۱) جمهوری اسلامی آرزومند سوریهای شدن ایران است نه نگران آن. اگر اینطور فکر نمیکنید به ادامهی متن نیازی نخواهید داشت. متأسفم! اما شما #جاعش را نمیشناسید.👇
شما احتمالاً از کسانی هستید که هنوز معتقدند دعوای روحانی با قالیباف و رییسی در دوران انتخابات جدی بود نه سیاهبازی حکومت.
پس صبر کنید و ببینید.
روزهای سختی پیش رو خواهید داشت اما نمیتوانید چشم ببندید و نبینید. خواهید دید که داستانِ اصلی #جلولا بود نه کربلا.👇
تراژدی استیلای اسلام بود نه اُحُد! شما به خطا، چهارده قرن برای مُردهای گریستید که میراثش برای شما جز نکبتِ تقدیرگرایی و هذیانهای هزارهباورانه و آخرالزمانی نبود. شما ایران را وانهادید آقایان! چهارده قرن از این «ملت» عُمْر دزدیدید و در برابرِ خراج، به آنان جمکران فروختید.👇
سکه گرفتید و لعنتنامه فروختید. شما هنوز بردهی محمدی آقا! این متن را ادامه نده. برو زیارت عاشورایت را بخوان و از صاحبالعصر و الزمان بخواه که دست بجنباند که کار از دست رفت! میگویند در آبدانان قرآن سوزاندهاند! واویلا!
تو مرعوبی برادر! میترسی. مسلمان باید بترسد.👇
ترس ستون اسلام است. تو حتی میترسی شادی کنی. شیعهی علی هر وقت زیاد بخندد از بلای بعدش میترسد. شیعه با گریه زنده است. تو آدم این داستان نیستی بزرگوار! از ما گفتن.
۲) روشن است. از روز روشنتر که جمهوری اسلامی هرگز تعلق خاطری به #ایران نداشته.👇
این را به صراحت گفت اما همان #ایران قضیه را جدی نگرفت. در تمام این چهل و سه سال، به هزار زبان گفت که ایران اولویتش نیست؛ اصلاً جزء گزینههایش نیست. اما ایران مست بود. معنوی شده بود. ایثار دوست داشت. جانفشانی برای جنگ عمام و صدام را شهادت خواند.👇
یاد عاشورای سال ۶۳ افتاد و در یک جابهجایی اسطورهای، #فلسطین شد استعارهای از حسین بن علی. و یقین مشیّت الهی بود که برای رسیدن به آنجا، باید لشکر خمینی از #کربلا رد میشد. ایرانْ تازه به اسلام ایمان آورده بود و داشت در کوچههای مدینه با پای برهنه میگشت👇
و کسی محل سگش نمیگذاشت. عیناً مثل زمانی که از اهواز و تیسفون و کرمانشاه و اصفهان، دست به زنجیر برده شده بود. ایران میخواست کشور اول جهان اسلام شود. شیعه برای اولین بار فرصت پیدا میکرد بود که با «آزاد کردن قدس» دنیای اسلام را زیر پرچم خود بکشد.
👇
شکست اسراییل شد رؤیای روز و شبِ ایران. ایرانیِ امروز پرخاش خواهد کرد که چرا #ایران؟ و نه جمهوری اسلامی؟ و لابد نبوده و ندیده و نخوانده که در ده سال اول جمهوری اسلامی، اگر خمینی اراده میکرد همزمان تمام همسایهها را گاز بگیرد تمام ایران میشد دندان خمینی.
👇
(عدهای هم بودند که از این حرفها چندششان میشد اما هیچ بختی برای هیچ کاری نداشتند. حتی خودشان را به کشتن دادند؛ ایرانه خانم مست بود؛ مست #اسلام ).
🔺 ایران #بانک_شیعه شد و مدتی هم مفتخر بود!
گریزی نبود جز انتظار برای بلوغ ایران. برای رسیدنش به سنّ قانونی.👇
بله؛ قانونی - فارسی پر از نوستالژی #قانون است.
گریزی نبود جز صبر - ایرانیان مردم صبوری هستند؛ گاه در حدّ تهوع. صبر کردند تا بید رطب بدهد. سعی کردند از لیمو، لیموناد بسازند زهر شد - دوران اصلاحات بود و آنتونی رابینز.
۳) حالا پاییز ۱۴۰۱ است.👇
جمهوری اسلامی بالاخره آرزویش برای سوریهای کردن را در حال تحقق میبیند.
