توضیحی میدم در مورد اجزای نماد #شیروخورشید که این روزها زیاد درموردش صحبت میشه و اغلب هم به دلیل ناآگاهی، صحبتها غیرمستند و احساسی است. #رشتو
شیر: حیوان بومی ایران بود. تا همین دو قرن اخیر که با شکار بیرویه منقرض شد. درواقع طی هزاران سال، همونطور که هندیها رو بخاطر وفور فیل
در این سرزمین با نماد فیل میشناسند، نماد ایران هم شیر بود. برای همینه که مثلا در تخت جمشید از نماد شیر به طرق مختلف استفاده شده.
حتی ناصرخسرو هم بارها در سفرنامه معروفش هنگام عبور از شهرهای مختلف فلات ایران اشاره کرده که با شیر مواجه شده. پس شیر نماد ایران هست.
خورشید: نماز ایزد مهر بود. ایزد مهر، خدای نگهبان و نگهدار خورشید و همچنین خدای عهد و پیمان در ایران باستان بود. بعد از اهورامزدا، مهمترین
و معظمترین ایزد آریایی، مهر قلمداد میشد.
تا اینجا فهمیدیم که شیر نماد ایران و خورشید، نماد ایزد مهر هست و بنابراین خیلی ساده بخوایم توضیح بدیم، شیروخورشید به معنای حفاظت ایزد مهر از سرزمین ایران است (تابش فره ایزدی بر ایران زمین).
البته این تعریف بعد از دوره صفویه گستردهتر
شد. در این دوره شیر نماد حضرت علی (اسدالله الغالب) تعریف میشد و بنابراین افزون بر این که این نمادی ملی و باستانی بود، به نمادی مذهبی هم تبدیل شد.
شمشیر: از اواسط دوره قاجار یک شمشیر در دست شیر گذاشتند. این شمشیر هم متناسب با باورهای شیعی هست. از اونجایی که
برآمدن شمشیر به روی نماد همزمان بود با اضافه شدن رنگ سرخ به پرچم، این شمشیر به احتمال زیاد نماد انتقام و کینخواهی شیعیان از کفار و ستاندن انتقام امام حسین بود.
تاج: نقش تاج روی خورشید در دوره پهلوی احتمالا به افتخار 2500 سال تاریخ شاهنشاهی اضافه شد.
رنگ سبز پرچم: در دوره زندیه حاشیه سبز به زمینه سفید اضافه شد. نماد تشیع و سیادت.
رنگ قرمز: در دوره قاجار و به نماد شهادت امام حسین اضافه شد.
پرچم ایران در دوره پادشاهی کریمخان زند (حدود سه قرن پیش) 👇
درمورد شمشیر در دست شیر یه عده میگن شمشیر باید صاف باشه چون شمشیر ایرانی صاف بود و شمشیر منحنی متعلق به اعرابه. این درسته اما با تغییر شمشیر، طرح ناقص میشه.
به عکس دقت کنید 👇
شمشیر و دم شیر به همراه اشعههای تابش خورشید و تاج، یک نیمدایره رو تشکیل داده. به لحاظ زیباییشناختی و هندسی اگر هرکدوم از این اجزا من جمله شمشیر رو تغییر بدیم، این نماد کاملا ناموزون و نازیبا میشه.
یک توضیح: شیروخورشید هیچ ارتباطی به پهلوی و قاجار نداره و یک نماد اصیل آریایی هست که با رنگبندی فعلی (شیر و خورشید در کنار دو رنگ سرخ و سبز)، آریایی/شیعی محسوب میشه.
ماجرای #غلامحسین_ساعدی و معشوقهاش #طاهره_کوزهگرانی
ـ #رشتو
در تبریز، غلامحسین ساعدی عاشق دختربچهای میشود که ظاهرا در یک محل زندگی میکردند. این دختر که زیر سن قانونی بود و در آن زمان مدرسه میرفت، مورد توجه ساعدی قرار داشت و ساعدی چندین نامه برای دخترک فرستاد که ما
امروز به همه این نامهها دسترسی داریم. ساعدی در این نامهها مدام به دخترک التماس میکرد و البته از آنجایی که تصور نمیکرد این نامهها روزی منتشر بشوند، خود واقعیاش را در نامهها به تصویر میکشید. اینجا دیگر او یک «روشنفکر مترقینمایی که طرفدار آزادی و حقوق زنان است»، نبود.
او متحجری بود که در اعماق افکارش، این دختربچه را برای خود میخواست و علاقه داشت او را در پستوی خانه مخفی کند و از ورود وی به اجتماع جلوگیری نماید. اینها را از متن نامهها که در ادامه بازنشر خواهم کرد، متوجه میشویم.
