"چرا حزب داشتن و وکیل داشتن برای تک تک ایرانیا لازمه؟"
یک جستار...
۱. تو ذهن همه ی ما وقتی از انقلاب حرف میزنیم، یه سیستمی وجود داره، یه سری آدم سوژه ی اون سیستم وجود دارن که ازش راضی نیستن و دارن خیلی ساده علیه اون دولت اعلام وجود میکنن؛ تا اینکه ساختار ها زیر بار اعلام وجود۱/۲۳
مردم بشکنه و سیستمی بالا بیاد که به نفع اونهاست و خواست های اونها رو رعایت میکنه.
۲. خب شکل گیری اون سیستم نیازمند چیه؟ حتی اگه تروتسکی هم هستید و به تز انقلاب دائمی باور دارید، تو ذهن همه ی شما حداقلی هست برای شروع صدور انقلاب. حداقلی از "مختصاتِ سیستمی" هست که زیر سایه ی اون/
میتونید به دنبال کردن منویات خودتون بپردازید، چه صدور انقلاب باشه، چه زندگی نرمال.
۳. این حداقلیات رو کی باید اعلام کنید؟ همون اول و تا همیشه.
یعنی اینکه شما میخواهید ج.ا رو سرنگون کنید، فقط بخاطر اینکه #مهسا_امینی رو کشته نیست، که اگه هست مقصرانش رو می کشت و شما آروم میشدید/
نه، شما یکسری مطالبات دارید که اساسا از عهده ی این سیستم بر نمیان و باید سیستم جدیدی ساخته بشه که بتونه پاسخگوی مطالبات شما باشه، آدما فقط به این دلیل انقلاب میکنن، در هر وضعیت دیگه کاری میکنن بین خودکشی تا اصلاحات متفاوته.
۴. اینجا یک لحظه مکث کنید و از خودتون بپرسید آیا این/
مطالبات رو اعلام کردید؟
پوینتی تو شعار دادن نیست، با سه کلمه ی "زن، زندگی، آزادی" نمیشه قانون نوشت و سیستم ساخت مگر اینکه قانون نویسان شرحی ازین شعار رو مبنا قرار بدن، شرحی که از حقوق فردی تا سیستم سیاسی رو طبق این شعار توضیح بده.
۴-۱. شرح کی به این شعار درسته؟ به این فکر/
کردید؟
چجوری شرح هارو رو برای میذارید و بهترینش رو انتخاب میکنید؟
شما برای پاسخ دادن به این سوال ها لاجرم باید یک نفر رو صالح برای نوشتن اون شرح معرفی کنید یا شرحی بنویسید که برآی گذاشته بشه.
۵. پس همه، چه کسایی که به شعار اکتفا میکنن و چه کسایی که نمی کنن، مجموعهای از/
مطالبات و خواست هارو خواه ناخواه باید عنوان کنن، چه بصورت شرح بر شعار هایی که میدن چه بصورت مانیفست شخصی.
۶. اینجا از خودتون بپرسید تا الان چندتا ازین مانیفست ها و شروح دیدید؟
از اول انقلاب تا الان، چندبار تو نوشتن خواسته هاتون شریک بودید یا صرفا مفادی رو که شخص دیگری نوشته/
به عنوان خواست های خودتون برگزیدید؟
چقدر اینهارو انتشار دادید؟ چقدر هرروز تکرارشون میکنید و چقدر پابلیسیتی گرفتن و بقیه شمارو به اونها میشناسن؟
۷. حالا وقتی که نوشتید، قدرت شما در تشخیص اینکه چه مادهای منطبق بر اون اصول هست در انحصار خودتونه دیگه؟ نه؟
اساسا تنها کسی که/
میتونه تعیین کنه: چی مرتبط و همخوان با مطالبات شماست و چی نیست، تنها خود شما هستید.
۸. حالا سوال: با توجه به این مقدمات، ما میخواهیم قانون اساسی بنویسیم و طبعا قانون اساسی چیزی نیست جز یه سری از همون پیشنهادات که اونارو به رای میذاریم. متن این پیشنهاداتو از کجا بیاریم؟/
اولا از خودمون که نمی تونیم بنویسیم، باید یه منبعی باشه. گرنه یه چیزی مثل "ختنه کردن زنان بعد از تولد" رو هم میشه به رای گذاشت وقتی منبعی برای پیشنهاد نویسی، معرفی نشده.
