ـ #رشتوی_جدید
مرگ ٨٠% از جمعیت ایران در حدود ٢۵٠ سال پیش
(متن کامل)
گاسپار دروویل سیاستمداری که در دوران پادشاهی فتحعلیشاه قاجار دو سال در ایران اقامت داشت، در کتاب مهمش سفرنامه دروویل که هنوز در دسترس است، حقایق تلخی درمورد کاهش شدید جمعیت ایران برملا کرد. در این کتاب آمده:
👇
«بیگفتوگو پیش از هرجومرجهای دوران شاهسلطانحسین صفوی (آخرین شاه صفویه) ایران جمعیت زیادی داشته است. نظری به تعداد بیشماری از روستاهای مخروبه در سراسر ایران و همچنین وسعت شهرهایی که امروز تبدیل به خرابه شدهاند، نشان میدهد که پس از سقوط صفویه با حملهٔ محمود افغان،
کشور ایران #هفت_هشتم (=حدود ٧٨درصد) از جمعیت خویش را از دست داده است.
اگر نظری به کتاب سفرنامه شاردن بیاندازید که در دوران صفویه به ایران سفر کرد، و همچنین به نقاشیهایی که او از اصفهان و اطراف کشیده است نگاهی بیاندازید، و آن را با نوشتههای آقای پیکو بسنجید، تصویر
جامع و وحشتناکی از کاهش جمعیت بر اثر مصائب و بلایایی که طی صد سال اخیر بر ایران رفته است، دیده خواهد شد.
شورش علیه صفویه از ١٧٢١ میلادی آغاز شد و یک سال بعد محمود افغان اصفهان پایتخت ایران صفوی را فتح کرد. از این زمان اغتشاشات عظیمی در ایران پدیدار شد که تا سال ١٧٩٨ میلادی
(آغاز پادشاهی فتحعلیشاه) کشیده شد. از این رو ٧۶ سال تمام ایران دچار هرج و مرج بوده و تازه پس از جلوس فتحعلیشاه و در دوره فعلی نیز به مدت ١٨ سال تمام درگیر جنگ با روسها بود.
شهر قزوین که نخستین پایتخت صفویان بود و از بقایای حصار عظیم آن بیگفتگو میتوان اذعان داشت که
کلانشهری بزرگ بوده و بیش از ١٠٠هزار نفر جمعیت داشت، امروز (یعنی دوران فتحعلیشاه) جمعیت آن به ١٠هزار نفر هم نمیرسد.
در سلطانیه که روزگاری از وسیعترین مناطق ایران بود، امروز تنها ٣ خانه مسکونی و یک چاپارخانه قدیمی باقی مانده.
از عظمت تبریز نیز چیزی باقی نمانده است. آن کلانشهر
دوران صفوی، در حال حاضر شهری متوسط است با جمعیتی ناچیز. بقایای حصارهای قدیمی شهر نشان میدهد که تبریز چه وسعت و جمعیتی داشت. از آن شهر بزرگ، تنها در منطقه میدان سابق آن جمعیتی کوچک زندگی میکنند. شهر تبریز بارها دستبهدست شده و هربار با پایداری و مقاومت عجیبی
دفاع از خود نشان داده و با وجود قتلعامهای مهیب، هنوز جمعیت کمی در آنجا زندگی میکنند. همین چند سال قبل نیز زمینلرزهای مهیب، تبریز را با خاک یکسان کرد و بالغ بر ٩٠هزار تن را از بین برد. همین امروز بین تبریز و سلماس،
از مجموع سه چهار شهر بزرگی که سرآمد آنها شهر طسوچ بود و سابقا پنجاه هزار سکنه داشت، دستبالا چهار خانهٔ نیمهمخروبه باقی مانده است که چند خانواده در آنها زندگی میکنند.
بدبختی دیگر ایران، خشکسالی موحشی است که بر سراسر کشور سایه افکند. سرزمینی که به طور
میانگین، ٩ ماه از سال را از نعمت باران بیبهره بوده و آبیاری آن وابسته به آب رودخانههاست، ناگهان با خشک شدن چشمههای آب مواجه گردید. این خشکسالی مسبب آن شد که بسیاری از مناطق ایران دچار لایهای از نمک گردد. این خشکسالی باعث خالی شدن روستاها به سبب مهاجرت ساکنان آنها گردید.
