بعد از سالها روز سهشنبه فرصتی پيش آمد تا درجمع دانشجويان دانشگاه صنعتی شريف حضور پيدا كنم. دوری ازدانشگاه و عدم امكان صحبت بادانشجويان سبب شده بود كه محيط و فضای حاكم بر دانشگاهها را براساس خبرهاي منتشره در رسانههای داخلی وخارجی تصور كنم؛
به خصوص فضای دانشگاه صنعتی شريف را كه در هفتههای اخير به كانون توجه رسانهها تبديل شده بود. فضای كلی #دانشگاه اما آن چيزی نبود كه برخی رسانهها تصوير كرده بودند. صدها #دانشجو مانند سالهای پس از دوم خرداد در سالن جابربن حيان گرد هم آمدند و با شوق و حرارت به حرفها گوش دادند
و پرسشهای خود را مطرح كردند.
بعد از اتمام جلسه #مناظره نيز درست مثل همان گذشتهها تعدادی از دانشجويان دورم را گرفتند و تا درِ اصلی دانشگاه در خيابان آزادی، پرسشها و بحثهای چالشی خود را مطرح كردند. برای من چقدر روز شيرين و دلچسبی بود.
به نظرم اكثريت قاطع دانشجويان حقي را كه از آنان دريغ شده است، طلب میكنند.حق برخورداری از «احترام» در راس مطالبات آنان قرار دارد.احساس آنها اين است كه سالها مورد بیاحترامی قرار گرفتهاند و اين موضوع آنان را به شدت برانگيخته است.احترام به دانشجو يعنی احترام به آزادی و انتخاب او.
آنها همين كه به محيط دانشگاه پا ميگذارند با شماری از محدوديتهاي سفت و سخت روبهرو میشوند؛ محدوديتهايی كه از قضا برخی از آنها در سطح جامعه به صورت كمرنگتری اعمال میشود. يک دانشجوی جوان معمولا ورود خود به دانشگاه را به معنای برخورداری از #احترام بيشتر و رفتار آزادانهتر
و نقد آشكارتر فرض میكند، اما همين كه پا به دانشگاه میگذارد، محيط آنجا را از هر حيث بستهتر و محدودتر از فضای عمومی جامعه میبيند. او طبعا معترض اين محدوديتهاست اما راهی مسالمتجويانه برای #اعتراض پيش روی خود نمیيابد و بنابراين، ابتدا به شدت سرخورده میشود
و سپس در صورت فراهم شدن فضا، خشم ناشی از سرخوردگیاش فوران ميكند. دانشجويان دهه شصت، محدوديتهای بیشمار دانشگاهها را تحمل میكردند، چراكه مشابه آن محدوديتها در همه سطوح جامعه اعمال میشد، اما امروزه به مدد انقلاب در صنعت ارتباطات و بازتر شدن فضاهای زندگی خصوصی و اجتماعی،
در نميتواند بر همان پاشنه سابق خود در دانشگاهها بچرخد. دانشجويی را فرض كنيد كه ميتواند با همكلاسیهای خود بدون هرگونه #تفكيک_جنسيتی به رستورانهای شهر برود، اما به محض ورود به دانشگاه، با تفكيك جنسيتی در سلفسرويس دانشگاه روبهرو ميشود.
او چنين تفاوتی بينِ محيط بيرون و درون دانشگاه ِمحل تحصيل خود را نه تنها غيرمنطقی میبيند بلكه آن را بیاحترامی به شأن و شخصيت و اعتبار خود قلمداد میكند. چنين تحميلاتی فقط به اين حوزهها محدود نمیشود. يک دانشجو خارج از دانشگاه، از حق اظهارنظر بيشتری برخوردار است،
با چهرههای علمی و سياسی و فرهنگی مورد علاقهاش آزادانهتر تماس میگيرد و در نوع پوشش خود احساس راحتی بيشتری میكند؛ اما در داخل دانشگاه وضع كاملا معكوس است و او به دليل هر كدام از اينها بايد به كميتههای انضباطی يا ديگر نهادهای ناظر و سختگير در دانشگاه پاسخگو باشد.