۹. پس باید بریم سراغ متنهایی که شما نوشتید، میتونیم اینکارو رندوم و گزینشی انجام بدیم؟
طبعا خیر/
چون همه ی شما در سیستم آینده شریکید و بالطبع هر عقیده به اندازه ی بقیه عقیده ها محترمه.
پس چیکار کنیم؟ برای هر متن یه رای گیری راه بندازیم؟ هشتاد میلیون متن، هشتاد میلیون رای گیری؟
۱۰. آره، ۸۰ میلیون متن و هشتاد میلیون رای گیری. چرا؟ چون شما که حتی به کسایی که به شرح و /
مانیفستشون باور دارید، این قدرت رو ندادید که جای شما در مورد صلاحیت قانون اساسی با مطالبات شما تصمیم بگیرن، شما فقط موافقتتون رو اعلام کردید. از طرف دیگه، شما حتی اعلام هم نکردید که معنایی که نویسنده ی متنی که قبولش دارید از کلمات مد نظرش داره، مطابق با معناییه که شما مد نظر/
دارید.
پس میشه ۸۰ میلیون مانیفست و ۸۰ میلیون رای گیری.
۱۱. آدمای عاقل جاهای مختلف چیکار میکنن برای این مشکل؟
یه راهش اینه که یه متنو میگیرن و بازور میچپوننش تو حلق بقیه.
یه راه دیگش اینه که قانون نویسانشون رو با تقریب از اقشار مختلف جامعه انتخاب میکنن و بعد دعا میکنن(یا با/
اعمال زور) که مردم از چیزی که نوشتن خوششون بیاد؛ ولی یه راهیم هست که از خرچپونی نمیگذره و اونم اینه که هر فردی، یک نفر رو که به مطالباتش با همون معنیای که مد نظرشه انتخاب کنه و بگه تو اختیار من رو در مذاکره و تصمیم سازی بر سر مطالباتم داری و اگر تو انتخاب کنی یعنی من انتخاب/
کردم.
۱۲. این مکانیزم رو اینقدر ادامه میدیم تا جمع افرادی که نمایندگی بقیه رو دارن به یک صدهزارم جمعیت یا کمتر برسه(ارسطو میگه یک ده هزارم) و جمع افرادی که نماینده دارن به بیش از چهار پنجم جمعیت.
۱۳. اینجوری، متنی که توسط این افراد یا نماینده هاشون نوشته میشه و توسط شما تصویب/
میشه، با رضایت خود شما نوشته شده و همگی توش دخیل بودید.
خارج این وضعیت، هر اتفاقی که بیفته، شما ازش کنار گذاشته شدید.
۱۴. آیا لزومی هست که صد در صد شما اختیارتون رو به کسی بدید؟نه، این پروسه صاحب (این)اختیار هم میخواد. ولی آیا تعدادش بی نهایته؟
نه. نمی تونه بیشتر از پونصد نفر/
باشه. چرا؟ چون اگه بیشتر باشه روند توافق سازی و تصویب قانون اساسی بیشتر از یکسال طول میکشه و شیش ماه دولت موقت هم خیلی زیاده.
۱۵. به کسی که شما بهش اعتماد میکنید و اون رو مسئول اجرای خواسته هاتون میکنید تا از فرسایشی شدن انقلاب و دولت سازی جلوگیری کنه، میگن وکیل./
۱۶. خود انقلاب چی؟ خود دولت موقت و گذار چی؟
اینا هم بی هوا و بی برنامه ممکنن؟
اینارو هم میشه تودهای عملی کرد؟
آره اگه هر اکتی رو بشه ۸۰ میلیون بار سنجید، در غیر این صورت در هر اکتی همیشه به نفع یه گروهی مصادره اتفاق افتاده.
۱۷. انقلاب کردن هم اصول میخواد، چیزایی مثل پذیرفتن/
کمک خارجی، یا شدت خشونت و نحوه ی جنگ با حکومت.
