امروز با چند نفر از دوستان آیلار حقی صحبت کردم؛ آیلار یکی مثل ما بود، یکی از ما مردم. هر کدوم از ما میتونستیم و میتونیم جای آیلار باشیم.
توی این رشته توییت یکم از اخلاقیات و خاطراتی از آیلار رو که امروز شنیدم، مینویسم تا #آیلار_حقی برامون فقط یک عکس، فیلم یا اسم نباشه
۱/۸
اولین چیزی که همهی دوستای آیلار به اون اشاره کردن، شادی و نشاط زیادش بود، به طوری که «همیشه پایه ترین عضو رقص و شادی بود» و به قدری زندگی در آیلار جریان داشت و با انرژی بود که حتی انتراک های کلاس ها هم میرقصید.... اما در کنار این شاد بودن آیلار انقدر انسانیت داشت که برای
۲/۸
#مهسا_امینی، #نیکا_شاکرمی یا تک تک کشته شده ها گریه میکرد و این مدت واقعا ناراحت بود.
مورد بعدی که همهی دوستای آیلار به اون اشاره کردن، رک بودن و زیر بار حرف زور نرفتن و ایستادگی آیلار بود، به طوری که سال پیش دانشگاهی وقتی یک بار یکی از معلم هاشون که عموما دانش آموز ها
۳/۸
ازش میترسیدن سر یکی از دوستای آیلار داد میزنه؛ آیلار بلند میشه و میگه «حق ندارید سر ما داد بزنید و این چه رفتاریه...» و هر جایی حس میکرد حرف زوری داره زده میشه مقابلش ایستادگی میکرد.
آیلار هم مثل همهی جون های دیگه، زندگی میکرد؛ وقتی کارآموز پزشکی بود، با دوستانش
۴/۸
بعضی وقت ها «بیمارستان رو میپیچوند و به کافه و گردش میرفت» یا «هیچوقت باشگاهش یادش نمیرفت و عاشق ورزش بود» همهی ما در زندگیمون موارد مشابه داریم و فردی که کشته شده، یک فرد جدا از جامعه یا متفاوت از ما نبوده!
راجع به شایعه های و دروغ هایی که برای آیلار پخش کردند
۵/۸
لازم دونستم چند نکته رو بگم؛ اول اینکه دو ماه قبل از کشته شدن آیلار، دوست پسرش در یک تصادف رانندگی فوت میکنه و آیلار در این مدت با هیچکس دوست یا داخل رابطه نبوده، حواشی پیرامون اینکه «داشت به خونهی دوست پسرش میرفت» صرفا یاوه گوییه.
۶/۸
جدا از اون خونهی آیلار در منطقهی پروازه و منطقهی پرواز هیچ ربطی به برج های شهران که در فیلم نشون دادند و گفتند قصد داشت به خونهاش بره، نداره!
آیلار از قبل روز های ۲۴ام، ۲۵ام و ۲۶ام رو استوری کرده بود و گفته بود در کنار مردم به اعتراضات میره و رفت....
۷/۸
تمام این رشته توییت رو فقط برای این نوشتم که آیلار حقی رو یک فرد جدا از خودتون نبینید، آیلار یکی مثل هر کدوم از ما یا اعضای خانوادهی ما بود، زنده بود و زندگی میکرد.... #آیلار_حقی #مهسا_امینی
۸/۸
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
میخوام یک تجربهی شخصی تعریف کنم؛ به نظرم خوندن این تجربه میتونه برای افرادی که فعالیت دارند ولی تجربهی بازداشت نداشتند یا خانواده های بازداشت شده های اخیر که اولین مواجههشون با بازداشت بوده، کمک کننده باشه.
لطفا اگر آشنایی در این شرایط دارید، این رشته توییت رو براش بفرستید.
اولین تجربهی بازداشت من به دی ماه ۹۶، در خیابان وصال وقتی ۱۸ سالم بود برمیگرده؛ من در یک خانوادهی کاملا دور از سیاست زندگی میکنم و خانوادم هیچ تجربه یا مواجههای نسبت به بازداشت و برخورد با نهاد های امنیتی نداشتند و طبیعتا نمیدونستن چه کار هایی باید بکنند یا چه کار هایی
۱/۱۱
رو نباید انجام بدن. طبیعتا بعد از بازداشت من، خانوادم به شدت ترسیدن و نگران شدند، بعضی از آشنایان(که اطراف همهی ما هستند و ادعای همه چیز دان بودن میکنند) وارد کار میشن و جمله هایی مثل «دوست فلانی هم این مدلی شد و باید ساکت باشید تا لج نکنن» یا «ما هم فلان فامیل دور رو با
۲/۱۱
محسن شکاری توی کافه کار میکرد و عاشق بازی های کامپیوتری بود؛ میخواست وقتی آزاد شد سیستمشو بفروشه و یکم پول بذاره روش و یه ps5 بخره...
قرار بود بعد آزادیش یکی از بچه ها کمکش کنه که یوتیوبر بشه.
در #محسن_شکاری زندگی جریان داشت و منتظر آزادیش بود.
یه بار از بازجویی که برگشت
۱/۳
خوشحال بود و گفت «بهم گفتن اگه بسیجیه رضایت بده، محاربه رو برمیداریم بهت ده سال میدیم، بسیجیه هم قراره رضایت بده»
بعد از آزادیم هر چقدر دنبال خانوادهی محسن برای وکیل و اطلاع رسانی گشتم، هیچ راه ارتباطی پیدا نکردم، فقط یه یوتیوبر بود که از خانواده و محل کارش اطلاعات داشت که
۲/۳
هرچی ازش کمک خواستیم، هیچی بهمون نگفت!
