۱- من پادشاهیخواه نیستم. اما بیشتر نقدهایی که به سلطنتطلبی ایرانیان میشود، از دو فرض نادرست تغذیه میکنند؛ نخست اینکه آنچه در گذشته سرنگون شده اکنون فقط مربوط به گذشته است و دیگری آنکه با واژگون شدن یک نظام سیاسی تواناییهای نهادهای سیاسی آن به کل از میان میرود. راستی؟
۲- جمهوری، مشروطه، دموکراسی و نود درصد واژگان یا مفاهیم سیاست روزگار ما از دل تاریخ و تجربه اروپایی بیرون آمده. البته که بدیهی نداستن امور و فرضها در دنیای سیاست بر همه و بویژه اروپاییها و ایرانیها واجب است. اما جهان سیاست به یک معنا اروپایی شده. پس تجربهی اروپا سخن میگوید.
۳- باز زندهسازی پادشاهی به شکلهای گوناگونی بارها در اروپا رخ داده. مشهورترین تجربه داستان جمهوری انگلستان است. پس از اعدام چارلز یکم از خانواده استوارت، جمهوری برپا شد و به مرور کرامول همهی قدرت را تصاحب کرد. کمی بعد مرگش، پارلمان از چارلز دوم خواست تا پادشاهی احیا شود.
۴- انگلیسیها پسر پادشاهی که قاتلش بودند را پس از چند دهه بینظمی، ناامنی، سرکوب و تهدید جنگ با همسایهها دوباره به کشور دعوت کردند. اما این تجربه به شکل دیگری در پرستشگاه بسیاری از جمهوریخواهان نیز رویداد. جمهوری یکم فرانسه با قتل پادشاه آغاز شد و با امپراطوری ناپلئون تمام.
۵- انگلیسیها (سپس بریتانیاییها) و فرانسویها دیوانه نبودند. البته ادعا هم نداشتند که میدانند یگانه راه راست چیست. آن مردم از یکسو انسانهایی بودند که گذشتهای داشتند و در فضای خالی خیال زندگی نمیکردند، از سوی دیگر نهادهای سیاسی نیک پیشین را با سازگاریهای نو بازتعریف کردند.
۶- نابودی و عدم احیای پادشاهی در آلمان، اتریش، مجارستان، چک، فنلاند، ایتالیا و حتی فرانسه در قرن بیستم، به این شیوه نبود که "چون آن چیز قبلا سرنگون شده، آن را کنار میگذاریم". مسئله این بود که ارتباط این جوامع پس از سیلی از رویدادها با گذشتهی پادشاهی بسیار کمرنگ شد. نیازی نبود.
۷- در ایران امروز نه آن میزان از وقایع بزرگ پیش آمده برای اتریش تجربه شده، نه تاریخ سلطنت مانند فنلاند فقیر و کوتاه است و نه به معنای واقعی دولت-ملت مدرن زاییده شده. چرا مردم باید ارتباط خود را با پهلوی از دست بدهند درحالی که احساس میکنند نظام گذشته نه لزوما برترین که بهتر بوده؟
۸- عموم مردم برای آن نظم سرنگون شده را میخواهند که در تصور آنان وضعیتی مطلوبتر بوده، نه آنکه بینقص میبینندش. مسئله حفظ جان، داراییها، نظم و پیشبینی پذیری زندگی سیاسی-اقتصادی است. این را از گفتگوهای روزمره در خیابان، تاکسی و مترو میتوانید بفهمید. مردم مقایسه میکنند.
۹- در نهایت برای انتقاد کردن از پادشاهیخواهی در ایران، نقطه آغاز خود را بر این نگذارید که چون سرنگون شده و چهل سال گذشته دیگر نمیتواند از زیر خاکستر به بیرون آید. چون اصلا در آتش تاریخ نسوخته است که خاکستری وجود داشته باشد. #وکالت_میدهم و #وکالت_نمیدم را ساده نگیرید.
۱۰- سخن آخر: آزادی، توسعه و یک زندگی عادی، میتواند در پادشاهی و خارج از آن وجود داشته باشد. مسئله جزییات نهادها و سازوکارها است. نه شخص مهم است و نه فرم کلی نظام سیاسی. مهم محدود کردن قدرت نهادها، وجود همیشگی سازوکارهای نظارت، رقابت و همچنین کارآمدی خواهد بود.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱- از چرندیات تریبونهای رسمی کشور که بگذریم، تقریبا همیشه به واژگانی مانند "پدرسالاری" و "مردسالاری" طوری پرداخته میشود که گویی مردهای معمولی سازندگان اصلی نظام تبعیض علیه زنان بودهاند و مردان جوان نیز آن را بازتولید میکنند یا حداقل از هدایای سیستم بهرهمند میشوند. راستی؟
۲- در طول تاریخ چیزها و امور زندگی اجتماعی انسانها چندان آگاهانه به دست افراد ساخته و حفظ نشدهاند. مثلا اینطور نبوده که مردها آگاهانه برنامهای تهیه کنند و تصمیمی بگیرند که نظمی را بسازند تا زنان قربانی شوند. این ماجرا شامل حال جوامع "مادرسالار" و "زنسالار" تاریخ هم میشود.
۳- برای نمونه قبیلههای مادرسالار جنگل آمازون چون محیطشان دگرگون نشده، با مردمان دیگر معاشرت نداشتند و احساس نیاز به تغییر نکردهاند، تصوری از شکل دیگری از زندگی اجتماعی ندارند. نه خودشان میدانند و نه انسانشناسان که دقیقا چرا آنها تصمیم گرفتهاند مادرسالار باشند و بمانند.
۱- صندوق رای، انتخابات و همهپرسی برای عموم افراد پدیدهای بسیار محسوس است. پس آن را آسان بعنوان ویژگی یا ابزار اصلی تحقق آزادی و دموکراسی شناسایی میکنند؛ خطای بزرگیست. نهاد و سازوکاری مهم هست که پیش از انداختن رای به صندوق کار میکند. مانند وجود احزاب گوناگون مستقل از دولت.
۲- اگر از قدرت هر گروه یا جریانی در فردای ایران و حتی پای صندوق انتخابات بیم دارید، یک راهش تشکل پیدا کردن شما و ایجاد رسانه با افراد همسو است. اینکه انفرادی به جریانی حمله کردید یا حتی در یک انتخابات نسبتا آزاد شرکت کنید، نمیتواند احتمال پاسداری از منافع شما را بسیار بالا ببرد.
۳- آن همه انداختن رای به صندوق پس از آغاز مشروطه در همین ایران، باید تاکنون ما را به کارکرد صندوق رای بدبین یا حداقل مشکوک میکرد. البته انسانها بطور تکاملی اینطور با محیط سازگاری پیدا کردند که تا جایی که امکان دارد هزینه زیادی ندهند؛ تکیه بر انتخابات در ظاهر کم هزینه است.