🔺کارهای زیادی هنوز هست که جمهوری اسلامی هنوز فرصت نکرده است انجام دهد. #تختجمشید هنوز پابرجاست. آرامگاه کوروش متأسفانه و با وجود تلاش خلافت شیعی، زیر آب نرفته است.👇
🔺 جمهوری اسلامی هنوز به تمام اهدافش برای نابودیِ ایران نرسیده است. بعضی کارها را در طول جنگ با عراق میشد کرد؛ اما جنگ داخلی چیز دیگری است. اغتنام فرصت برای #خدعه هنرِ مردِ شیعه است.
👇
یقینْ جوانان ایران از زاهدان تا سنندج و از تبریز تا مشهد و از هر تبار، برای رسیدن به آزادی، همچنان بر اساس شعارهایی پیش خواهند رفت که دنیا را به وجد آورده است.
۵) انقلاب ایران شبیه هیچ انقلاب دیگری نیست. جهان در ادامه، شگفتیهای بیشتری از این انقلاب خواهد دید.👇
دورانِ رونمایی از ایرانیِ نو رسیده است: #شهروند_جهان شهروندی که از همین حالا در تمام کشورهای جهان به اسم میشناسندش: مهسا، ژینا، نیکا، کیان و دهها اسم دیگر که هر ثانیه بقای جمهوری اسلامی، فهرستشان را طولانیتر خواهد.👇
📜 با بلوغِ دیرهنگام اما خجستهی ملت ایران، جمهوری اسلامی آرزوی سوریهای کردن ایران را به گور خواهد برد؛ اگر "هر کسی، از آنجا که هست یک گام فراتر آید". #مهسا_امینی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
از اعلانی به تاریخ ۲صفر ۱۳۲۴، ۷فروردین ۱۲۸۵:
«جهل تا کی؟حمق تا کی؟خریت تا کی؟بیباکی تا کی؟آخر ما مخلوق خدا و رعیت شما هستیم چرا اینقدر ظلم بر ما میکنید؟آخر شرفوثروت شماها از ماست. اگر ملت نباشد شماها پادشاه و ارباب کجا هستید؟ امیر بهادر پدرش را میشناسد کی بوده؟آخر چرا (۱)
خود را فراموش کرده؟ این خانه، این پارک، این مبل، این اسباب، این باغ، این اشجار، این اسبها، این کالسکه این تفنگها را تو از فرج مادرت آوردهای یا از برکات وجود ما مردم میباشد؟ اگر بگویی؟ از فرج مادرم آوردهام، موجب حیرت خواهد شد که عجب فرج گشادی بوده که اینهمه چنار و اشجار و(۲)
و و و از او بیرون آمده! مسلماً راضی نخواهد شد که فرج مادرش به این گشادی باشد. پس باید مقرر شود که این ثروت و تجمل از ما رعایای بدبخت و سرسخت است که به جبر و ظلم گرفتهاید. حالا به چه انصاف رواست که بر ما به این شدت ظلم نمایید و یا در مجلس دربار بگویید این مردم را باید صد صد کشت؟»
آنچه منتظری"کودتای خزنده"نامیده،نگر به تعریف کودتا،بیمعنی است. این نامگذاری برای او به معنی کنار گذاشتن فرماندهان نزدیک به او بایستی باشد.از همه بلند پایهتر هم که در فیلم بیبیسی هیچ نامی از او برده نمیشود،مهدی هاشمی بوده. پس بیشتر به پاکسازی درونی خانوادههای مافیایی میبرد.
اینکه احمد متوسلیان(اگر آدمی خودش با چشم خودش چگونگی زایش و بالشِ سپاه را ندیده باشد، با دیدن فیلم میپندارد یک پا سیاوش بوده)سر از لبنان درمیآورد و همانجا سر به نیست میشود، نشان میدهد که به باند ماجراجو و تروریست محمد منتظری و همین مهدی هاشمی، برادر داماد منتظری نزدیک بوده.
پس نه کودتای خزنده، بلکه سر به سر کردن و چه بسا پاک کردن حساب میان گروههایِ نخست شبه مافیایی و اکنون یکسره مافیایی سپاهی بوده است. آنان که به پدرخواندهٔ کلهگندهتری، آن زمان خمینی در برابر منتظریِ رو به افول، و یا پدرخواندههای نوپا اما نزدیک به خمینی وابسته بودند، پیروز شدند.
اندر چرایی ستیز با اسلام :
سازوکارِ جامعگیپذیری socialisation در هر جامعهای به یاری گفتمانی انجام میگیرد که میتوانیم آن را «دستورگفتار» بنامیم. بُعدِ نمادینِ قدرت یا زور در این دستورگفتار نمود مییابد که در جمهوریاسلامی دستورِ بندگی الله با هدف برآوردنِ بهروزی آنجهانی است.