باز همه اينها فقط بخشی از مشكلات يك دانشجو است. او بهرغم تحصيل در يك رشته سخت و دشوار، فرصت شغلی مناسبی در انتظار خود نمیبيند، از تبعيض آشكار بين دانشجويان در برخورداری از آزادی فعاليت در دانشگاه برمبنای اعتقادات و گرايشهای سياسی آنان به ستوه میآيد
و از ضعف بنيه علمی استادانی كه با استفاده از رانت و نفوذ بر كرسیهای تدريس تكيه زدهاند، رنج میبرد. هر يک از اين محدوديتها و مشكلات كافی است تا دانشجويی را به خشم و عصيان بكشاند، چه رسد به اينكه همه اين موارد يكجا جمع و روز به روز هم تشديد شود.
دانشجو خواهان احترام در همه زمينههايی فوق است. آنها سرمايه حال و آينده اين كشورند. با محدوديتهايی كه دانشگاه را عملا به نوعی پادگان تبديل ميكند، اين سرمايه را عاصی نكنيد و نسوزانيد.
(منتشر شده در #روزنامه_اعتماد)
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
#جواد_موگویی و #شهرام_گیل_آبادی تجربههای شخصی خود را از نوع برخورد "#لباس_شخصی ها" با شهروندانِ "مظنون به اعتراض" در خیابان به رشتۀ تحریر درآوردهاند.
منتقدان نظام سیاسی، پیش از این بارها در مورد این نوع برخوردهای زشت و زننده و غیرقانونی از سوی برخی ضابطان
و افراد اصطلاحاً "لباس شخصی" نزد نهادهای مختلف شکایت بردهاند، اما کمترین اعتنایی به حرفهای آنها نشده است و در عوض خودشان به عناد و غرضورزی متهم شدهاند.
آقایان موگویی و گیلآبادی اما در شمار حامیان نظام سیاسیاند و به طور قطع، نه کمترین عنادی با حکومت دارند
و نه میتوان آنها را به غرضورزی متهم کرد. خب، پس چرا شکوائیۀ آنها شنیده نمیشود؟ چرا این رفتارها تکرار میشود؟ قطعاً مسئولان کشور نمیتوانند مدعی شوند که از این نوع برخوردها بیاطلاعند و یا شرح این برخوردها صرفاً ادعایی از سوی افراد معاند و مغرض است.
افتخارات شکننده!
دنیای ما ازهرجهت وارد عرصههای ناشناختهای شده است.دراین دنیا،دیگر چیزی به اسم محبوبیت واحترام برای هیچکس وجود ندارد.محبوبیتها حتی فصلی هم نیست،بلکه امری هفتگی و حتی روزانه شده است.
بیاحترامی هرلحظه ممکن است زنگ خانۀ مشهورترین ومحترمترین آدمها را به صدادرآورد
ممکن است این افراد به طرفهٌالعینی جا و موقعیتشان در اذهان عمومی معکوس شود؛ بیآنکه لزوماً خطای بزرگی مرتکب شده باشند و چه بسا اصلاً به دلیل کار درستشان، به این سرنوشت دچار شوند.
"دنیا وفا ندارد" دیگر یک اندرز اخلاقی منبعث از شهود عرفانی نیست، یک واقعیت عینی و آشکار است.
به نظرم، این خیلی هم بد نباشد! آدمها بیاندازه خود را در قید شهرت و محبوبیت و موفقیتهای اصطلاحاً حرفهای درآوردهاند. عمدتاً برای همین قبیل چیزها، شب و روز تقلا میکنند و حلاوت زندگی را نیز در همینها میبینند. اینها اما حلاوتآور نیست بخصوص در این روزگار که سخت شکننده شدهاند
از سران قوای میپرسم از آقایان رئیسی، اژهای و قالیباف. اینکه همگی گفتند اعتراض از اغتشاش مسیرش جداست و نظام سیاسی آغوشش را برای تحمل و پذیرش هرگونه اعتراض و نقد و مخالفت باز کرده است، آیا این شامل نقد #وزارت_اطلاعات و سازمان #اطلاعات_سپاه هم میشود
۱/
یا اینکه کارکنان این دو نهاد تحت عنوان "سربازان گمنام امام زمان" در حصن حصینِ مصونیت مطلق و اوج خط قرمز حکومت قرار دارند و کوچکترین نقد و اعتراضی به آنها جایز و قابل تحمل نیست؟
اگر پاسختان به بخش آخر پرسش فوق مثبت است که دیگر جای هیچ سخنی باقی نمیماند،
۲/
امااگرمنفی است لطفاً ازوزیراطلاعات ورئیس سازمان اطلاعات سپاه بخواهید که بابرگزاری کنفرانس مطبوعاتی به پرسشهای روزنامهنگاران درمورد بیانیۀ مشترک اخیرشان پاسخ دهند.
