قدرت رسانه ای و تبلیغاتی بریتانیا همیشه از این قدرت و توان برخوردار بوده است که از پلیدترین چهره های سیاسی تاریخی خود افرادی موجه و قابل احترام برای جهانیان بسازد. وینستون چرچیل یکی از این چهره های تاریخ بریتانیا و برنده جایزه نوبل است که
توسط رسانه های انگلیسی زبان به عنوان یکی از چهره های صلح دوست تاریخ معرفی می شود و سخنان او به عنوان سخنان ناب و ارزشمند مدام در فضاهای مجازی و رسانه های کشورهای مختلف از جمله کشور ما (که همیشه از جانب بریتانیا ضربات سهمگینی خورده است) مورد استفاده قرار می گیرد...
اما واقعیت آن است که عملکرد چرچیل در جنگ جهانی دوم دست کمی از هیتلر نداشت.
فاجعه درسدن در جنگ جهانی دوم حادثه غیر انسانی بود که در دو روز با مسئولیت مستقیم چرچیل صورت گرفته است.
در این حادثه انگلیسی ها و امریکایی ها بمبهایی که در مجموع به اندازه ۲۰ هزار تن تی اِن تی...
روی مرکز شهر درسدن در آلمان ریختند. در مورد میزان تلفات این بمباران آمارهای مختلفی از ۲۰ هزار نفر تا ۵۰۰ هزار نفر اعلام میشود.
بمبارانها حداقل ۱۲ هزار خانه را ویران کرد و هزاران نفر از کسانی که در پناه گاهها بودند هم کشته شدند.
نکته مهم این بود که هزاران نفر از قربانیان نه بر اثر ترکش بمبها، که بر اثر خفگی مردند. آن چنان روی درسدن بمب ریخته میشد که بمبها اکسیژن شهر را مصرف کرده بودند و در همان چند دقیقهای که طول کشید تا باد اکسیژن تازه بیاورد، همه خفه شدند.
بخشی از توصیف فاجعه درسدن در روزنامه دی ولت بدین شرح است:
«آنها در درسدن، تنها در عرض یک شب جهنمی، صدها هزار نفر را نابود کردند و گنجینههای فرهنگی بیشماری را تخریب نمودند. زنهایی که در بیمارستانها در حال وضع حمل بودند از پنجرهها به بیرون میپریدند تا در آتش نسوزند.
اما در عرض چند دقیقه این زنان و کودکانشان که هنوز چشمانشان را به روی جهان باز نکرده بودند به تلی از خاکستر تبدیل شدند. هزارن نفر که بمبهای آتشزا آنها را تبدیل به مشعلهای متحرک کرده بود به درون حوضهای آب میپریدند اما فسفر حتی درون آب نیز آنها را میسوزاند.
حتی حیوانات باغوحش نیز با بیچارگی به همراه انسانها به سوی آب میدویدند. اما تمام این انسانها و حیوانات به نام آزادی نابود شدند.» (3 مارس 1995، دیولت)
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
تفاوت عمده ما ایرانیان با ملل اسکاندیناوی، ژاپن و غرب اروپا (که علاقه داریم با آنها مقایسه شویم) نه در ذخایر طبیعی و تاریخ و نژاد بلکه در میزان زمانی است که برای مطالعه سپری می کنیم. در این کشورها متوسط مطالعه روزانه کتاب عموما بالاتر از دو سه ساعت است و شهروندان به طور متوسط...
سالیانه بالای سی کتاب مطالعه می کنند. در اغلب این کشورها کتاب کالایی بسیار ارزشمند محسوب می شود و هدیه دادن آن از بهترین علاقه مندی هایشان به شمار می رود.
مردم ملل توسعه یافته قرن هاست به این نتیجه رسیده اند که راه توسعه سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و.. صرفا از مسیر فحاشی و...
غر زدن و شورش و شکستن شیشه اتوبوس و آتش زدن سطل زباله ها نمی گذرد، چرا که شیشه و سطل زباله پس از مدتی جایگزین می شود اما دوباره همان ملت می ماند و همان ساختار سیاسی و اقتصادی و همان فرهنگ و همان شیوه کنشگری سیاسی و اجتماعی..
آنها به خوبی آگاهند آنچه که بلژیک و هلند و...
ایرانیان با تمام تنوع قومی و عقدیتی و فرهنگی قرنهای متمادی در کنار یکدیگر زندگی کرده اند و در زمانهایی که نژادپرستی و قوم گرایی و جنگ مذهبی و عقیدتی در سراسر جهان رواج داشت با رواداری و تساهل بدون مشکل خاصی در کنار یکدیگر با صلح زیسته اند.
این ملت هنوز هم قرار است در کنار...
یکدیگر با صلح و آرامش زندگی کند، با ایجاد دوقطبی های دشمن ساز و به رسمیت نشناختن سبک زندگی "دیگری"، سرزمینمان را به سمت جدالهای بی پایان سوق ندهیم.
