سوءقصد به جان #سلمان_رشدی سوای عواقب سیاسی آن، سطح نابردباری در دنیای آشوبناک زمانۀ ما را نیز افزایش میدهد.
واکنشهای دشمنان و دوستداران سلمان رشدی به این سوءقصد، خود گواهِ روشنی از تشدید نابردباری بین آنهاست.
اینکه چرا سلمان رشدی به عنوان مسلمانزادهای برخاسته از شبه قارۀ هندوستان پس از مهاجرت به بریتانیا اثری مینگارد که بسیاری از همکیشان اجدادش، آن را همچون تیر زهرآگینی بر عواطف مذهبی خود میبینند از جنبۀ روانشناسی و جامعهشناسی و بخصوص گسست فرهنگی و تمدنی بین دنیای اسلام و غرب
نیازمند بحثهای بسیار عمیق است؛
اما تعصب و خشم درونی شدۀ برخی از مسلمانان و خودمحوری و غرور پارهای محافل غربی اجازۀ این بحثها را در فضاهای عمومی نمیدهد و بیان هر کلامی خلاف علایق هر یک از آنها، رگ غیرتشان را به جنبش میآورد و کار را به پرخاش و تهمت و تهدید میکشاند.
بنابراین، ورود به این بحثها از زوایۀ "توضیح مشکل و کمک به حل آن" گوش شنوایی هم اگر داشته باشد، گوش افراد خاموشی است که حوصله و علاقهای برای ایفای نقش اجتماعی ندارند و در عوض، دلدادگان به تعصب یا غرور در دو قطبِ مذکور، مترصد یافتن کلامی از جنس توضیح مشکلاند
تا تقاص تمام ناکامیهای زندگی خود را از صاحب آن کلام بگیرند! اینکه چه اتفاقی افتاده است که دنیا اسیر و بازیچۀ قطبهای افراط شده است شاید پرسشی از سر سهلانگاری باشد چرا که دنیا ظاهراً همیشه همینطور بوده و احتمالاً همیشه نیزهمینطور خواهد بود.
در این میان، تنها میتوان گفت که سوءقصد و اقدام به ترور سلمان رشدی از هر جهت مردود و محکوم است؛ زیرا اگر مقابله با آنچه از جنس کلام بوده بخواهد از جنس عمل باشد، به معنای جواز قتل و کشتارِ پیروان تمام نحلههای گوناگون عقیدتی و مذهبی به دست یکدیگر خواهد بود.
در این مورد بخصوص هرگز نباید از یاد برد که آنچه برای پیروان یک عقیده یا مذهب عین ایمان است برای پیروان عقیده و مذهب دیگر، ممکن است عین کفر تلقی شود.
با این همه، محکومیت ترور سلمان رشدی به معنای تأیید رفتار او بخصوص در نوشتن و انتشار کتاب #آیههای_شیطانی نیست.
میدانم که بسیاری انتشار آن اثر را در زمرۀ حق #آزادی_بیان رشدی قلمداد میکنند. در این باره قبلاً هم توضیح دادهام که "آزادی بیان در زخمی کردن عواطف دیگران و یا اهانت به علایق آنان" از جنس "حق" به معنای عملی همسوی اخلاق و فضیلت نیست بلکه در زمرۀ امور ناپسندی است
که عملاً نمیتوان مانع آن شد چرا که عواقب ممنوعیت آنها برای جامعه زیانبار است. مثالی در این باره شاید کمک کننده باشد. پاک کردن بینی با سرِ آستین، قاعدتاً امری نیست که بتوان آن را "حق" انسانها دانست؛ اما با هیچ قانونی هم نمیتوان آن را منع کرد
زیراممنوعیت این کار میتواند به تصویب یک سلسله قوانین در بارۀ نحوۀ پاک کردن بینی بیانجامد وآزادی عمل افراد دراین مورد رابه کلی ازآنها سلب کند.بنابراین،پاک کردن بینی با سر آستین،گرچه آزاد است اما کریه هم هست و حال دیگران را به هم میزند بویژه اگربرسر سفرۀ غذا ودرحضور جمع صورت گیرد!