دولت موقت هم اصول میخواد، مثل حدود قضایی و قانونی و حتی سهمیه غذای افراد.
تک تک این اصول هم باید از فیلتر ۸۰ میلیون نفر آدم رد شه و گرنه در حقشون ظلم شده.
۱۸. بخاطر همینه که خواه ناخواه، این انقلاب هم باید برای قدم های بعدیش/
شورای هماهنگی و ادارهای داشته باشه که "شما" تعیینش کردین و گرنه همه ی ما باید تا ظهور هوش مصنوعیای صبر بکنیم که بررسی هر پیشنهاد و قدم توسط هشتاد میلیون رو برای ما ممکن کنه.
من دارم دنبالش میدوم، همه میگن نگرد نیست.
۱۹. میشه به چیزایی مثل نظرسنجی جمعی، پتیشن و...تکیه کرد؟/
نه، چرا؟ چون کارکرد این نماینده فقط از طرف شما به دیگران نیست، بلکه از طرف دیگران به شما هم هست.
بگذارید یه مثال بزنم، فرض کنید ما فردا فراخوان میگذاریم برای تظاهرات یا فتح تهران. تو نظرسنجی، ۸۹ درصد و ۱۰۰ هزار نفر رای میاره، تو خیابون، بزور ۲۰ هزاز نفر میان. ما به تفاوت/
رو چجوری چک کنیم؟
به ۲۰هزار نفر بگیم هرکدوم حلقه ی دوستانتونو چک کنید؟
اولا مگه مسئولیت دارن؟
دوما مگه لزوما این ۲۰ هزار نفر با همه ی اون ۸۰ هزار نفر غایب دوست اند؟
۲۰. این خلا سیستمی رو اقتضا میکنه که توش یک زنجیرهای از اعتماد وجود داشته باشه و بشه اون ۸۰ هزار نفر رو/
مثال میزنم، دستور موقت، یعنی شما میخوای بری مالت رو از فلانی بگیری، بعد به قاضی میگی فعلا بلوکهش کن. قاضیم طبق یه سری شرایط اینکارو انجام میده. گاهی باید قبلش خودت همون مبلغو گرو بذاری که قاضی دستور بده.
مثلا هشتاد میلیون طلبکاری، هشتاد میلیون هم باید وثیقه بذاری که قاضی هشتاد/
مسئله اینه که اون شرایط همه کس پسند نیستن، و در خصوص همون مسئله ی وثیقه ی دستور موقت، یا اینکه آدمها اساسا دستور موقت رو بپذیرن یا نه(یکی ممکنه بخودش راه نده تا از نظر قانونی ثابت نشده بدهکاره مالش بلوکه شه) موافقت وجود نداره.
ولی این موافقت رو میشه/
متمم به نوع اموال پخش کرد.
مثلا سند مالی که روش درج بشه قابل بلوکه شدنه.
یا پول نقدی که با این شرایط جابجا بشه.
اینجوری آدما تو تضمین دادن و گرفتن بابت تعهدات مدنیشون آزاد ترن، خیلی از اسناد ثانوی ضمانت خلق نمیشه(مثل چک ضمانت) و برای خیلیا این به معنی باز شدن ظرفیتی برای /
یکم راجع به موضوع "مطالبات و شرایطی که باید برای نماینده هامون تعریف کنیم" اختلاط کنم.
اول راهنمایی بود و شورای مدرسه شرکت کرده بودم، مارو برده بودن پشت تریبون به عنوان آخرین فعالیت تبلیغاتی.
اونجا هرکی به عنوان تیر آخر یه حرفی میزد؛ یکی میگفت جای دو ردیف پله ی ۱۲تایی آسانسور۱/۱۷
میاره. یکی میگفت ۸ زنگ ورزش اضافه میکنه. اون یکی میگفت سه روز رو تعطیل میکنم. نفر قبل ما هم قول اخراج درس ریاضی از مدرسه داد.
