از همون زمان که مسیحیت به وجود اومد و اروم اروم تو قلب منطقه میچرخید و پیروانش بیشتر میشد، سه گروه جلوی همدیکه ایستادن
اول یهودیان
دوم یهودیان مسیحی
سوم مسیحیان غیریهودی (مسیحیان پولسی)
اولین گروه از اسمشون پیداست
یهودیهایی بودن که میگفتن مسیحی که ظهور کرد، در واقع عیسی پسر مریم، مسیح واقعی نیست
پس طبیعیه که این گروه، از بیخ و بن،اصلا عیسی مسیح رو قبول نداشتن
اما دو گروه دیگه
بخاطر اموزههای پولوس(پائول) رسول، به جنگ و دعوایی با هم افتادن که جداً میشه گفت
اثار دعواهاشون تا خود امروز باقیه و همین الان تو زندگی من و شما هم تاثیر گذاشته چرا؟(صبر کنید تا رشتوی چهارم)
این دو گروه کیا بودن؟
اول یهودیان مسیحی
دوم مسیحیان پولسی
یهودی مسیحیان مثل فرقه های ابیونیان (معنی لغویش میشه فقیران) و ناصریان و..
یهودیایی بودن که میگفتن
عیسی پسر مریم، همون مسیحی که وعده اومدنش داده شده، هست، ولی عیسی پیامبره.
تموم شد و رفت
ولی پولس ادعا میکرد که مسیح خداست، پولس حتی اموزه های شریعت مثل ختنه کردن و... رو قبول نداشت، میگفت این کارها اضافیه و اموزههای خودش رو منتشر میکرد
خلاصه بین این دو گروه جدالی راه
افتاد
که عملا تمام شاخههای مسیحیت از دل این دعوا در اومدن
چه مستقیم چه غیرمستقیم.
اما چطور؟
(حتی اسلام هم از دل این دعوا در اومد
بزودی میبینید که اسلام رونوشتی از تفکرات یهودی مسیحیان خصوصا ابیونیانه)
مسئله از اونجایی شروع میشه که امپراطور کنستانتین کبیر رهبر روم شرقی یا بیزانتس، اوایل قرن چهارم میلادی (حدود 306 م.) تو جنگها پیروز میشه، و در سال 313 میلادی، طی فرمان میلان، مسیحیت رو دین رسمی امپراطوری اعلام میکنه
تا اینجا هنوز مشکلی نیست...
مسیحیت هنوز در شکل خام قرار داره، جنگ و جدالهایی که بالاتر گفتیم هست؛ ولی مسیحیت، تازه شده دین رسمی و این یعنی قدرت امپراطوری رو پشت خودش میبینه و قراره دین و سیاست بهم گره بخوره
تا اینکه سال 325 م. شورایی تو شهر #نیقیه برگزار میشه
که به جرات میتونم بگم چه بسا مهمترین اتفاق مذهبی دوهزار سال اخیره، نتایج این شورا، تا خود امروز، تقریبا همه جا دیده میشه چون حتی اسلام هم به دلایلی در جنگ با همین شورا در اومد
اما تو اولین شورای کلیسایی مسیحیان چی گذشت که تا این حد مهم شد؟!؟
اصلا این شورا واسه چی تشکیل شد؟
داستان از اینجا شروع میشه که یکی از بزرگترین پدران کلیسا که اسمش #اریوس بود(و الان گاهی میشنوید فلان گروه اریاییان، منظورشون اینه اریوسیان و ربطی به نژاد اریایی نداره) اعتقاداتی داشت که شورای کلیسایی نیقیه در رسیدگی به مشکلات اریوس بوجود اومد
این پدر اریوس قصه ما، عملا میگفت که منم قبول دارم عیسی مسیح، همون مسیح واقعیه، منم میگم ادم خوبی بوده، منم میگم رسول خدا بوده، اما دیگه خداوکیلی جمع کنید این حرفارو، عیسی پیامبر خدا بود، مسیح واقعی بود، همون منجیای که همه منتظرش بودیم، بود
ولی دیگه ناموسا نگید عیسی، خدا بود
حرف اریوس این بود که عیسی مخلوق خداست و خدا متعالی تر از این چیزاست که بگیم مسیح، خدا بود
خدا خالقیه که فرزندی نداره، خدا نه زاده شده و نه زائیده