آن گروههای کوچکی از مردم که در روستاهای خود ماندند، مانع از نابودی ایران شدند. آنها با کاری سخت و طاقتفرسا، شروع به کندن قناتها کردند و آب کوهستانها را به روستاها رساندند تا کشاورزی در ایران از بین نرود. این مشکلی دائمی است که باید مدام قناتها مرمت شوند چرا که در صورت
کور شدن و مسدود شدن این مجاری زیرزمینی و نرسیدن آب به دهکدههای، تمام این دهات و روستاها از بین خواهند رفت. این قناتها که کهریز یا کاریز نامیده میشوند، در تمام ایران به چشم میخورد و این هنر ایرانیان است که بدین وسیله کشور خود را از مرگ و بیآبی نجات دادهاند.
به طور کلی جنگهای داخلی و خارجی و هرجومرجهایی که از دوران پادشاهی شاهسلطانحسین آغاز شد و در دوران سلطنت افغانها، نادرشاه، کریمخان و آغامحمدخان قاجار ادامه پیدا کرد، باعث تلف شدن جمعیت ایران گردید. در دوران نادرشاه، نیاز به سرباز و اخذ مالیاتهای سنگین برای تامین هزینههای
جنگی باعث شد تا مردم دست به مهاجرتهای دستهجمعی گسترده زده و شهرها و روستاهای ابا و اجدادی خود را برای یافتن منطقهای بهتر برای زندگی در آرامش، ترک کنند.»
این مطالب به نقل از گاسپار دروویل در کتاب سفرنامه دروویل، صفحات ۴۵ تا ۵١ آمده است
به طور کلی با توجه به این مطالب که مورخ فوق، در آن زمان این وقایع تلخ را به چشم خود دیده است، مجموع این رویدادهای تلخ (هرجومرجها، تلفشدن در مهاجرتهای درونکشوری، زمینلرزهها، زدوخوردهای داخلی بین سران قبایل، هجوم راهزنان در نبود دولت مقتدر مرکزی، خشکسالی و...) باعث شد تا
بیش از هشتاد درصد از جمعیت ایران طی ٨٠ سال از بین برود.
این فقط یکی از صدها بدبختی و مصیبتی است که ایران زمین در طی هزاران سال تاریخ خود، با آن دست و پنجه نرم کرده است.
ـ نویسنده: بهمن انصاری
پ.ن) ریتوییت کنید تا دیده بشه و خستگی منم در بره
پ.ن٢) اگر کپی کردید اسم نویسنده رو از زیرش حذف نکنید لطفا.
بنابر سنت زرتشتی و دادههای تاریخی، #زرتشت پیامبر ایرانی در روز ۵ دیماه به شهادت رسید. چگونگی مرگ زرتشت در کتابهای بازمانده از دوران ساسانی درج شده است. بر این مبنا، زرتشت در سن ٧٧ سالگی در آتشکدهای در شهر بلخ مشغول عبادت بود. در این هنگام لشگر
تورانیان به ایران حمله کردند. گشتاسپ شاه ایران و پسر پهلوانش اسفندیار مدتی بود که برای دیدار با رستم و زال، به سیستان رفته بودند. عدمحضور شاه و پسرش در بلخ که در آن مقطع پایتخت ایران بود، باعث شد تا لشگر تورانیان بدون مقاومت وارد بلخ بشوند و شروع به قتل و غارت ایرانیان
بکنند. در این زمان، زرتشت به همراه ٧٢ نفر از مؤمنان زرتشتی در آتشکدهٔ بلخ مشغول عبادت بودند. یکی از تورانیان با تیروکمانی در دست، وارد آتشکده شد و تیری زهرآلود را به سمت زرتشت پرتاب کرد. تیر به پشت زرتشت که روبروی آتش مشغول نیایش اهورامزدا بود، برخورد کرد و پیامی. به شهادت رسید.
این عکس، از جبهۀ مقاومت تبریز در برابر تجاوز روسهاست،
سال ۱۲۹۰
اینجا سنگر مارالان است که آن موقع در حوالی تبریز بوده.
پس از حضور مورگان شوستر -مستشار آمریکایی- در امور مالی در ایران، روسیه به ایران اولتیماتوم داد که شوستر باید اخراج شود. ابتدا مجلس مقاومت کرد (مجلس شورای ملی مشروطه)، اما دولت که از روسها میترسید، مجلس را منحل کرد و اولتیماتوم را پذیرفت.
