان نسبت دادهایم؟ اگر زنی با شخصی بیگانه سکس کرد «قحبه و جنده» است، امّا چون مردی همینکار را مرتکب شد «تنوّعطلب» است! زن را بِخاطرِ اینکار...
بِجرمِ هرزگی میکُشند، ولی تمایلِ عجیبی در مردم وجود دارد تا مردان را بههرشکل تبرئه کنند! وقتی هم میخواهیم ضعفِ دیگری را به رُخاش بِکِشیم، او را با «مگه_زنی؟!» خطاب میکنیم و چون خواستیم عهدی استوار بِبندیم به همدیگر «قولِ مردونه!» میدهیم، گو اینکه هیچوقت زنان...
نمیتوانند عهدِ پایداری بِبندند. چرا باید تمامِ صفاتِ خوب در انحصارِ مردان باشد؟ از آن طرف «مرد که گریه نمیکنه!» را مدام تا اشکی از چشمِ مردان میآید بر سرش میکوبیم. با شعارِ «خر بیار و آدم ببر» پسران را راهیِ آشغالدانی و وحشتکدهای بِنامِ «پادگان و #سربازی» کردیم...
«مرد وظیفهشه برایِ زن حمّالی کنه» را چون مردان ریش دارند و زنان ندارند، بر مردان مقرّر نمودیم.
وقتی میگوییم کارگرِ «زحمتکِش» و کولبرِ «پرتوان»، یعنی کارگران و کولبران همچون الاغ باید بار بِزنند. ما کارگران و کولبران را با نمادِ حمّالی میشناسیم و با بِکاربُردنِ ...
واژههایِ «سختکوش» و «مقاوم» و...، از آنها «انسانزدایی» میکنیم. خون از این واژگان میبارد و ما مدام آنرا به کارگران و رنجبران نسبت میدهیم. چون زنی را که سخت کار میکند «کدبانو» و «زنِ خانه» مینامیم، در واقع این اصطلاحات بهصورتِ نهانی، مانع از هوشیاریِ زنان میشود.
و زنانی را بهتصویر میکِشیم که تنها هنر و سهمِ آنان از زندگانی فقط گرفتنِ ملعقهای در آشپزخانه است تا فقط غذا بِپزند و جوراب بِشورند و سفره را دیزاین کنند!
در جوامعِ ما که پول حرفِ نخست را میزند، «آدمِ گدا و اینهمه ادا؟»...
رواج دارد و بِدینمعناست که پولْ اداهایِ آدمِ پولدار را میپوشانَد، امّا انسانِ تُهیدست با حرفِ نزده هم نکوهش میشود. مردم به کسی که از زیباییِ چهره برخوردار نیست میگویند «سگ تو صورتش تُف نمیکنه»، درحالیکه انسان در چهرهنگاریاش هیچ دخل و تصرّفی ندارد..
هرچه معیارِ مردم معطوف به رخساره و هیکل باشد، قضاوت بر مبنایِ خِرَدورزی و شخصیّتِ رفتاریِ آنان نیز رنگ میبازد.
به پسرانی که در سنینِ بالا هنوز ازدواج نکردهاندْ «پیرپسر» و به دختران «ترشیده» گویند، حالکه دلائلِ این افراد برایِ ازدواجنکردن بر ما پوشیده است و بسا معیارها و...
موازینِ آنها هنوز محقّق نشده باشد. افرادِ چاق را «خیکی» و لاغر را «خلالدندون و چوبکبریت» خطاب میکنیم، درحالیکه چاقی و لاغری در بسیاری مواقع از حیطهیِ اختیاراتِ انسان خارج است...
جوانان، اشخاصِ سالخورده را «پیرِ کفتار» و «پیرِ هافهافو» و «پیرِ زپرتی» مینامند و با جملاتِ «حضرتِ عزرائیل را معطّل گذاشته» و «کِی میخواد بِمیره حلواش رو بخوریم؟» رسماً پیرزدایی و پیرستیزی میکنیم، گو اینکه این افراد خودشان از آبِ خلد نوشیدهاند!...