از نگاه من، آیههای شیطانی رشدی شبیه پاک کردن بینی با سر آستین بر سر سفرۀ غذاست و حال بسیاری از مسلمانان را به هم زده است! طبعاً نمیتوان او را از این کار منع کرد و یا برایش مجازات فیزیکی در نظر گرفت؛ اما قطعاً میتوان آن را تقبیح کرد.
پس میشود ترور رشدی را محکوم و انتشار آیههای شیطانی را تقبیح کرد.
از این رو، همانگونه که تمجید از ترور او نارواست؛ ستودن او با عناوین پرطمطراقی چون "مدافع و قهرمان آزادی بیان" نیز کاملاً بیربط است. رشدی را شاید بتوان "قربانی نحوهای از آزادی بیان" به شمار آورد
و این موقعیت با "قهرمان آزادی بیان" که برخی گشادهدستانه تقدیم او میکنند، تفاوت ماهوی دارد. طبعاً صدمات جسمی شدیدی که در جریان ترور به رشدی وارد آمده است؛ از منظری انسانی قابل همدردی است؛ اما این موضوع تأثیری در درستی و نادرستی رفتار و شیوۀ کار او ندارد. #احمد_زیدآبادی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
#حسین_شریعتمداری مدعی شده است که در اوایل دهۀ ۸۰ دو تن از کارشناسان برجستۀ امنیتی اعلام کردند که #مهندس_موسوی "ماسون" است!
اگر در اوایل دهۀ هشتاد مشخص شده است که مهندس موسوی #ماسون است؛ پس چرا بعد از آن تاریخ به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزیده شده
و در انتخابات سال ۸۸ صلاحیتش در مقام نامزد انتخابات ریاست جمهوری به تأیید #شورای_نگهبان رسیده است؟
با وجود آگاهی از ماسون بودن مهندس موسوی، آیا انتصاب و تأیید صلاحیت او هر دو اقدامی مجرمانه و مستوجب محاکمه نیست؟
مدیرمسئول #کیهان با طرح این قبیل اتهامات، به زعم خود میخواهد آبروی مهندس موسوی را بریزد، اما ظاهراً متوجه نیست - شاید هم باشد! - که با این شیوه جای کمترین اعتبار و آبرویی برای کل نظام باقی نمیگذارد!
مواضع احتمالی مخالفان برجام پس از پذیرش احتمالی آن!
حالا آمدیم و ج.ا درروزهای آینده،توافقنامۀ احیای #برجام را امضا کرد.درآن صورت این طیفی که خود رابه عنوان حامی پابه رکاب نظام معرفی کرده ودرعین حال برجام را ازهرجهت فاجعهبار وخسارتبارخوانده است،میخواهد چه موضعی دربرابرآن بگیرد؟
به گمان من هر یک از آنها بنا به خلق و خوییشان موضعی متفاوت از یکدیگر خواهند گرفت اما بعید میدانم مجموعۀ موضعگیریهای آنها خارج از هفت گمانۀ زیر باشد: 1. برجام را ابتدا #حسن_روحانی و #جواد_ظریف به نظام تحمیل کردند و توافقنامۀ جدید هم در واقع، ادامۀ ناگزیر همان تعهداتی است
که آنها به طرف غربی دادند. بنابراین، پذیرش توافقنامۀ جدید از سوی دولت آقای #رئیسی، پیامد ناخواستۀ همان امضای اولیه و بنا به اصل "اوفوا بالعقود" صورت گرفته و در هر حال، مقصر خسارات وارده به کشور بر اثر احیای دوبارۀ برجام دولت حسن #روحانی است!
سالیان درازی است که نوشتن و گفتن در بارۀ #سیاست_خارجی جمهوری اسلامی به "عذاب الیم" تبدیل شده است. از هر سمت و سو و با هر نوع جهتگیری که در این باره چیزی نوشته شود، اتهامهای مخصوص خود را در پی دارد.
