یک #داستان کوتاه
رضا غمگین و سنگین ، سرخورده و گیج از در محضر اومد بیرون در حالی که به سیگارش پک عمیقی میزد با نگاهش میترا که داشت در کنار مادرش از در محضر ثبت طلاق خارج میشد نگاه میکرد .
یادش افتاد به اون روزی که در جواب پدرش که گفته بود این دختره به خانواده ما نمیخوره و
۱.
او عصبانی وخشمگین فریاد زده بود که یا میترا یا اصلاً ازدواج نمیکنم .
و بالاخره با میترا ازدواج کرده بود و ازدواج همان و شروع بدبختیهاش همان .
۴ سال کابوس وار که هم میترا تبدیلش کرد به کابوس ، هم پدر و مادرش .
همینطور که داشت ته سیگارش رو مینداخت ، پدرش که تازه رسیده
۲.
بود بوق زد و رضا رفت سمت ماشین و سوار شد ، پدرش با اندکی تاسف نگاهش کرد و گفت :
- تموم شد ؟
+ بله
- راحت شدی بابا
+ سکوت
پدر همینطور که داشت تو آیینه نگاه میکرد و حرکت میکرد به رضا گفت :
- ناراحت نباش ، زندگی جریان داره و تو هم جوونی و انقدر فرصت داری که نگو
۳.
حالا میتونی به آیندهات فکر کنی .
+ دست از سرم بردار حاجی ، ریدین تو زندگیم حالا میگی به آیندهات فکر کن ؟
- من چیکار زندگیت داشتم پسر ؟
این خودت بودی که نفهمیدی میترا ، ۱ ادم و ینفر نیست ، مثل تمام ادمهای این مملکت خانواده داره ، عین خودت آقا داره ، ننهداره ،
۴.
آبجی داره ، برادر و دائی و عمه و کوفت و زهر مار داره و قبل از اینکه با خانم تصمیم میگرفتین ، باید رضایت همه این اَره و اوره و شمسی کورههارو جلب میکردین .
کردین ؟
+ چه ربطی داره ؟ من خودش رو میخاستم .
- البته ، فقط ننه و اقاش و کس وکار اون تورو نمیخاستن .
۵.
ننه و اقا و کس و کار تو هم اونو نمیخاستن .
و هم تو و هم اون خانم ، برای ی لحظه عقلتون نرسید که بدونید وقتی ۹۵٪ هویت و وجود و زندگی و پولی که دارین دست ماهاست ، غلط میکنید بدون رضایت ما پیوند میخورید .
نتیجهاش هم میشه اینی که دیدی .
یک کلام ، ختم کلام پسر
۶.
شماها کرهها ، هرچی دارین از ما دارین ، پس ما حقمونه که بگیم و تعیین کنیم شب با کی برین تو رختخواب .
غیر از این باشه ، فقط زمان مسئله زمانه کار ما اصل کاریا که چقدر طول بکشه تا از پیوندی که خوردین جداتون کنیم .
به هر وسیلهای که شده
با فحش ، پول ندادن ، تحقیر ، کممحلی
۷.
و هر کار دیگهای که لازم باشه .
پس خلاصت کنم عزیزم .
میتونی هرکسی رو برای خودت انتخاب کنی و بچسبی بهش ، ما هم میتونیم هرکاری دلمون خواست بکنیم تا این پیوندی رو که نمیفهمی برعلیه سعادت خودت ، خانوادهات و همه هست رو پاره کنیم
حاجی سپس زد کنار و گفت
حالا هم مثل بچه
ادم بفرما پایین ، برو سفارشهای ثبت شده رو بگیر بیار برای کارگاه که کلی کار داریم.
هررررری
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
ما از سالهای ابتدائی دهه ۹۰ وارد یک مرحلهٔ تاریخی شدیم که میشه اسمش رو گذاشت « #همایندی_بحرانها»
حالا این ینی چی ؟
ینی اینکه اگر شما بدبخت ترین و بحران زده ترین کشچرهای جهان رو نگاه کنید با یک یا دو بحران دست و پنجه نرم میکنند .