این دستورگفتارِ ویژه میکوشد بهروزی آنجهانی را از راه دولتورزی فراهم و رهبری کند.اما این دولتورزیها از گوهر دولتمندیِ مدرن برمیخیزند،به همین دلیل در چارچوب فرمان الله نمیگنجند.اما حاکمانِ شریعتبانِ جمهوریاسلامی به زیان بُعدِ نمادینِ زور و به سود سرراستیِ تکمعنایِ دستور
چنین وانمود میکنند که به یاری فقه میتوانند این دولتورزیها را همتای سخنِ آسمانی بگردانند. در روندِ برآوردن این خواسته، دستورگفتارِجمهوریاسلامی را دوگانگیِ میان کارکردش و وانمودش از درون ناکارآمد میکند. و پیگیری آن ممکن نمیشود مگر با زورگویی و دروغگویی.
از دامغان که فرار میکردم، ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، پدرِ من هم خود آمادۀ فرار میشد وقتی که به من میگفت:
- زودتر، زودتر! عجله کن، برو و دیگر هرگز به پشت سرت نگاه نکن.
چرا پدر میگفت به پشت سرم دیگرهرگز نگاه نکنم؟
.
آیا اشاره به جهل و ناسپاسیِ همشهریانی داشت که با چوب و چماق به سمت ما میآمدند؟
به عجله راه افتادم. و او که انگار فکرهای مرا میخواند ادامه داد:
- نه پسرم، چیزی از خودت جا نگذار اگر میخواهی پیدایت نکنند، فراری اگر بی نشان بماند، میمانَد.
برگشتم و "خمسه نظامی" چاپ سنگیمان را از روی طاقچۀ مامانم برداشتم و درکیفم جا دادم. حاشیه نویسیهای من بر آن، به خیالم تنها چیزی بود که از خودم جا میگذاشتم.
سالهای۳۰، سالهای زندگیِ مخفی، پنهانکاری، حبس و دربدری، سالهای کشفِ کلمه بود. چطور میتوانستم چیزی از خودم جا نگذارم!؟
اگر همواره در دورههای گوناگون تاریخ، ابرقدرتهایی در جهان دست بالا را داشتهاند، در صد سال گذشته، از میان نامزدهای این جایگاه، بیگمان از بختیاری جهانیان بوده که این نقش را آمریکا بازی کرده است. این سخن را، بیآنکه بخواهم به خطاها و جنایتهایی که در کارنامهاش دارد چشم ببندم،
بر پایهی تواناییهای غولآسای این کشور و آنچه کرده یا میتوانسته و نکرده است، میگویم. سدهی بیست و یکم، پس از پیشپردهی یازده سپتامبر، تازه با بحران کرونا آغاز شده است تا شاید پایانی باشد برای بازماندهی بساط نظامهای توتالیترِ سدهی پیشین و نمودهای تازهاش.
ساختار نادموکراتیک چین در گسترش جهانگیر این بیماری نقش داشته است. نظام نوین حقوق جهانی باید بتواند چنین حکومتهایی را به پاسخگویی وادارد. در برپایی چنین آرمانی آمریکا نیاز به همپیمانانش دارد. در این چشمانداز، نزدیکی و دوستی ایران با آمریکا، به سود ایرانیان و جهان خواهد بود.
«دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دو کنده زانو بلند شد شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یکوجبی از غلاف بیرون کشید و این شعر را که البته زاده افکار خودش بود بهطور حماسی با صدای بلند خواند:
کشم شمشیر مینایی که شیر از بیشه بگریزد
زنم بر فرق پسکویچ که دود از پطر برخیزد
مخاطب سلام با دو نفر که در یمین و یسارش روبهروی او ایستاده بودند خود را به پایهٔ عرش سایهٔ تخت قبلهٔ عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند:"قربان مکش! مکش! که عالم زیرورو خواهد شد" شاه پس از لمحهای سکوت گفت:"حال که اینطور صلاح میدانید ما هم دستور میدهیم با این قوم بیدین کار
به مسالمت ختم کنند." باز چند نفر به خاک افتادند و تشکرات خود را از طرف تمام بنی نوع انسان که اعلیحضرت بر آنها رحم آورده و شمشیر خود را از غلاف نکشیدهاند تقدیم پیشگاه قبله عالم نمودند. شاه با کمال تغیر از جا برخاست و رفت که دستور صلح را به فرزندی نایب السلطنه بدهد.»