آنها لازم است به افکار عمومی دربرابر روزنامهنگاران توضیح دهند که این بیانیه با این لحن ومحتوا به چه قصدی صادرشده
۳/
وقتی از #اعتراض#خشونت_پرهیز حرف میزنیم چه طرفی باید برآشفته شود؟ طبعاً طرفی که بیشترین ابزار اعمال زور و خشونت یعنی انواع نیروهای شبه نظامی و نظامی و تسلیحات و جنگافزار در اختیار دارد؛ زیرا او برندۀ نهایی هر قسم بازی خشونتآمیز است.
۱/
طرفی که چنین ابزارهایی در اختیار ندارد، به طور طبیعی باید هر قسم #خشونت را محکوم کند زیرا قربانی نهایی خشونت خود اوست.
در کشور ما اما گویی امور واژگونه شده است! کسانی به مقابله با اصل #خشونت_پرهیزی برخاستهاند که خود را مدافع مردم معترض میدانند
۲/
و خشونت پرهیزی را به نفع حکومت تعبیر میکند یعنی همان نهادی که ابزارهای انحصاری هر سطح از اعمال زور و خشونت را در دست دارد! حکایت ما ایرانیان ظاهراً حکایت غریبی شده است. واکنشها به طرح بحث جنبش عدم خشونت یکی از جلوههای این حکایت غریب، و بسیار درسآموز و عبرتبرانگیز است.
۳/
در پی حادثۀ خونین و جگرخراش #شاهچراغ، مسئولان کشور در مورد ارادۀ دشمنان ایران برای ایجاد ناامنی و هرج و مرج در کشور هشدار دادهاند.
بدون شک، ایران در خارج از مرزهای خود دشمنانی از جمله برخی کشورها و برخی گروههای تروریستی دارد
۱/
که مترصد ضربه زدن به امنیت و موجودیت آن هستند. اما در این میان، خود مسئولانِ کشور برای حفظ امنیت و ثبات پایدار ایران چه کردهاند؟
این وضع نتیجۀ عملکرد چه کسانی است؟ این رابطۀ خطرناک با #روسیه و ارسال پهپاد انتحاری به مسکو کار کیست؟
۲/
تعلیق مذاکرات #برجام و ادامۀ تحریمهای سنگین علیه کشور از کجا آب خورد؟ چشم بستن بر گسترش فقر و تبعیض در کشور به چه دلیلی است؟ بیاعتنایی به هشدارهای مکرر و بیوقفۀ عموم کارشناسان حوزههای مختلف در مورد بحرانی شدن شرایط جامعه در صورت ادامۀ سیاستهای مرسوم با چه منطقی صورت گرفت؟
۳/
برخی از این دوستان عزیز و یا نسبتاً عزیز و یا ناعزیزِ سیاسیِ خارج از کشور گویی راه خود را به کلی گم کردهاند و یا به موقعیت خود واقف نیستند!
آنها حتی با اصل #خشونت_پرهیزی نیز به جنگ و نزاع برخاستهاند! یعنی رسماً طرفدار اعمالِ خشونت شدهاند؟
اگر #خشونت در نگاه آنان مشروع است، پس با کدام منطق، خشونت حکومتی را محکوم میکنند؟
آنها از راه دور، بیوقفه و خستگیناپذیر جوانان داخل ایران را به حضور در خیابان و درگیری با نیروهای امنیتی و انتظامی و نادیده گرفتنِ توصیههای مسالمت جویانه فرا میخوانند
و این شیوه را تنها راه نجات ایران معرفی میکنند. نتیجۀ این کار روشن است: بازداشتهای گسترده، حبسهای طولانی، ضرب و جرح و احیاناً قتل.
در واقع آنها به صراحت، جوانان ما را تشویق میکنند که خود را در معرض بازداشت و انواع ضرب و جرح و احیاناً قتل قرار دهند.