با واژهیِ «قندِعسل» به نوزادانِ زیبا خوشامد میگویند و نوزادانی را که زیبا نیستند به «وزغ» تشبیه میکنند، و خرافهیِ «اجاقش کور است» را برایِ کسی که پسردار نمیشود بِکار میبرند.
وقتی زبانِ مردم تااینحد آلوده است، مشخّصاً رواست داوریهایشان هم بیمایه باشد...
تا یاد نگیریم دست از قضاوتهایِ بیخودمان بِکِشیم و عفونتهایِ ذهنی و میکروبهایِ زبانی را پاکسازی کنیم، رسیدن به جامعهای انسانی و مدنیْ خیالی پوچ و حقیرانه است.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
هر چه بر سر ما می اید از سر نخواندن کتاب است. ندانستن تاریخ.
در سال ۱۳۱۰ قمری بلای «وبا» از بادکوبه به تهران می رسد که هفتاد هزار از جماعت تهران را می کشد. از جمله عفت الدوله خواهر ناصرالدین شاه و عصمت السلطنه. تهرانی ها ده روز محرم را به ابن بابوبه و...
عبدالعظیم و امامزاده حسن و امامزاده اهل على متوسل می شوند. شب تا صبح بست می نشینند و عزاداری می کنند و رقم فوتی ها در دهم محرم به هزار و پانصد نفر میرسد.
از پامنار و ناصریه در محرم آن سال روزی ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر از وبا می مُرد...
اموات کشتار وبای آن سال را بی تابوت بر الاغ گذاشته و به قبرستان می بردند و بی لوازم کفن و دفن پیش پای ارحام و اقارب رها می کردند.
یک سیاح انگلیسی می نویسد: «میرزا حسینعلی فرمانفرما» حاکم شیراز فرار کرد و تنها امیرکبیر بود که در روزنامه به مردم خبر داد که این مرض را عفونت و...
1.معمولا حکومتهای توتالیتر از جنبشهای توتالیتر که اغلب "انقلابی" هستند سرچشمه میگیرند؛ یا به عبارت دیگر، هر انقلابی وقتی به پیروزی میرسد و کسب قدرت میکند بیدرنگ به حکومتی تمامیتخواه تغییر شکل میدهد؛ چون پیش از «عمل» یک چیز است، پس از عمل «چیزی» دیگر!
2.پیش از عمل، همهی «پیامها» دلنشین، والا و معنوی است. جنبش و بر تارک آن "رهبر"، مدام جلوههای پلید واقعیت موجود را نشان میدهد و برای رسیدن به مأوایی برتر و بهتر، برخوردار از عدالت و آزادی، در بینقصترین وجه آن، قاطعانه برافکندن نظام موجود را از بیخ و بن خواستار است.
3.این جاذبه انقلابی، امری است اساسی و نه تنها توده، که «نخبگان و روشنفکران» را نیز به دام میاندازد. روشنفکرانِ از همه جا بریده که به پاس فردگرایی لطیفشان همواره از هرگونه وابستگی به هر سازمان و تشکیلات سیاسی و اجتماعی و دولتی پرهیز می کردند، این بار به آسانی به حرکت توده ها...
این که اگر رهبری ارتش به دست #کلنل_محمدتقی_خان_پسیان یا هر افسر دیگری که بیش از #رضاشاه نماینده قابل اعتماد #مشروطیت ایران بود می افتاد, تاریخ ایران در دهه های 1300 و 1310 تا چه اندازه ممکن بود متفاوت شود, پرسشی است که تنها با حدس و گمان می توان به آن پاسخ داد...
شاید در این خصوص مقایسه ای با تحولات ترکیه در دوره حکومت یک افسر تجدد خواه دیگر, #مصطفی_کمال_آتاتورک, آموزنده باشد. هرچند رضاشاه و مصطفی کمال هر دو اقتدار طلب,حتی دیکتاتور مآب, بودند. اما نظام هایی که هر کدام مستقر ساختند, هم در عملکرد روز مره شان و هم در نتایجشان برای آینده...
