حبیب الله نوبخت در شماره ۱۹۲ سال ۱۳۵۵ نشریه «وحید» مقاله ای درباره عسرت آخوند ملامحمد کاظم خراسانی(صاحب کفایه) در زمانی که تحصیل می کرده نوشته و ضمن بر شمردن وضع سخت او از لحاظ خوراک و پوشاک از قول او می گوید: در عرض آن مدت تنها خوراک من فکر بود و با این زندگانی

#رشتو۱) Image
قانع بودم و هیچگاه نشد سخنی یاد کنم که گمان کنند از زندگانی خود ناراضی هستم...
طلاب هیچ اعتنائی بمن نمی کردند، مگر معدودی که مانند من یا فقیرتر از من بودند. خواب من از شش ساعت بیشتر نبود و چون با شکم خالی خواب آدم عمیق نمی شود شبها را بیدار بودم و با ستارگان آسمان مصاحبت

۲)
و مساهرت داشتم. و در این احوال به خاطر می گذشت که امیرالمومنین علی علیه السلام نیز بیشتر شبها را بر این منوال می گذراند من با همه تنگدستی و بیچارگی احساس می کردم که فکر من به عالمی بلندتر پرواز می کند و قوه ای است که روح مرا به خود جلب می کند.(مرگی در نور،ص۵۳)

۳)
این سختیها در موقعی به اوج رسید که مرحوم آخوند فرزند و همسر جوانش را هم از دست داد. تنهائی، بی کسی، تنگدستی هر یک می تواند آدمی را از پای در آورد و یا او را بسوی یار و دیار دیگری سوق دهد. اما این عوامل در روح نیرومند و قلب عارف مرحوم آخوند نمی توانستند کوچکترین تزلزلی

۴)
ایجاد کنند و او را از پیشروی در راهی که برگزیده بود باز دارند.
او پس از به خاک سپردن زن و فرزندش خانه خود را ترک گفت و روزها در مجالس درس اساتید خود حاضر می شد و شبها در کلبه محقر و کوچک خویش در گوشه مدرسه به مطالعه دروس و مسائل گذشته می پرداخت و چنان در این کار غرق شود

۵)
می شود که حجره و مدرسه و شهر و حتی خود را فراموش می کرد در هوای سرد زمستان شامگاهان کنار چراغ نفتی مدرسه بدون آتش می نشست و به فروع مختلف فقهی و اصولی و دقایق دروس خود می پرداخت و گاه اتفاق می افتاد که از حجره خود بیرون می آمد و می دید فجر طلوع کرده. در یکی از

۶)
این شبها کنار چراغ نفتی حجره نشسته، سر برروی دو دست خود گذاشته و چشمان مو شکاف خود را بعبارات کتاب دوخته بود و برای درک مساله ای اصولی می کوشید او آنقدر مطالعه کرده بود که دیگر چشمانش یارای خواندن نداشت کم کم خواب بر چشمانش نشست و در همان حال بخواب عمیقی فرو رفت.

۷)
ساعتها بعد سوزشی در بدن خود احساس کرد وقتی از خواب بیدار شد دید که سر بر روی دو دست دارد و کتابهای قطورش در برابرش گشوده مانده احساس کرد که دست راستش می سوزد وقتی بخود آمد دریافت که شعله آتش چراغ اندک اندک دستش را سوزانده است.
گفته اند که تا یکسال خورش و قاتق نان او فقط

۸)
گرمی نانش بوده است که آن را در همان وقت که از نانوا می گرفت می خورد .

یک شب بعد از شش ماه مقداری برنج بدستش رسید آن را پاک کرده ریخت میان ظرفی، گذاشت روی چراغ تا پخت شد خواست بردارد یک مرتبه از دستش افتاد و ریخت زمین.

۹)
خوردن پلو که قسمتش نشد، هیچ، بعلاوه هم سوخت و مدتی گرفتار این سوختگی بود.

(مرگی در نور،زندگانی خراسانی،نوشته عبدالمجید کفائی،ص۵۲)

۱٠)

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with محمد رضا یوسفی ⁦🇮🇷⁩

محمد رضا یوسفی ⁦🇮🇷⁩ Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @m_reza_yosefi

Nov 16
نیکی به کسی کن که به کار تو نیاید

مردی درنیمه‌های شب دلش گرفت واز نداری گریه کرد دفتر و قلم به‌دست گرفت و شمع را روشن کرد و برای خدا نامه‌ای نوشت:
«به نام خدا
نامه‌ای به خدا، از فلانی
خدایا! در بازار یک باب مغازه می‌خواهم، یک باب خانه در بالاشهر، یک زن خوب، زیبا، مؤمن و

#رشتو۱)
پولدار و یک باغ بزرگ درفلان جا»
دوستش که این نامه را دید، گفت:
دیوانه! این نامه رابه خدا نوشتی، چگونه می‌خواهی به اوبرسانی؟
گفت:
خدا آدرس دارد وآدرسش مسجد است
نامه رابرد ولای جدارچوبی مسجدگذاشت وگفت:
خدایا! با توکل بر تو نوشتم، نامه‌ات را بردار!
نامه را رها کرد و برگشت.

۲)
صبح روز بعد شاه به شکار می‌رفت که تندباد عظیمی برخاست.
طوری که بیابان را گردو‌خاک گرفت و شاه در میان گردوخاک گم شد.
ملازمان شاه گفتند:
اعلی‌حضرت! برگردیم، شکار امروز ممکن نیست.
شاه هم برگشت.
چون به منزل رسید، میان جلیقه خود کاغذی دید.

