امروز خانوادهی یکی از زندانی ها برای پیگیری اوضاع فرزندش به شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب میره و قاضی صلواتی رو زنده و سالم اونجا با چشم های خودش میبینه!
خبر مربوط به قاضی صلواتی به طور کامل دروغ و فیک بود؛ دیروز میخواستم راجع به دروغ بودن این خبر و آثارش بنویسم اما
۱/۱۲
به دو دلیل ننوشتم
۱- گفتم نزدیک ۱۸ دی هستیم و بیشتر از این اجازه ندم این خبر باعث انحراف بشه
۲-دیروز دادگاه های صلواتی لغو شده بود و هنوز برام قطعی نشده بود دروغ بودن این خبر!
من شخصا وارد این مسائل که «این اکانت سایبریه» یا «فلانی نفوذیه» نمیشم و کاری ندارم،
۲/۱۲
حتی وقتی به خودمم میگن سایبری یا نفوذی دفاعی نمیکنم و میگم شاید من بد برخورد کردم، اما راجع به این خبر...
حدود دو، سه روز قبل از اعدام #محمدمهدی_کرمی
و #محمد_حسینی میزان یک ویدیو از دادگاه این افراد میذاره و حتی یک ویدیو از خانوادهی عجمیان پخش میشه که گفته بودن
۳/۱۲
«خواستار قصاص و اعدامن!» یه تعداد زیادی توییت هم از طرف کاربران طرفدار جمهوری اسلامی زده میشه با عنوان «برخورد قاطع» و اعدام کردن و این قبیل مسائل... اگر این توییت ها و فیلم ها دیده میشد قطعا میشد پیشبینی کرد یه اتفاقی قراره بیافته و طبیعتا فضا به سمت هزینه سازی
۴/۱۲
برای اعدام میرفت؛ اما فضای ما چطور بود؟ یک اکانت خبری با عنوان «قاضی صلواتی رو با پنج گلوله خنثی کردیم(کشتیم)» پخش میکنه و برای تعداد فالور و باند بازی و... به معنی واقعی همهی حواس ها رو پرت میکنه! به طوری که وقتی ساعت دو عه شب برای دقت و ریزبینی یکی از دوستان،
۵/۱۲
توییت های اکانت های طرفدار جا رو دیدیم و خواستم توییت کنم، اون روز طبق چیزی که خود توییتر نوشته بود، زیر صد تا هشتگ زده شده بود!
این دروغ و پافشاری روی اون توی این برههی حساس به نظر من مسالهای نیست که راحت ازش بگذریم و فراموش کنیم؛ درسته دشمن ما یکی دیگس،
۶/۱۲
ولی چه تضمینی وجود داره این اکانت و طرفدار ها و پروموت کنندگانش هم بخشی از این «دشمن ما» نباشن؟
همون شب وقتی یک توییت با عنوان «کوچهی آبان جوش امنیتیه و صدای گریه میآد...» زد و توییت رو دیدم، به علت اینکه خونمون نزدیک کوچهی آبانه فوری حاضر شدم و رفتم تا در صورت درست بودن
۷/۱۲
خبر رو تایید کنم و اصلا خودم بفهمم چه خبره!(از صبح بارها خبر صلواتی توی تایم لاینم اومده بود....) وقتی دیدم خبری نیست زیر همون توییت منشن گذاشتم و عکس های کوچه رو گذاشتم و گفتم خبری نبود... عدهای خیلی غیر منطقی شروع به پافشاری و نوشتن منشن های عجیب غریب کردن؛
۸/۱۲
شک کردم و جواب تک تکشون رو با احترام و آرامش دادم تا اگر خبر دروغ باشه یا مشخص شه خط امنیتی بوده، حتی در صورت پاک کردن منشنون یا تغییر ای دی، بازم از روی منشن خودم بتونم پیداشون کنم، دوستان هم این اکانت و هم باند و پروموت کننده هاش مشخصان؛ با توجه به اینکه قاضی صلواتی
۹/۱۲
دیروز دادگاه هاشو کنسل کرده بود تا خبر قطعی از سلامتش نیاد و آثار این خبر دروغ هم وجود داره و امروز با مشاهدهی قاضی صلواتی دروغ بودن این خبر قطعی شده، هم این اکانت و هم باندش صد درصد عضوی از دشمنی که توی خیابون سرکوبمون میکنن هستن و
۱۰/۱۲
پروموت کنندگان این خبر و این اکانت «باید» به مردم جوابگو باشن!