بسیار متفاوت بودند. کمال همواره مراقب بود که برای اقداماتش در پی #مشروعیت باشد و آن ها را بر اصولی #قانونی مبتنی سازد. او ارتش را از دخالت در زندگی سیاسی بازداشت و یک حزب سیاسی بادوام, حزب جمهوری خواه خلق, را بوجود آورد, که سرانجام این آمادگی را داشت که از قدرت دست بکشد,...
1. اسم رمز تی پی بدامن کلمه ای است که برای اولین بار #مارک_گازویورسکی نویسنده آمریکایی کتاب #کودتای_ایرانی از آن پرده برداشت. آشکار شدن این اسم رمز حاصل مصاحبه وی با چند تن از افسران سازمان CIA در...
2.دهه هفتاد میلادی است که به گفته گازیوروسکی,امروز دیگر هیچکدام آن ها در قید حیات نیستند.مولف این کتاب, از بخش مهمی از تاریخ سالهای 1325 الی 1333 ایران که در آن سازمان جاسوسی آمریکا به طرق مختلف سعی در دخالت های پنهان و آشکار در امور داخلی کشورمان را داشته است, رمز گشایی می نماید
3. اسم رمز #تی_پی_بدامن در اصل توسط سازمان جاسوسی ایالات متحده برای تضعیف اتحاد جماهیر شوروی در جهان که بخش ایران آن از طریق جلوگیری از نفوذ حزب توده در ارکان مهم و اساسی ایران آن روزگار ایجاد گردید که مهمترین نتیجه آن سرنگونی دولت دکتر مصدق در جریان آژاکس بود...
ولادیمیر گلفاند، یک ستوان جوان یهودی اهل اوکراین مرکزی، علیرغم ممنوعیت ارتش شوروی از نوشتن خاطرات، که به عنوان یک خطر امنیتی تلقی می شد، از سال 1941 تا پایان جنگ، با صراحت فوق العاده ای پرده از جنایت ارتش استالین برداشت...
در فوریه 1945، گلفاند و گروهانش در کنار سد رودخانه مستقر شدند و برای آخرین فشار برلین آماده میشدند او شرح میدهد که چگونه همرزمانش گردانی از زنان مبارز آلمانی را محاصره کرده و بر آن غلبه کردند.
او می نویسد: «گربه های ماده آلمانی اسیر اعلام کردند که انتقام شوهران مرده خود را می گیرند. آنها باید بدون ترحم نابود شوند. سربازان ما پیشنهاد می کنند آنها را از طریق اندام تناسلی شان بزنند، اما من فقط آنها را اعدام میکرد》
1.«صادق هدایت» بزرگترین نویسنده ایران در قرن بیستم است. بنابراین عجیب نیست که به رغم فراز و فرودهای گوناگون همچنان به عنوان یک عنصر برجسته ایرانی مورد علاقه و احترام باشد. شایان تأکید است که «هدایت» در وهله اول یک نویسنده بود و ویژگیهای فردی و...
2. اجتماعی دیگر او بر مبنای نويسنده بودنش قرار داشت. اما این ویژگیها نیز به جای خود تأثیر زیادی در تعیین وجهه ادبی و اجتماعی او داشتند. زندگی هدایت تقریباً سراسر به رنج و درد گذشت و با خودکشی او به پایان رسید. ولی در عین حال هدایت یک انتلکتوئل (روشنفکر) طراز اول بود و...
3. به طنز و حاضر جوابی شهرت داشت و پیوسته شماری از روشنفکران مدرن پای منبر او بودند. هدایت را در دوره رضاشاه - که هنوز نسبتاً جوان بود- جز گروه بسیار کوچکی از روشنفکران می شناختند.
پس از شهریور بیست و رفتن رضاشاه و تشکیل حزب توده، هدایت در میان جمع بزرگتری از روشنفکران...