این ها رو نوشتم که #محسن_شکاری براتون فقط در حد یه عکس و یه اسم نباشه، بدونید محسن هم مثل همهی ما زنده بود و زندگی داشت.
فکر نکنم هیچوقت اون پسر کم حرفی که توی ۲۴۱ جلوی سالن میشست رو یادم بره، فکر نکنم دیگه محسن رو فراموش کنم.
۳/۳
باید نسبت به توییت قبلی که پاک کردم، یه توضیح و معذرت خواهی بکنم؛ حقیقتا دیشب تلفن های زندان رجایی شهر به صورت استثنا تا دیروقت وصل بود و آخر شب یکی از بچه های رجایی شهر زنگ زد و حال سامان رو ازش پرسیدم، گفت «پرینت قضایی گرفته و توی پرینتش فقط اجتماع و تبانی و اخلال در نظم
۱/۸
بوده و محاربه برداشته شده...» بعد از این تماس فوری به پدر سامان زنگ زدم و بهشون اطلاع دادم، پدر سامان هم گفت «بله، امروز سامان توی تماسش یه برگه خونده بود...» و حرف هاشون با حرف های دوستم مطابقت داشت، بعد راجع به وکیل داشتن سامان پرسیدم و گفت «یه وکیل تسخیری داره به اسم ...»
۲/۸
گزارشی از یک جنایت!
روند بازداشت عموما به این صورت بود که پس از بازداشت و اتمام بازجویی، پرونده به دادسرا میرفت و دادسرا مبلغی را به عنوان وثیقه تعیین میکرد و فرد با قرار دادن وثیقه تا زمان تشکیل دادگاه آزاد میشد؛ در این مدت آزادی افراد معمولا اقدام به گرفتن وکیل، مشورت
۱/۵
با دیگران یا حتی برنامه ریزی برای زندگی شخصی در صورت محکوم شدن به حبس میکردند. اما اخیرا این روند را تغییر دادهاند، به گونهای که دادسرا برای فرد وثیقه تعیین میکنند، اما اجازهی وثیقه گذاشتن را نمیدهد! اتفاقی که رخ میدهد این است که متهم به صورت مستقیم از بازداشت به
۲/۵
دادگاه میرود و عموما فرصت گرفتن وکیل، مشورت برای دادگاه یا هیچ کار دیگری پیدا نمیکنند و در دادگاه هایی کوتاه، به حبس هایی طولانی محکوم میشوند و از همان دادگاه به زندان میروند!
به همین دلیل الان ما تعداد زیادی بازداشتی داریم که به صورت فلهای در دادگاه های کوتاه، بدون داشتن
۳/۵
#اکبر_غفاری ، اولین بار بند عمومی ۲۴۱ دیدمش. از قشر بسیار ضعیف جامعه بود، انقدر ضعیف که حتی سواد هم نداشت. توی فلاح بازداشت شده بود و جرمش این بود که در خونشون رو باز و چند نفر از معترض ها رو پناه داده بود. شبش بازداشتش میکنن و چون ظاهر غلط اندازی داشته بهش میگن
۱/۴
«یه مامور توی فلاح کشتن و تو کشتیش» و میارنش بند ما و فقط چند ساعت پیش ما بود و بعد میره انفرادی. اینبار وقتی رفتم ۲۰۹، دوباره اکبر رو دیدم، خیلی لاغر تر شده بود و حدود یه ماه انفرادی نگهاش داشته و ممنوع التماسش کرده بودن! آسیب انفرادی کامل توی روحیات و رفتارش کامل معلوم بود
۲/۴
دیروز فهمیدم اکبر رو منتقل کردن تهران بزرگ و وقتی اوضاعش رو پرسیدم، جواب مثل آب یخی بود که روم ریخته شده بود!
برای اکبر نوشته بودن «من آدم کشتم، خوبم کردم که کشتم!» و اکبر تحت فشار انفرادی و برای اینکه سواد نداشت، امضا کرده بود و الان بهش اتهام محاربه زدن!
۳/۴
در اتاق ۱۲۲ بازداشتگاه ۲۰۹ اطلاعات همراه #آرش_صادقی بودم.
به همهی دوستاش گفته بود که «اگه منو گرفتن، فقط یه خبر بازداشت از من بزنید و دیگه راجع به من چیزی نگید تا صدای زندانیان گمنام شنیده شه و صداشون تو اخبار من گم نشه»
ولی وضع آرش حتی از گمنام ها هم بدتر بود و حتما
۱/۴
باید راجع بهش اطلاع رسانی میشد.
آرش روزانه حدود هشت تا قرص باید مصرف میکرد و از این تعداد، فقط سه تا قرص رو بهش میدادن و میگفتن بهداری قرص ها رو نداره... هرچی هم گفته بود خانواده میگیره میاره، شما فقط تحویل بگیرید، قبول نکرده بودن.
در اثر مصرف نکردن قرص ها، به
۲/۴
مشکل معده، روده، کلیه درد و درد استخوان دچار شده بود و حتی خونریزی روده هم کرده بود و توی دفعش خون وجود داشت!
با این وجود فشار های بازجویی آرش خیلی بیشتر از ما بود.
حتی با این حال هم آرش همچنان دغدغهی زندانی های گمنام رو داشت.
امروز جای خالی آرش به شدت اینجا حس میشه.
۳/۴