من همیشه برای اکانت های ناشناس احترام زیادی قائل بودم و هستم و دوستان زیادی از اکانت های ناشناس دارم ولی به نظرم برای جلوگیری از این جریان اولا باید تکلیف این اکانت و باندش مشخص بشه،
۱۱/۱۲
دوما هر اکانت ناشناسی که سعی در انتشار یک خبر یا جریان سازی غیر عادی و نامشخصی کرد رو باید با احتیاط بیشتری نسبت بهش رفتار کرد!
۱۲/۱۲
پ.ن: عدهای از دوستان شاید بگن «اگه هشتگ میزدیم هم فرقی نمیکرد!» اگر بازداشت نشدم راجع به این هم توضیح میدم، ولی واقعا اگه حس میکنید نوشتن شما تاثیری نداره، چرا هنوز توی محیط توییترید؟
دوستان میشه این رشته توییت و بحث های پیرامونش رو فعلا ول کنید؟
این رشته توییت اینجا میمونه، بعدا هر چقدر خواستید بررسی کنید، فعلا جون این دو عزیز از همه چی مهم تره! #محمد_قبادلو #محمد_بروغنی
امروز با چند نفر از دوستان آیلار حقی صحبت کردم؛ آیلار یکی مثل ما بود، یکی از ما مردم. هر کدوم از ما میتونستیم و میتونیم جای آیلار باشیم.
توی این رشته توییت یکم از اخلاقیات و خاطراتی از آیلار رو که امروز شنیدم، مینویسم تا #آیلار_حقی برامون فقط یک عکس، فیلم یا اسم نباشه
۱/۸
اولین چیزی که همهی دوستای آیلار به اون اشاره کردن، شادی و نشاط زیادش بود، به طوری که «همیشه پایه ترین عضو رقص و شادی بود» و به قدری زندگی در آیلار جریان داشت و با انرژی بود که حتی انتراک های کلاس ها هم میرقصید.... اما در کنار این شاد بودن آیلار انقدر انسانیت داشت که برای
۲/۸
#مهسا_امینی، #نیکا_شاکرمی یا تک تک کشته شده ها گریه میکرد و این مدت واقعا ناراحت بود.
مورد بعدی که همهی دوستای آیلار به اون اشاره کردن، رک بودن و زیر بار حرف زور نرفتن و ایستادگی آیلار بود، به طوری که سال پیش دانشگاهی وقتی یک بار یکی از معلم هاشون که عموما دانش آموز ها
۳/۸
میخوام یک تجربهی شخصی تعریف کنم؛ به نظرم خوندن این تجربه میتونه برای افرادی که فعالیت دارند ولی تجربهی بازداشت نداشتند یا خانواده های بازداشت شده های اخیر که اولین مواجههشون با بازداشت بوده، کمک کننده باشه.
لطفا اگر آشنایی در این شرایط دارید، این رشته توییت رو براش بفرستید.
اولین تجربهی بازداشت من به دی ماه ۹۶، در خیابان وصال وقتی ۱۸ سالم بود برمیگرده؛ من در یک خانوادهی کاملا دور از سیاست زندگی میکنم و خانوادم هیچ تجربه یا مواجههای نسبت به بازداشت و برخورد با نهاد های امنیتی نداشتند و طبیعتا نمیدونستن چه کار هایی باید بکنند یا چه کار هایی
۱/۱۱
رو نباید انجام بدن. طبیعتا بعد از بازداشت من، خانوادم به شدت ترسیدن و نگران شدند، بعضی از آشنایان(که اطراف همهی ما هستند و ادعای همه چیز دان بودن میکنند) وارد کار میشن و جمله هایی مثل «دوست فلانی هم این مدلی شد و باید ساکت باشید تا لج نکنن» یا «ما هم فلان فامیل دور رو با
۲/۱۱
محسن شکاری توی کافه کار میکرد و عاشق بازی های کامپیوتری بود؛ میخواست وقتی آزاد شد سیستمشو بفروشه و یکم پول بذاره روش و یه ps5 بخره...
قرار بود بعد آزادیش یکی از بچه ها کمکش کنه که یوتیوبر بشه.
در #محسن_شکاری زندگی جریان داشت و منتظر آزادیش بود.