خدا نه با لقاح، بلکه با قدرتش مریم رو باردار کرد (از امتزاج روح القدس با مریم)
خداوند کافیه بگه باش تا همه چی موجود بشه(کن فیکون)
مسیح هم فقط فرزند مریمه و مخلوق خداوند و پیامبر خدا، نه بیشتر
پس اگر دقت کنید یهودی مسیحیان هم دقیقا همین نظرات رو داشتن
و اگر دقت کنید این حرفها عینا ایات قرانه، یعنی قران اساسا اریوسیه
به این نوع مسیحیت میگفتن
«مسیحیت فرزندخواندگی»
پس کل حرف اریوس این بود مسیح خدا نیست، دست بردارید از این حرفا
و این یعنی رد الوهیت مسیح (الوهیت یعنی یکی شدن ذات مسیح و خدا با هم)
یعنی مسیح مخلوق خداست
و این یعنی زمانی بوده که مسیح وجود نداشته، چون مسیح ازلی نیست
اما تو شورای نیقیه، یه مشت اخوند پیرپاتال مسیحی شبیه همین اخوندای ما جمع شدن «تا به مشکل اریوس رسیدگی کنن»
از اونجا که خودشونو «ایتِ الله» و «خلیفه الله» و «سخنگوی الله» میدیدن به خودشون اجازه میدادن که تشخیص بدن کی داره درست میگه، کی غلط، کی خدا هست، کی خدا نیست
خلاصه یه دویست سیصد نفری که حق رای داشتن، رفتن اونجا ببینن که ایا مانیفست اریوس رو باید بپذیریم یا نه؟
که نهایتا بعد جنگ و جدالهای نظری، رای گیری شروع شد و نهایتا فقط 22 نفر به اریوس رای دادن و عملا تفکر اریوسی بدعت گزاری شناخته شد و هر کس ازش دفاع کنه تحت تعقیب قرار میگیره
پس بیانیه شورای اول نیقیه این شد که
پدر پسر روح القدس، مثلث ایمان مسیحیت،هر سه خدا هستن
مسیح مولوده (یعنی متولد شده)
ولی مخلوق نیست
یعنی یه روزی تو جسم انسانی متولد شده، ولی همیشه موجود بوده و مخلوق نیست و ازلیه
و تو بیانیه شون گفتن ما لعن میکنیم هر کس که بگه مسیح مخلوق خداونده
پس اریوس میگفت پسر متمایز از پدره، و یک زمانی از نیستی خلق شده و اغازی داره
ولی نیقیه میگفت که مسیح، خدای پسر، خدای حقیقیه و از ذات پدر مولود شده، ولی مخلوق نیست
یعنی هیچ زمانی نبوده که پسر وجود نداشته باشه
(برای فهم مطلب، این مثال خوبیه ولی مناقشه نکنید: یه جورایی انگار
اریوس میگه مسیح مثل یه پسره، ولی حالت مصنوع، انگار تندیسی از پسرتون بسازید
ولی نیقیه میگه مسیح مثل پسریه که خودتون به دنیا بیارید، این پسر از ذات شماست، ولی اون تندیس مخلوق دست شماست)
و اینجور شد که نهایتا میخ سه گانه باورها یا تثلیثی ها کوبیده شد
القصه زمان زیادی نگذشت که (سال ۳۳۶میلادی) اریوس حین غذا خوردن، یهو طحال و کبد و روده اش اومد تو دهنش (اصلا هم معلوم نیست کار کی بود) و نیقیهایها گفتن دیدید!؟
ملحد بود...
خداوند دل و روده اش رو اورد تو دهنش
(یعنی ببینید اخوند جماعت همیشه همین بوده)
اینجور شد که خلاصه مسیحیت تثلیثی زورش به همه چربید
امااااا...
با کشته شدن #اریوس، شورای نیقیه فکر میکرد که خبببب، خدا رو شکر، همه مشکلات حل شد...
اما نمیدونست که تازه باب چه بحثایی رو باز کرده!!!؟؟؟
چون خیلی زود این بحثا بوجود اومد که اقاجون، مگه شما نمیگید که
خدای پدر و خدای پسر از یک ذاتن؟
و از طرفی مگه نمیگید مسیح جسم گرفت و به هیئت انسانی پیش ما ادمیان اومد تا ما رو هدایت کنه و...و...