مثلاً ونزوئلا ، اگر اقتصادش مشکل داره
۱.
و تحت تحریمهای شدید امریکاست . در عوض صدها مشکل دیگه ، مثل مشکل فساد عظیم اداری ، بحران آب ، بحران فرونشست زمین ، دشمنی منطقهای ، اپوزیسیون دروغین ، بحران جمعیتی و ... رو نداره .
به قدرتی خدا ، جمهوری اسلامی همه اینهارو با هم داره .
اما از ابتدای سال ۱۴۰۰ به لطف
۲.
تدابیر داهیانه مقام عظمای ولایت ما وارد ی مرحله جدیدتر شدیم که میشه اسمش رو بگذاریم شروع عصر حماقت .
حالا شما هر اسم دیگری دوست دارید روش بگذارید .
خصیصه مهم این دوره اینه که احمقترین افراد رو برای منصوب کردن برای مقابله با عظیمترین بحرانها .
مثل این میمونه که
در سال ۱۳۱۳ #رضاشاه_کبیر پروفسور حکمت را که تازه به وزارت علوم و معارف متصوب کرده بود احضار میکنه و بهش میگه من از سوی زنان تحت فشار هستم که قانون کشف حجاب رو تصویب کنم ، اما تا حالا به هرکدوم از وزرا گفتم ، گفتن چشم و هیچ کاری نکردن .
حکمت به شاه میگه چند روز به من
۱.
وقت بدید روی مسئله کار کنم و بعد از چند روز به کاخ میره و به شاه یک گزارش میده که اگر گزارش رو بخونید میبینید که پیشنهاد کرده که این کار با امریه و دستور و فرمان حل نمیشه ، بلکه باید ارام آرام و مرحله به مرحله پیش بریم .
شاه میپذیره و قرار میشه که برای اولینبار
۲.
در سیزدهبدر ۱۳۱۲ در دشت ارژن فارس که زادگاه حکمت هم بوده ی جشنی برگذار کنند و در انجا دختران مدرسهای اقدام به کشف حجاب بکنند تا ببینند واکنشها چی میشه ؟
القصه ، در روز موعود دختران مدرسهای در مراسم دولتی شرکت میکنند و پس از اجرای یک سرود ، به یکباره حجابها را
والا از دست شما ادم جرعت نمیکنه عقیدهاش رو بگه .
عزیزم ، گلم ، تو سواد نداری و درکت پایینه به من ربط نداره ، در این 👇🏼 توئیت کجا نوشتم ائتلاف شده ؟
نوشتم اونائی که میخواسنن ائتلاف بشه ، این ینی الان ائتلاف شده ؟
این ینی اینا دلشون خوش باشه .
دوم اینکه اگه قرار باشه
۱.
من مثل همه فوری شروع کنم به طرفداری یا فحش دادن که مثل خیلیای دیگه ، میشم مثل شاش دستپاچه .
اما چرا این کار ، خیلی خوب بود ؟
چون شاهزادهٔ ما به روشنی مواضعش رو در مورد ائتلاف و اتحاد قبلاً گفته .
در تمام حدود ۱ ماه گذشته هم که همه باهاش مخالفت کردن .
پس حالا که
۲.
همه نمایش اتحاد میدن ینی اینکه دوستان همگی به ارمانهای طرفدارای خودشون خیانت کردن ، تف انداختن تو ارزوهای هوادارانشون و شرایط شاهزاده رو پذیرفتن .