یه بار از بازجویی که برگشت
۱/۳
خوشحال بود و گفت «بهم گفتن اگه بسیجیه رضایت بده، محاربه رو برمیداریم بهت ده سال میدیم، بسیجیه هم قراره رضایت بده»
بعد از آزادیم هر چقدر دنبال خانوادهی محسن برای وکیل و اطلاع رسانی گشتم، هیچ راه ارتباطی پیدا نکردم، فقط یه یوتیوبر بود که از خانواده و محل کارش اطلاعات داشت که
۲/۳
هرچی ازش کمک خواستیم، هیچی بهمون نگفت!
این ها رو نوشتم که #محسن_شکاری براتون فقط در حد یه عکس و یه اسم نباشه، بدونید محسن هم مثل همهی ما زنده بود و زندگی داشت.
فکر نکنم هیچوقت اون پسر کم حرفی که توی ۲۴۱ جلوی سالن میشست رو یادم بره، فکر نکنم دیگه محسن رو فراموش کنم.
۳/۳
باید نسبت به توییت قبلی که پاک کردم، یه توضیح و معذرت خواهی بکنم؛ حقیقتا دیشب تلفن های زندان رجایی شهر به صورت استثنا تا دیروقت وصل بود و آخر شب یکی از بچه های رجایی شهر زنگ زد و حال سامان رو ازش پرسیدم، گفت «پرینت قضایی گرفته و توی پرینتش فقط اجتماع و تبانی و اخلال در نظم
۱/۸
بوده و محاربه برداشته شده...» بعد از این تماس فوری به پدر سامان زنگ زدم و بهشون اطلاع دادم، پدر سامان هم گفت «بله، امروز سامان توی تماسش یه برگه خونده بود...» و حرف هاشون با حرف های دوستم مطابقت داشت، بعد راجع به وکیل داشتن سامان پرسیدم و گفت «یه وکیل تسخیری داره به اسم ...»
۲/۸
گزارشی از یک جنایت!
روند بازداشت عموما به این صورت بود که پس از بازداشت و اتمام بازجویی، پرونده به دادسرا میرفت و دادسرا مبلغی را به عنوان وثیقه تعیین میکرد و فرد با قرار دادن وثیقه تا زمان تشکیل دادگاه آزاد میشد؛ در این مدت آزادی افراد معمولا اقدام به گرفتن وکیل، مشورت
۱/۵
با دیگران یا حتی برنامه ریزی برای زندگی شخصی در صورت محکوم شدن به حبس میکردند. اما اخیرا این روند را تغییر دادهاند، به گونهای که دادسرا برای فرد وثیقه تعیین میکنند، اما اجازهی وثیقه گذاشتن را نمیدهد! اتفاقی که رخ میدهد این است که متهم به صورت مستقیم از بازداشت به
۲/۵
دادگاه میرود و عموما فرصت گرفتن وکیل، مشورت برای دادگاه یا هیچ کار دیگری پیدا نمیکنند و در دادگاه هایی کوتاه، به حبس هایی طولانی محکوم میشوند و از همان دادگاه به زندان میروند!
به همین دلیل الان ما تعداد زیادی بازداشتی داریم که به صورت فلهای در دادگاه های کوتاه، بدون داشتن
۳/۵
#اکبر_غفاری ، اولین بار بند عمومی ۲۴۱ دیدمش. از قشر بسیار ضعیف جامعه بود، انقدر ضعیف که حتی سواد هم نداشت. توی فلاح بازداشت شده بود و جرمش این بود که در خونشون رو باز و چند نفر از معترض ها رو پناه داده بود. شبش بازداشتش میکنن و چون ظاهر غلط اندازی داشته بهش میگن
۱/۴
«یه مامور توی فلاح کشتن و تو کشتیش» و میارنش بند ما و فقط چند ساعت پیش ما بود و بعد میره انفرادی. اینبار وقتی رفتم ۲۰۹، دوباره اکبر رو دیدم، خیلی لاغر تر شده بود و حدود یه ماه انفرادی نگهاش داشته و ممنوع التماسش کرده بودن! آسیب انفرادی کامل توی روحیات و رفتارش کامل معلوم بود
۲/۴
دیروز فهمیدم اکبر رو منتقل کردن تهران بزرگ و وقتی اوضاعش رو پرسیدم، جواب مثل آب یخی بود که روم ریخته شده بود!
برای اکبر نوشته بودن «من آدم کشتم، خوبم کردم که کشتم!» و اکبر تحت فشار انفرادی و برای اینکه سواد نداشت، امضا کرده بود و الان بهش اتهام محاربه زدن!
۳/۴