مگه نمیگید الوهیت مسیح رو نباید رد کرد؟
درسته؟
حالا سوال اینجاست:
اگر مسیح، هم انسانه هم خدا
اینجوری مسیح دو تا ذات داره؟ یا یکی؟
دو تا ماهیت(طبیعت) داره؟ یا یکی؟
یا به بیانی ساده تر
مسیح فقط یه ذات خداوندی داره؟
یا دو نوع ذات داره یعنی هم ذات خداوندی داره، هم ذات انسانی؟
طبیعیه که تو اینجور شرایط یه سری، ذات انسانی مسیح رو منکر بشن و فقط
ذات خداوندی مسیح رو بولد کنن
و یه سری هم مخالف باشن و بگن نه خیر،
مسیح هم ذات انسانی داره هم ذات خداوندی
چرا؟ چون لازمه کمال اینه هر دو رو داشته باشه و مسیح کاملترین موجوده
پس جدالهای #فلسفی_دینی شروع شد
این شد که نستوریها و کالسدونیها و یعقوبیها و مونوتلیتیسم بوجود اومد
توجه کنید دوستان
اینا شاخههای بنیادین مسیحیته که سر اصلیترین و بنیادیترین چیز یعنی ذات انسانی و الهی مسیح دعواشون شده بود
گاهی اوقات فرقهها سر جزئیات بوجود میاد مثلا یکی میگه تندیس[شمایل] سازی حرامه، یکی میگه حرام نیست، و دو تا فرقه ازش درمیاد بیرون
ولی اینا نحلههای اصلی مسیحیت بودن که اصلا سر ذات(=طبیعت=ماهیت) مسیح دعواشون شده بود
خلاصه بعد شورای نیقیه، مسئله به همین منوال گذشت ولی معلوم بود طوفانی در راهه که اولین نفر پاتریارک کنستانتینپول (=قسطنطنیه) طوفان رو استارت زد
کی؟ #نِستوریوس
پایان رشتوی دوم
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
ببینید رفقا من قبلا هم اینا رو به زبون کانت یا عامیانه نوشتم اینا رو
ولی باز چون دوستی پرسش کرده
اگر میخواید بدونید کانت چطور برهانای خداباوری رو عقیم میکنه، و اصلا کانت کلا تو نقد عقل محض چی میگه که کتابش رو انقدر مهم کرده
خلاصه ای از حرفاشو اینجا با با زبون ساده توضیح دادم
اول اینکه اصلا ببینیم برهان وجودی آنسلم قدیس، کلا چی میگه:
برهان میگه کاملترین وجود ممکن (=خدا) رو تصور کنید (فرض)
این موجود باید وجود داشته باشه
پس خدا وجود داره...
به همین سادگی.
تو نگاه اول میگیم عه! چی شد؟
انگار معلومه یه مغالطهای این وسط هست ولی گاها آدم گیج میشه
خصوصا وقتی میفهمی بزرگای دیگهای مثل دکارت هم برهان رو قبول دارن
نگاه کنید استدلال انسلم اینه:
کاملترین وجود ممکن(خدا) رو تصور کنید
اگر وجود داره که هیچ، برهان اثبات شد
اگر وجود نداره، تناقض میخوری! چرا؟
چون من ازت خواستم کاملترین وجود ممکن رو تصور کن
ایجاب و یک سلب نیست
برای مثال حزبی قدرت رو بدست میاره، حزب دیگه لزوما قدرت رو از دست میده، یک نفر پولدار میشه، خود بخود یک نفر دیگه فقیر میشه و...
