1/9) داعیهی پیامبری در هیچ مقطعی از تاریخ تعطیل نشده و عموماَ هر پیامبری، دیانت خود را چه به طور کلی یا چه به شکل مقطعی، دین کامل دانسته است.
و آمریکا هم از بازی هم بیرون نبوده و پیامبران زیادی به خود دیده که احتمالاَ مهمترین آنها، در شاخهی ادیان ابراهیمی، #جوزف_اسمیت باشد.
2/9) پیامبر داستان ما، در هجده سالگی (سال ۱۸۲۳)، به ادعای خودش چند لوح طلایی پیدا کرد که یک جورهایی اقوام سرخ پوست ممطقه را به قوم بنی اسرائیل میچسباند که در روزگار در عهد عتیق از فلسطین سر از به آمریکای شمالی درآوردهاند.
3/9) این الواح داستان این قوم گمشده (یادتان هست که یکی از اقوام بنیاسرائیل گم شده دیگه) مثل خیلی از اقوام عهد عتیق سر به نافرمانی در مقابل خدا میگذارند و خدا هم قضا و قدر را طوری طراحی میکند که همهشان به فنا میروند.
4/9) این قوم گمشده بنیاسرائیل میخواستند تا #صهیون خود را در امریکا برپا کنند. در این میان پیامبری به اسم #مورمون ماجرا را با ادبیاتی که شباهت ساختاری بسیار به #عهد_عتیق دارد،
5/9) در الواح زرین نوشت و پسر "مورونای" آن را در زمینی در منطقهی کومورا (در ناحیه منچستر ایالت نیویورک امروز) دفن کرد.تا در اوایل قرن نوزدهم، #جوزف_اسمیت این الواح را به همراه ابزارهای لازم برای خواندن آنها (از جمله عینکی مخصوصی) پیدا کرد و
6/9) به انگلیسیای که شبیه ترجمهی مشهور شاه جیمز است، برگرداند و پیغامبری ایشان آغاز است. و این اتفاق در در سال ۱۸۳۰ بود.
مورمونها امروز احتمالاَ حدود بیست میلیون پیرو دارند، کلیساهاشان در کشورهای مختلف جهان پیدا میشود.
7/9) این کلیساها را عموماَ با فرشتهای به نام "مورونی" میتوانید تشخیص دهید. این همان فرشتهای است که وحی را برای جوزف اسمیت آورد!
8/9) یک نکتهی جالب این که عمر این دین تقریباَ با ادعای پیامبری بهاءلله در این و آغاز دیانت بهایی یکی است. دین دیگر در شاخهی ادیان ابراهیمی که در این سوی کرهی زمین زاده شد. با این حال به نظر نمیرسد که این پیامبران خیلی از بودن هم اطلاعی داشته باشند.
9/9) البته جوزف اسمیت تنها پیامبر قارهی امریکا نیست. شاید عمری بود نمونههای دیگری را هم نوشتم.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
1/7) "هر چه طولانیتر و بیشتر به یک داستان خندهدار نگاه کنیم، غمانگیزتر میشود."
این روایت #گوگول از کمدی یا تراژدی بودن یک داستان است.
2/7) در مورد عظمت گوگول در ادبیات روسیه، نظر مشهوری وجود دارد که احتمالاً همه بارها شنیدهایم این که "همهی ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم."
گوگول و شنل او آن قدر بر ادبیات مدرن روسیه و متعاقب آن کشورهای دیگر تاثیر گذاشت که این بیرون آمدن از زیر شنل او، امری بدیهی شد.
3/7) این را هم در پرانتز عرض کنم که بر خلاف آن چ که در منابع فارسی میبینید، این جمله از ایوان تورگینف نیست. نه این که نظر تورگینف این نبوده باشد، بلکه این جمله به کسان دیگری هم نسبت داده شده و داستایفسکی هم از این نسبت در امان نمانده.
برای این که این را نقاشی میکرد و میگفت دارم طرح استوریبورد برای فیلمام میزنم!
2/8) یکی چیزهایی که تماشای فیلمهای #آکیرا_کوروساوا به طرز فوقالعادهای جذاب میکند، این است که میتوانید هر لحظه که دوست داشتید، روی پلانی فیلم را نگه دارید و یک عکس خوب را تماشا کنید.
3/8) کوروساوا برای کشیدن استوریبوردهای خودش از گچ، آبرنگ، گواش و سومی (تکنیک سیاهقلم ژاپنی) استفاده میکرد.
1/15) شاید جوانها به جز رهبر فعلی جمهوری اسلامی که ردیف دوم نشسته و احتمالاً بازرگان که ردیف جلو وسط نشسته، برای شناختن باقی آدمها کمی با مشکل مواجه شوند و مقایسه ایرج ملکی با این مجلس خیلی برایشان معنادار نباشد.
اما ماجرا چیست؟
2/15) آنها که ردیف اول نشستهاند، از راست: احمد صدر حاجسیدجوادی، مهدی بازرگان تبریزی، و یدالله سحابی اند،
و ردیف عقب هم آن که سمت چپ با پیراهن آستین کوتاه نشسته جواد فکوری است.
خب که چی؟
3/15) دکتر احمد صدر حاجسیدجوادی، اهل قزوین، قبل از انقلاب وکیل بود، و وکالت سرشناسترین روحیانیون تاریخ معاصر ایران را ایشان بر عهده گرفت: سید علی خامنهای، محمدرضا مهدوی کنی، صادق خلخالی، فرزندان سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و علی مشکینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، و ...
1/16) در نگاه اول ممکن است تصور کنیم که این نقاشی به چند قرن قبل تعلق دارد. مثلاً دوران رنسانس یا رمانتیسیسم؟
اما این طور نیست، این کار نه به خاطر قدمتش، که بنا به دلایل دیگری از توئیتر و فیسبوک علاقمندان به هنر درآورد.
2/16) شاید از این جا شروع کنیم که این نقاشی کار چه کسی است، بد نباشد.
بهتر از ترکیب رنگ و موضوع آن فریبمان ندهد، این کار بسیار متأخر است. ظاهراً ایگناتسیو ترلیس، نقاش معاصر اسپانیایی، حوالی سال 2017 این نقاشی را با نام
RÉQUIEM مرثیه
کشیده است.
3/16) و سال 2018 بخشی از نقاشی، طرح روی جلد آلبوم گروه سادیستیک با نام
l'appel du vide ندای مغاک
شد.
(البته حادر مورد این تاریخها خیلی مطمئن نیستم)
1/19) ممکن است این نقاشی این روزها بارها در تایملاین سوشالمدیای شما آمده باشد.
چه چیزی این آن را این طوری مهم کرده؟
چرا نمیشود ندیدش؟
2/19) در نگاه اول یک نقاشی قرن نوزدهمی، مثل همهی نقاشیهای آن دوره است. اما حتا اگر مخاطب نقاشی و هنرهای تجسمی هم نبوده باشید، با دیدن این نقاشی یک چیز بلافاصله توجه شما را جلب میکند.
این چشمهایش:
3/19) اما ماجرا چیست؟
اول این که این نقاشی
La Fiancée hésitante
که بعضاَ The Reluctant Bride هم ترجمه شده و شاید بشود نامزد مردد یا عروس بااکراه آن را ترجمه کرد،