ایران مملکت بزرگی است، آنقدر بزرگ که در آن برای هر تفکر و گفتمانی و هر سبک و شیوه زندگی جا هست...
ایران آنقدر بزرگ است که نیازی نیست کسی جمعتر بنشیند. ایران آنقدر بزرگ است که در آن همه از هر عقیده و مذهب و ایدئولوژی و قومیتی و سبک زندگی می توانند در گوشه ای نشسته و بدون مزاحمت برای «دیگری» روزگار بگذراند.
ما نیازی به دراز کشیدن بر سرتاسر سرزمین و تنگ کردن جای دیگری نداریم.
رضاشاه در نامه استعفای خود که در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ در کاخ مرمر به امضا رسید، چنین نوشت:
«نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند سال مصروف امور کشور کرده و ناتوان شدهام حس میکنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوانتری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد...
بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کناره نمودم. از امروز که بیست و پنجم شهریور ماه 1320 است عموم ملت از کشوری و لشکری ولیعهد و جانشین قانونی مرا به این سلطنت بشناسند و آنچه از پیروی مصالح نسبت به...
من میکردند نسبت به ایشان منظور دارند.»
محمدرضاشاه پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» مینویسد:
«متفقین به دولت ایران اطلاع دادند که قوای مسلح آنها در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ تهران را اشغال خواهند کرد. به محض دریافت این خبر، پدرم گفت: آیا تو فکر میکنی که من حاضرم از یک سرگرد انگلیسی...
بدترین کسان، آنانی هستند همچون آدولف آیشمن [از نزدیکان هیتلر و مسئول نسل کشی یهودیان در جنگ جهانی دوم] که هرگز زحمت آشنایی با آن «خویشتن درونی»را به خود نداده اند. آیشمن از نظر روانی به علت فقدان تخیل نمی توانست مجسم کند که قربانیانش چه رنجی می کشند...
تخیل نیرویی است که انسان را قادر می سازد در نزد خودش در عالم ذهن، ابعاد انسانی و اخلاقی تبهکاری را چون واقعیتی ملموس مجسم کند. آیشمن عاجز از تفکر نمی توانست در درون با خودش، وارد بحث و گفتگو شود. من به ظاهر یکی بیش نیستم، اما واقعا بیش از یکی هستم. من خویشتنی دارم و...
با این خویشتن مرتبطم. این خویشتن وهم و پندار و پوچ نیست. زیرا با من سخن میگوید و صدایش را به گوش من می رساند. من با خود سخن میگویم وبه این معنی در من کس دیگری نیز هست و ما دوتاییم. من و خویشتن من ممکن است با هم سازگار یا ناسازگار باشیم. من اگر با دیگران هم عقیده نباشم...
دهه شصت دهه عجیبی است. دهه ای که حتی خود بسیاری از عاملان و روشنفکران و فعالان سیاسی با تعجب از آن سالهای خود یاد می کنند.
کافیست به سخنان و مواضع سران حزب توده یا شاعران و نویسندگان و فعالان سیاسی آن دهه نگاهی بیندازیم. مو به تن آدم سیخ می شود از این میزان خشونت و غیرستیزی...
به سخنان و مواضع رفسنجانی و کروبی و روحانی و سایر سران اصلاحات نگاه کنیم. به سخنان و مواضع شاملو و ساعدی و سروش و براهنی و بسیاری دیگر از روشنفکران نگاه کنیم.. همه فوران خشونت و دگماتیسم و تلاش برای حذف دیگری است.
دهه ای که در آن «ایدئولوژی» حرف اول و آخر را می زند...
پدری حکم اعدام پسرش را صادر می کند، مادری فرزند چریکش را لو داده و باعث دستگیری و مجازاتش می شود. پدری از مرگ فرزندش ابراز خوشحالی می کند و کودک دوازده ساله تفنگ به دوش می گیرد...
«استالین ناگهان چشمان خود را گشود و به اطرافیان نگاهی انداخت. سپس دست چپ خود را بالا برد. کسی نمی داند که او با این کار می خواست به بالا اشاره کند یا کسی را تهدید کند؟ درست چند لحظه ی بعد، رهبر اتحاد جماهیر شوروی چشم از جهان فروبست»...
این شیوه زندگی و مرگ دیکتاتورهاست. آنها در تنهایی پر از ترس و تشویش خود، نه به کسی اعتماد دارند، نه دوست و همدلی می شناسند، نه عشق و خانواده می فهمند و نه کسی پس از مرگ دل تنگشان می شود.
لحظه مرگ دیکتاتورها یک لحظه خاص است. آنها در تنهایی و وحشت می میرند و پس از مرگ هر کسی تلاش می کند که با ابراز نفرت از دیکتاتور مرده، او را از خود دور نماید.
پس از مرگ استالین هر کس در شوروی تلاش می کرد که خود را منتقد و مخالف سیاست های استالین معرفی کند...