حالا که بحث #غلامحسین_ساعدی داغ است، بدون پیشداوری نگاهی به زندگینامه این نویسنده خواهیم انداخت.
غلامحسین ساعدی، پزشک و نویسنده و فعال سیاسی چپگرا بود. وی در سال ١٣١۴ زاده شد.
ساعدی از اعضای #کانون_نویسندگان بود. او از مخالفان سرسخت حکومت #پهلوی بود و به شدت برای #انقلاب_اسلامی، تبلیغات میکرد.
عکسی از اولین جلسه کانون نویسندگان پس از انقلاب اسلامی. 👇
از راست به چپ: محمد مختاری، محسن یلفانی، باقر پرهام، احمدشاملو، غلامحسین ساعدی، اسماعیل خویی
ساعدی نخستین داستانها و نوشتههایش را زمانی که در دبیرستان منصور در تبریز تحصیل میکرد، نوشت. هنوز ١٧ سالش نشده بود که به سازمان جوانان #حزب_توده پیوست و حزب نیز مسئولیت انتشار دو روزنامه فریاد و صعود را که مروّج ایدئولوژی مارکسیستی/کمونیستی بود را به ساعدی محول کرد.
آشنایی با #ابن_مقفع، بزرگترین ادیب ایرانی در صدر اسلام.
در حدود ١٣٠٠ سال قبل، در خانوادهای زرتشتی از اهالی شهر گور (فیروزآباد کنونی)، فرزندی متولد شد که نام او را #روزبه گذاشتند. پدر او دادویه نام داشت و مدتی پیشکار امویان در بصره بود.
روزبه وقتی به سن جوانی رسید، همچون دیگر مردمان آن زمان، برای رهایی از پرداخت جزیه (جزیه پول زوری بود که اعراب از غیرمسلمانان میگرفتند)، مسلمان شد و با نام عربی عبدالله بن مُقَفَّعْ شناخته شد.
جاحظ در مورد او نوشته است که وی جوانی زیبا، سوارکاری توانا، و مردی به شدت بخشنده بود.
ابنمقفع به خاطر سطح سواد بالا و نبوغ و استعداد ذاتی، در دربار خلفای بنیامیه و بعدها بنیعباس، به عنوان کاتب و نویسنده مشغول به کار شد.
بزرگی و سواد و جایگاه والای او در زمان خلافت منصور عباسی باعث شد تا اعراب که از زعامت یک ایرانی، ناخرسند بودند، بر وی کینه گرفته و برای
در متون بازمانده از مصر باستان، تهدید شده بود که هرکسی بقایای مومیاییشده خانواده سلطنتی را بر هم بزند، با خشم خدایان روبرو شده و کشته خواهد شد. اتفاقی که واقعا افتاد و هنگامی که گروهی از محققان در سال ۱۹۲۲ مقبره «توت عنخ آمون»
را باز کردند، مجموعهای از اتفاقات منجر شد تا ۲۰ نفر از آنها هر کدام به شیوهای عجیب، کشته شوند. اتفاقی که به «نفرین توت عنخآمون» معروف شد.
جان هاوارد کارتر، باستانشناسی بود که یک قرن پیش، برای نخستین بار پس از هزاران سال موفق شد مقبره فرعون را بگشاید و پا به درون مقبره شاه
بگذارد. اما کارتر کمی بعد مبتلا به سرطان شد و در سال ١٩٣٩ درگذشت. پیش از او، لرد کارناروون، سرمایهگذار بریتانیایی پروژه نیز که به آرامگاه پر از گنجینه قدم گذاشته بود، پنج ماه بعد از این کشف بر اثر مسمویت خونی مرده بود.
سرنوشت تزار نیکلای دوم، آخرین شاه روسیه که توسط چپها در اسید حل شد.
تزار نیکلای دوم، آخرین تزار روسیه از سلسله رومانوف بود که از سال ۱۸۹۴ تا زمان استعفایش در سال ۱۹۱۷ حکومت کرد. او در ۱۸ مه ۱۸۶۸ متولد شد و در ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸ به همراه خانوادهاش توسط بلشویکها اعدام گردید.
نیکلای دوم در دورهای بحرانی برای روسیه به قدرت رسید. حکومت او با چالشهای بسیاری مواجه بود، از جمله جنگهای متعدد، بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و افزایش نارضایتیهای مردمی.
یکی از بزرگترین بحرانهای دوران حکمرانی او، جنگ روسیه و ژاپن در سالهای ۱۹۰۴-۱۹۰۵ بود که به شکست روسیه منجر شد و نارضایتیهای مردمی را افزایش داد.