با این حال روسها که همیشه به ایران ضربه زده و سالها بود که بهدنبال بهانه برای لشگرکشی به خاک ما بودند تا بخشهایی دیگر از خاک ایران را جدا کنند، به تبریز قشون کشیدند.
گاسپار دروویل در حدود ٢٠٠ سال پیش، پس از سفر به ایران درمورد #زنان_ایرانی نوشت:
«زنان ایرانی قطعا زیباترین زنان جهانند. با این که جهانگردان اروپایی درباره زیبایی زنان گُرجی و چَرکَسی (ساکنان قفقاز) مطالب زیادی گفتهاند، ولی من یقین دارم که در مقام مقایسه، نهتنها زنان ایرانی
از نژادهای گُرجی و چَرکَسی برتر هستند، بلکه زنی در هیچ کجای جهان در جمال و کمال به پای آنها نمیرسد. در اینجا برای آنکه مرا به مبالغهگویی متهم نکنید، تا آنجا که امکانات اجازه دهد مختصری به وصف زیبایی و آراستگی زنان ایرانی خواهم پرداخت:
زنان ایرانی اغلب بلند و باریک و بسیار خوشاندامند. زیبایی آنها موهبتی طبیعی است و کمتر برای جلوهگری نیازمند آرایش مصنوعی هستند. رنگ پوستشان اکثرا به شکل خیرهکنندهای سفید است. البته این امر مایهٔ شگفتی نیست زیرا پوست آنها به دلیل داشتن حجاب، کمتر در معرض تابش خورشید میباشد.
تختجمشید نمونه فوقالعادهای از هنر ایرانی است. درواقع در تختجمشید ما فقط با هنر حجاری و معماری سروکار نداریم، بلکه باورهای دینی و ملی و اساطیری را هم میتوانیم مشاهده کنیم. یکی از جالبترین تندیسهای تختجمشید، این دوستمون هستند 👇
موجودی که میبینید، ترکیبی از انسان و گاو است. نیم بدن این موجود انسان و نیم دیگر گاو هست و یک بال عقاب هم بر پشت این موجود دیده میشه. احتمالا پیش خودتون فکر میکنید که این دوستمون حاصل خلاقیت مهندس حجار و سنگتراش دوره هخامنشی است. اما اینطور نیست! این موجود ریشه در باورهای
قدیمی ایرانی/آریایی داره و در نسخههای مختلف قدیمیترین کتابهای بازمانده از دوران باستان، بهش اشاره شده.
نام این دوستمون در باورهای ایرانی، گوپَدشاه است. که معنی اسمش به زبان ساده میشه: اربابگاو (گو = گاو / پَد paiti = ارباب).
این کتاب «مجموعه نامههای خاقانی شروانی» 👇 یکی از جالبترین کتابهاییه که خواندنش خالی از لطف نیست.
چرا؟
ما معمولا #خاقانی رو به عنوان یک شاعر بزرگ میشناسیم. اما دکتر ضیاءالدین سجادی در این کتاب اومده و حدود پنجاه نامهٔ شخصی از
خاقانی رو به طرق مختلف که در مقدمه توضیح داده، گردآوری کرده و در سال ١٣۴۶ منتشر کرده. نکته جالب این نامهها اول این که به زبان سلیس #پارسی نوشته شدند و این یک تو دهنی بزرگ به یاوهگویانی است که میگن خاقانی ترکزبان بوده و از #فارسی فقط برای سرودن شعر استفاده میکرده!! 👇
نکته دوم این که خاقانی در خلال این نامهها، دستکم ١۶ بار اشاره به #ایران و ایرانی داشته که یقینا خاری است در تخم چشم تجزیهطلبان! 👇
میگن در زمان جنگ نادر با لشگر سلطان محمد گورکانی، نادر میبینه وسط میدون یه پیرمردی مثل شیر داره شمشیر میزنه و دلاورانه با هندیها میجنگه.
شب که به سنت جنگهای قدیم، موقتا نبرد متوقف میشه تا لشگر های دو طرف استراحت کنند، نادر به یکی از سردارانش میگه برو فلان پیرمرد رو از بین سربازها پیدا کن بیارش اینجا بینم.
یارو میره پیرمرده رو میاره.
نادر یه نگاهی بهش میندازه میگه ای مرد اهل کدوم شهری؟
پیری میگه اهل اصفهانم.