۳)
Read 4 tweets
Nov 16
یکی ازخان های بختیاری هرروزکه فرزندانش رابه مدرسه می فرستاد، خدمتکار خانه اش شخصی  به نام ابوالقاسم را نیز  به همراه فرزندانش می فرستاد تا مراقب آنها باشد
ابوالقاسم هر روز فرزندان خان را به مدرسه می برد و همان جا می ماند تا مدرسه تعطیل میشد و دوباره آنها را به منزل میبرد

#رشتو۱) Image
دبیرستانی که فرزندان خان در آن تحصیل میکردند یک کالج آمریکایی  یعنی همان دبیرستان البرز بود که مدیریت آن بر عهده دکتر جردن بود.دکتر جردن قوانین خاصی وضع کرده بود. مثلا برای دروغ، ده شاهی کفاره تعیین کرده بود. اگر در جیب کسی سیگار پیدا میشد یک تومان جریمه داشت! میگفت

۲)
"سیگار لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است!"
القصه..
دکتر جردن ازپنجره دفترکارش میدید که هرروز جوانی قوی هیکل، چند دانش آموز را به مدرسه می آورد. یک روزکه ابوالقاسم در شکستن و انبار کردن چوب به خدمتگذار مدرسه کمک کرد، دکتر جردن از کار ابوالقاسم خوشش آمد و

۳)
Read 6 tweets
Nov 16
داستان فروش تربت امام حسین(ع)

از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد.
روزى در حرم امام حسين (ع) حبيب زائرى را

#رشتو۱)
دزدى زد و پولهايش ‍ را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟
حاج حسن مزبور حاضر متأثر شد و با همين حال تأثر به خانه رفت و در دل به امام حسين (ع) گريه مى كرد.

۲)
شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند.
امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟
اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم
حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟
حضرت فرمود:

۳)
Read 7 tweets
Nov 15
سوال و جواب استاد و دانشجو به روایت از استادش:

ﺩﺍﻧشجویی که سنی بود، به استادش ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﺪ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﭼﺮﺍ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﯿﺪ؟
گفتم :ﻣﮕﺮ ﻧﺸﻨﯿﺪﯾﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﻛﻼ‌ﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻡ

#رشتو۱)
ﮔﻔﺘﻢ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ، ﭘﺲ ﻣﺎ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﻢ.
دانشجو : ﻧﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟
ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ(ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯿﻢ؟
ﮔﻔﺖ: ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ.

۲)
ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭﯾﺶ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ، ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﯼ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯽ ﮐﻪ

۳)
Read 10 tweets
Nov 15
مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج سید کاظم حکیم زاده، از اصحاب سرّ وحواریون مرحوم علامه امینی (صاحب الغدیر) و از متصدیان کتابخانه ایشان در نجف (مکتبة الإمام أمیرالمؤمنین العامّة) بود. ایشان که این اواخر مقیم قم بوده و چند سال پیش درگذشت، نقل کردند:
یکی از علمای بزرگ نجف Image
زمانی به هند رفت و ضمن دیدار از برخی نقاط آن کشور، ساعاتی را نیز در مؤسسه مشهور «ندوة العلماء» واقع در لکنهو (واقع در شمال هند، گذراند که دارای کتابخانه عظیم و مجلات مخصوص بوده و مع الأسف از بستگی به حکومت سعودی و آلایش به وهابیت خالی نیست. مؤسسه مزبور، همواره سؤالات دست چین

۲)
شده وحساب شده ای درچنته خویش آماده دارد که به هنگام دیدار شخصیت های علمی شیعه از آن جا، با آنان در میان می گذارد و چنان چه پاسخ ها بامذاقش سازگار بود، از طریق درج آن در مجله، به انتشار آن ها در سطحی وسیع می پردازد
کمترین اثر تخریبی این کار، ایجاد واکنشِ منفی در بین شیعیان هند

۳)
Read 13 tweets
Nov 14
حکایتی تکان دهنده از کرامات شیطانی:

عالم ربّانی مرحوم سید زین العابدین طباطبائی ابرقویی اصفهانی، از شاگردان عارف ربانی حاج شیخ محمد جواد بیدآبادی نقل می فرمود:
قريب سي سال قبل مشرف شديم به عتبه بوسي كربلاي معلي و يكي از علماء كه گمان مي نمايم آقا شيخ عبدالهادي مازندراني

#رشتو۱)
بود از شاگردهاي مرحوم ميرزاي بزرگ شبي در ضمن صحبت ها فرمود كه در قديم ايام ديديم كه درويشي آمده و در گوشه اي از صحن منزل نموده و در كمال حزن و پريشاني شب و روز گريه مي كند و بدنش در نهايت ضعيف و رنجور شده بود. آنچه به او الحاح نمودند كه تو را چه مي شود درد خود را بروز نمي داد

۲)
و مي گفت دردم دوا ندارد و مرضم علاج پذير نيست.
گفتند: چرا در حرم مطهر نمي روي و متوسل به حضرت نمي شوي؟ گفت: نمي توانم كه وارد حرم شوم و نمي توانم كه خود را تحت بقعه و قبه مباركه برسانم .گفتند: چرا نمي تواني؟ گفت: سرّش گفتني نيست و كارم در نهايت سختي است.
عاقبت رندان كار كرده

۳)
Read 5 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(