به همین دلیل منشا بدبختی های ادم چیزی نیست جز خود ادم
و به همین دلیل انسان گرگ انسانه
این مساله فقط مربوط به ادم نیست
تو
دنیای حیوانات بریم، ارادهی حیات، مبتنی بر حذف دیگریه:
شاهین برای اینکه زنده بمونه گنجشک رو میخوره و گنجشک واسه زنده بودن کرم رو میخوره
حیات هر فرد انسانی یا حیوانی، مستلزم حذف حیات دیگریه و اصلا گزینه دیگهای جز این نداریم
یا مثلا تو ابعاد جهانی،
اندکی از هگل و «#پادشاهیمشروطه»:
چند وقت اخیر دیدم تیم علیجوانمردی و اطرافیانش میگن اصلا پادشاهی مشروطه، برخلاف دموکراسیه و عجیب اینکه برخی اظهار کرده بودن که هیچ فیلسوفی از پادشاهی مشروطه و خاصتا از #حق در پادشاهی مشروطه حرف نزده
و عجیب اینکه شاید بزرگترین فیلسوف تاریخ👇
۱/۲۵
نه تنها در «عناصر فلسفه حق» این امر رو تئوریزه کرده، بلکه خودش هوادار جدی این نظام سیاسیه
از اونجا که رشتو طولانی میشه اولا در ارائه رفرنسها عکس صفحات رو اوردم، ثانیا تو این رشتو فقط اندکی از نقش پادشاه و مردم در «دولت مدرن مشروطه» در آرای هگل اوردم
و بدیهیه که قرار نیست
۲/۲۵
با زبان دشوار هگل حرف بزنیم پس رشتو رو با زبون عامیانه و همه فهم نوشتم
با این مقدمه بریم سراغ بحث اصلی:
ماکیاولی از اولین افرادی بود که تحت تاثیر «قلمروی شهریاری» و «جمهوری ونیزی»، به دیدگاههای جدیدی رسید که شاید بشه گفت نقطه عطفی در درک بشر از دولت باستانی و مدرن باشه
چنانکه میدانیم مسلمانان معتقدند که کعبه امروزی توسط ابراهیم نبی ساخته شد، و بنا بر دستور محمد در قرن هفتم میلادی، قبله دوم (و همیشگی) مسلمانان شده است...
این روایت تا چه حد صحیح است؟
در سده گذشته برخی از اسلامشناسان از قبیل پاتریشیا کرون و کوک، به اصالت شهر مکه [امروزی] بعنوان خاستگاه اسلام تردیدهای جدی وارد ساختند...
این تردیدها صرفا از پس گزارشات «مورخان اسلامی» آشکار شده بود و مادامیکه آثار سریانی و اسناد عینی این زمان بررسی نشده بود، جدی گرفته نشدند
اما امروزه با ترجمه آثار سریانی این تردیدها رنگ و بوی علمیتر به خود گرفته است، زیرا مستندات قویتری در دست داریم که از آرای ایشان پشتیبانی میکند...
گفتنی است که دلایل گروه اخیر (کرون و کوک) وابسته به توصیفاتی بوده که خود راویان اولیه اسلامی از مکه داشتهاند،برای مثال گفتهاند:
تاریخ جمع شدن قرآن:
اول؛ فک کنم اینجا یه کژفهمی رخ داده
برخی فک کردن من مسیحیام که اینطور نیست
این مباحثی که میزارم صرفا بدین منظوره که اسلام، خوانشی از مسیحیته
بحث پژوهشیه و لاغیر
کتیبههای #قبهالصخره میگه:
الله واحد است یعنی یکیست (به این میگن وحدت عددی)
الله #صمد است یعنی
یعنی الله تفکیک ناپذیر است (به این میگن وحدت ماهوی)
عیسی رسول الله است
شرمی ندارد که عیسی عبدالله باشد (یعنی خدا نباشد)
دست بردارید از #سه و به #یک چنگ بزنید
عیسی پسرخدا نیست، رسول اوست که خداوند به مریم افکنده
(تصویر)
به خدا شریک نبندید و وحده لا شریک له (اشاره به سهگانهی پدر پسر روحالقدس)
حمد (یعنی اراده - و نه ستایش)از آن الله است
الله روابط نسبی و خویشاوند (یعنی پسر) ندارد
برگزیده [محمد] عبده و رسوله (بنده و رسول اوست)
چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد
آخرین حاکم بنیلخم فردی است به نام «#نعمانبنمنذر» که پدرانش خدمات شایان ذکری به حکومت مرکزی (ساسانیان) داشتند ولی در حدود سال ۶٠۲ م. (حداکثر تا این تاریخ، چون تاریخ آغاز جنگ ۶٠۳ م. است) خسرو نعمان را به دربار خوانده و وی را به قتل میرساند
دلایل زیادی برای اینکار گفته شده
حتی طبری یکی از دلایل را امور شهوانی دانسته ولی دو دلیل عمده منطقیتر به نظر میرسد:
اول اینکه ما نمیدانیم در کودتای بهرام چوبینه علیه هرمز (پدر خسرو) خود پرویز نیز در آن نقش داشته یا خیر...
ولی آنچه مسلم است وی بعد از بازپس گرفتن قدرت خاطیان را مجازات کرد و برخی گفتهاند که