این وسط منِ طرفدار شاهزاده چرا باید مخالفت کنم چرا باید این عقب نشینی اونارو به کام شاهزاده تلخ کنم ؟
چرا باید از این
وقتی میگم ی بابائی فقط برای اینکه پادشاهیخواهان رو بفرسته به حاشیه و برای حزبش و باندش مشروعیت بخره و شهادت قهرمانانه بزرگی مثل #مجیدرضا_رهنورد رو لوث کنه خودکشی میکنه یمشت الدنگ جوجه یشبه مبارز شده میریزن زیر نوشته با تمام قدرت واقواق میکنن .
این زنیکه 👇🏼 سال
۲۰۰۳ در یکی ازمحلههای لاکچری حومه پاریس به نام اورساراواز در ی کاخ زندگی میکرد که در روز ۱۷ ژوئن پلیس ضد تروریست فرانسه یورش برد به کاخش و خودش و ۱۶۸ نفر از همراهانش را دستگیر کرد .
بلافاصله طرفداران مجاهدین در سرتاسر اروپا ریختن جلوی در سفارتهای فرانسه و تا تونستن
برعلیه دولت و کشور فرانسه واقواق کردن .
کلاً زنیکه ۳ روز در بازداشت بود بعدم ولش کردن ، اما طرفداراش دست به اعتصاب غذای نامحدود زدن (نه از نوع اعتصاب غذاهای نرگس محمدی و نسرین ستودهها)
و طی ۳ روز ۱۶ نفر از هواداران مجاهدین با ریختن مواد آتشزا روی خودشون اقدام به
انسان ، موجودی است Emotional ، ینی موجودی است عاطفی .
حالا هرچی میزان تمدن در جوامع بشری پایینتر باشه ، میزان تاثیر این عواطف روی انسان بیشتر و بیشتر میشه .
اصولاً تمدن و تمدن سازی با عواطف انسانی سازگاری آنچنانیی نداره و در فرایند مدرنیزاسیون جوامع ، حکومتهای مدرن
۱.
و سلطهگر و سازمانهای اطلاعاتی با توجه به غلبه عواطف بر انسان عقب افتاده و نیمه وحشی از این عواطف به عنوان مهمترین سلاح برای ایجاد سلطه ، پیش بردن اهداف و سناریوها و استقرار گروهها و حکومتهای دست نشانده استفاده میکنند .
تاریخ بشر از ابتدا تا امروز و خصوصاً
۲.
تاریخ معاصر بشر در ۳۰۰ سال گذشته مملو است از همین سوء استفادههای قدرتها و سازمانها از عواطف و احساسات مردمان وحشی و نیمه وحشی .
مثلاً خودکشی ، یکی از فاکتورهای اصلی جاودانه شدن یک هنرمنده ، و در این فرایند اصل هنر هنرمند خودکشی کرده کوچکترین اهمیتی نداره .
انسان ، موجودی است emotional ، ینی موجودی است عاطفی .
حالا هرچی میزان تمدن در جوامع بشری پایینتر باشه ، میزان تاثیر این عواطف روی انسان بیشتر و بیشتر میشه .
اصولاً تمدن و تمدن سازی با عواطف انسانی سازگاری آنچنانیی نداره و در فرایند مدرنیزاسیون جوامع ، انسانها تا حد زیادی
۱.
میشوند به موجوداتی خشک و محاسبهگر .
و ایدئولوژی که یکی از فرایندهای جهان مدرنه ، دقیقاً با انسان همین کارو میکنه .
اگز به تاریخ آلمان نازی ، یا اتحاد جماهیر شوروی برگردید متوجه میشوید که حکومت ایدئولوژیک چگونه از انسان ، ماشینهائی کاملاً مکانیکی میسازه برای کشتار و
۲.
تخریب و این فقط منحصر به حکومتهایی از این دست نیست ، بلکه تمام سازمانهای ایدئولوژیک هم همینگونه عمل میکنند و از اعضاء خود ، تنها وسایل کشتار میسازن .
حتماً شما داستان سیاهکل رو خوندین ، یا شنیدین و میدونید که تا همین امروز سازمان چریکهای فدائی خلق ایران ، هنوز