برای نمونه، اگر بنویسیم که جمهوری اسلامی در پی به هم زدن نظم منطقهای و جهانی است، اتهامِ همراهی با تبلیغات دشمنان کشور را به دنبال دارد و اگر بنویسیم جمهوری اسلامی خواهان همسویی با نظم منطقهای و جهانی است، در آن صورت نیز اتهامِ توصیه به سازش و عقبنشینی و عدول از اصول انقلاب
بر پیشانیمان مینشیند!در همین رابطه، این روزها وزارت دادگستری آمریکا مدعی تلاش یک عضو نیروی قدس سپاه برای کشتن #جان_بولتون در انتقام از ترور #سردار_سلیمانی شده است. در مقابل این ادعا، سخنگوی وزارت خارجۀ ایران واکنشی خشمگینانه از خود نشان داده
ما آدمها در شرایط عادی عموماً رفتاری معمولی و یا حتی توأم با ادب و احترام داریم اما مافیالضمیرمان هنگامی خود را بروز میدهد که با مشکلی روبرو شویم، یا سر موضوعی خشم بگیریم و یا نزاع و ستیزی با کسی پیدا کنیم.
آن وقت است که سیرت واقعیمان هویدا میشود.برای همین است که میگویند تا زیر یک سقف با کسی زندگی نکردهاید، قادر به شناخت او نیستید! منظور اینکه افراد را در رویاروییشان با سختیها و مشکلات و هنگام خشم گرفتن یا نزاعشان با دیگران میتوان شناخت و نه در وضعیتهای عادی زندگی.
حالا قصۀ طیف تندروتر اصولگرایان است. آنها در شرایط عادی معمولاً خود را اهل ادب، منطق و استدلال معرفی میکنند و بعضاً "نحن ابناء الدلیل" هم از زبانشان نمیافتد و در ادعای دینداری هم که خود را تجلی مطلقِ دینداری راستین میدانند!
این طیف اما همینکه خشم میگیرند
یکی از پایههای اجتماعی دمکراسی در یک کشور، مدارای شهروندان نسبت به عقاید و سبک زندگی همدیگر است.
به نظرم این روزها تنها چیزی که در تعاملات اجتماعی ایرانیان دیده نمیشود، همانا رواداری و مداراست. کافی است به پارک کنار منزلتان سری بزنید.
آیا اتفاقی مانند آنچه در زیر میآید، امرِ نادری است؟ در مقابل دیدگانِ پیرمردی با ظاهرِ مذهبی، سگِ خانگی یک خانم، روی چمنهای پارک ادرار و مدفوع میکند. پیرمرد خطاب به زن میگوید؛ روی این چمنها بچهها بازی میکنند و سگتان آنجا را کثیف کرد. زن رویش را به طرف پیرمرد برمیگرداند
و با بیاعتنایی و خونسردی و تفرعن به او میگوید:این سگ از تو تمیزتر است! کثیف خودت هستی!پیرمرد مغموم و دلشکسته از این حرف،سکوت میکند. او میداند که اگر بحث را ادامه دهد، حتماً به طرفداری ازحکومت ومخالف گردش #حیوانات_خانگی متهم میشود و هدف طعن وتوهین حاضران در پارک قرار میگیرد.
پس از گذشت چند روز از انتشار گستردۀ خبر اجرای قریبالوقوع #قطع_دست هفت زندانی به اتهام سرقت، امروز خبرگزاری #قوه_قضائیه به نقل از یک منبع آگاه، این خبر را از اساس کذب دانسته است.
آیا نمیشد که در همان ابتدای نشر این خبر، قوۀ قضائیه آن را تکذیب میکرد تا افکار عمومی این همه تشویش و اضطراب را در این شرایط وانفسا متحمل نشوند؟
از آن سو، آیا شبکههای خبری فارسیزبانی که به نشر گستردۀ این خبر دامن زدند، نیازی به تأیید این قبیل اخبار از منابع رسمی ندارند؟
دعوای این شبکهها با جمهوری اسلامی و دعوای جمهوری اسلامی با آنها به ما مردم عادی ربطی ندارد، اما آیا مسئولان این شبکهها نمیدانند که دامن زدن به این قبیل خبرهای اعصابشکن پیش از تأیید رسمی آنها، بیش از آنکه به مسئولان جمهوری اسلامی آسیب رساند،