گزارشی از یک جنایت!
روند بازداشت عموما به این صورت بود که پس از بازداشت و اتمام بازجویی، پرونده به دادسرا میرفت و دادسرا مبلغی را به عنوان وثیقه تعیین میکرد و فرد با قرار دادن وثیقه تا زمان تشکیل دادگاه آزاد میشد؛ در این مدت آزادی افراد معمولا اقدام به گرفتن وکیل، مشورت
۱/۵
با دیگران یا حتی برنامه ریزی برای زندگی شخصی در صورت محکوم شدن به حبس میکردند. اما اخیرا این روند را تغییر دادهاند، به گونهای که دادسرا برای فرد وثیقه تعیین میکنند، اما اجازهی وثیقه گذاشتن را نمیدهد! اتفاقی که رخ میدهد این است که متهم به صورت مستقیم از بازداشت به
۲/۵
دادگاه میرود و عموما فرصت گرفتن وکیل، مشورت برای دادگاه یا هیچ کار دیگری پیدا نمیکنند و در دادگاه هایی کوتاه، به حبس هایی طولانی محکوم میشوند و از همان دادگاه به زندان میروند!
به همین دلیل الان ما تعداد زیادی بازداشتی داریم که به صورت فلهای در دادگاه های کوتاه، بدون داشتن
۳/۵
وکیل یا فرصت دفاع از خود، حکم های طولانی میگیرند و راهی زندان میشوند و این افراد همان کسانی هستند که برای رسیدن به آزادی هم صدا با ما، شروع به استفاده از طبیعی ترین حق هر انسان، یعنی اعتراض به یک مسالهای غلط، کردند.
۴/۵
حداقل کاری که میتوانیم برای این افراد بکنیم، لیست کردن و انتشار نام آنهاست تا شاید با این اطلاع رسانی ها بتوانیم باعث ایجاد فشار و تغییر در حکم آنها در مرحلهی تجدید نظر یا دیوان بشویم.
۵/۵ #مهسا_امینی #زندانیان_سیاسی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
#اکبر_غفاری ، اولین بار بند عمومی ۲۴۱ دیدمش. از قشر بسیار ضعیف جامعه بود، انقدر ضعیف که حتی سواد هم نداشت. توی فلاح بازداشت شده بود و جرمش این بود که در خونشون رو باز و چند نفر از معترض ها رو پناه داده بود. شبش بازداشتش میکنن و چون ظاهر غلط اندازی داشته بهش میگن
۱/۴
«یه مامور توی فلاح کشتن و تو کشتیش» و میارنش بند ما و فقط چند ساعت پیش ما بود و بعد میره انفرادی. اینبار وقتی رفتم ۲۰۹، دوباره اکبر رو دیدم، خیلی لاغر تر شده بود و حدود یه ماه انفرادی نگهاش داشته و ممنوع التماسش کرده بودن! آسیب انفرادی کامل توی روحیات و رفتارش کامل معلوم بود
۲/۴
دیروز فهمیدم اکبر رو منتقل کردن تهران بزرگ و وقتی اوضاعش رو پرسیدم، جواب مثل آب یخی بود که روم ریخته شده بود!
برای اکبر نوشته بودن «من آدم کشتم، خوبم کردم که کشتم!» و اکبر تحت فشار انفرادی و برای اینکه سواد نداشت، امضا کرده بود و الان بهش اتهام محاربه زدن!
۳/۴
در اتاق ۱۲۲ بازداشتگاه ۲۰۹ اطلاعات همراه #آرش_صادقی بودم.
به همهی دوستاش گفته بود که «اگه منو گرفتن، فقط یه خبر بازداشت از من بزنید و دیگه راجع به من چیزی نگید تا صدای زندانیان گمنام شنیده شه و صداشون تو اخبار من گم نشه»
ولی وضع آرش حتی از گمنام ها هم بدتر بود و حتما
۱/۴
باید راجع بهش اطلاع رسانی میشد.
آرش روزانه حدود هشت تا قرص باید مصرف میکرد و از این تعداد، فقط سه تا قرص رو بهش میدادن و میگفتن بهداری قرص ها رو نداره... هرچی هم گفته بود خانواده میگیره میاره، شما فقط تحویل بگیرید، قبول نکرده بودن.
در اثر مصرف نکردن قرص ها، به
۲/۴
مشکل معده، روده، کلیه درد و درد استخوان دچار شده بود و حتی خونریزی روده هم کرده بود و توی دفعش خون وجود داشت!
با این وجود فشار های بازجویی آرش خیلی بیشتر از ما بود.
حتی با این حال هم آرش همچنان دغدغهی زندانی های گمنام رو داشت.
امروز جای خالی آرش به شدت اینجا حس میشه.
۳/۴
فاجعهی اوین طبق گفته های زندانیان بند هشت.
این رشته توییت طبق صحبت های چهار نفر از زندانیان بند هشت نوشته شده.
روز پنج شنبه بیست و یکم مهر، چهار زندانی(محمد تقوی، رضا خندان، رضا نوروزی، ماهان جلال دوست) رو از زندان اوین به رجایی شهر منتقل کردن و بعد از اون گارد به جلوی بند
۱/۱۵
هشت اومد و برا خودنمایی شروع به شعار دادن و «حیدر حیدر» گفتن کرد.
فردای آن روز، جمعه، زندانیان پس از جلسهی مجمع در هواخوری در اعتراض به جریانات اخیر و حرکت گارد، شروع به شعار دادن کردند.
پس از آن شنبه(روز فاجعه) شب زندانیان بند هشت مشغول تدارک شام و کار های روزمرهی خود
۲/۱۵
بودن که صدای درگیری از بند هفت میشوند. به پشت پنجره های مشرف به بند هفت میرن(پنجره های راهرو های بند هشت به ورودی بند هفت اشراف داره) تا ببینن چه اتفاقی در حال افتادنه و متوجه میشن بند هفت شلوغ شده و شروع به شعار دادن میکنن. کمی بعد تیراندازی شروع میشه و زندانیان بند
۳/۱۵