من پنجم ابتدایی شورا بودم، واقعا نمیدونستم این بندگان خدا ایدههاشونو از کجا میارن و چجوری به این الهامات رسیدن. ازونطرف میدونستم شورای دانش آموزی۲/۱۷
ابدا ازین ظرفیتا نداره و سمبل کاریه.
هیچی دیگه، رفتم همینارو گفتم:
من کسی نیستم، کار خاصیم نمیشه انجام داد، اول سال هم هست و کسی نگفته مشکلی داره که انجامش بدم، اصلا اختیاراتیم دست ما نیست، ایدهای هم ندارم که این مدیر چجوریه و چجوری میشه باهاش کار کرد.
ولی این رو قول میدم که۳/۱۷
دکترین های وکالت در صلاحیت حقوقی سه تاست:
یک وکالت استصوابیه، که یعنی من نظر فلانی رو در فلان مورد از خودم بهتر میدونم. فکر میکنم در اون مسئله نظر ایشون "صواب" تر هست. پس میگم آقا اختیار نظر دادن در موردش از من سلب، همش دست مردی.
این مدل وکالت برای پست های دولتی شایعه/
نه اینکه اجباری درموردش باشه ها، نه، فقط شایعه.
دوم وکالت توامانه که تام الاختیار داده میشه معمولا؛ یه وقتی هست من فکر میکنم فلانی نسبت به من در ادارهی امورم، شبیه ترین اعتقاد رو داره و همچنین، ظرفیتی داره که من ندارم و اگر توانایی دنبال کردن اهداف من رو داشته باشه، در وقت و/
هزینه های من صرفهجویی شده.
اینجا میام بهش میگم: بیا این عهد بین من و تو که من بعد در ادارهی اموراتم تو هم به اندازه ی من صلاحیت انجام کارها از طرف من داری. منم هنوز اون صلاحیتو دارما، فقط تو هم داری که من دوندگی هام کمتر شه.
اینو به چند نفر همزمانم میشه داد.
سوم یه وقتیه که من/
یه چیزی که موقع تحولات مهم تاریخی همیشه رو اعصاب منه، زنجیره ی بی کفایتی و فساده.
یعنی چمیدونم مثلا ج.ج ۲ و هیتلر، اگه همه ی رهبران اروپا اینقدر ضعیف و فاسد نبودن نه شروع میشد نه اتفاق میفتاد.
و اینی که میگم ضعیف و فاسد تو معیار های خود سیاسته نه جامعه.
چه مثلا استالینی که/
تو قدرت طلبی یه گاو تمام عیاره، چه چمبرلین و رزولتی که از اساس آدمای کم مایه، حقیر و زبونی هستن.
چه فرانسوی هایی که از نظر حقوقی آلمان و دنیا رو تحریم و آتش جنگ بعدی رو شعله ور میکنن
و چه بقیه ی آدمای سست و کوته بین اروپا که با هیتلر و خواسته هاش مماشات میکنن، همه تو یه آفرینش/
خدایی کنار هم قرار گرفتن که برینن به تاریخ.
الانم هی به فضای روابط بین الملل نگاه میکنم و جز گوه برای مردم ایران نمی بینم.
اون از قطر جاکش که خایمال ایرانه.
اون از راست های افراطی اروپا تو ایتالیا و لندن که فاز توجه به داخل دارن.
اون از آلمان که درگیر جنگه و تصمیم قطعی/
رشتوی قبلیم در خصوص دولت موقت شهری و اقداماتی که باید بعد از فتح انجام بشه، بنظر خودم خیلی advanced اومد.
تصمیم گرفتم اینجا بصورت کلی سوالات، چالش ها و فرایند های دخیل رو تعریف کنم، شاید شما به راه حل های بهتری رسیدید.
مسئله ی اول تعریف دولت موقته، من بنابر ضعف ادبیات سیاسی/
اونگابونگایی/ارسطویی تعریفش میکنم.
دولت موقت:
از حیث افراد و هیئت حاکمه اساسا امری دموکراتیک نیست، امکان برگزاری انتخابات سالم توش وجود نداره، مردم به یه اریستوکراسی تندرویان یا میانه رویان مصالحه میکنن.
از حیث حکم پذیران، شامل ساکنین محدوده ی شهری و پناهجویان احتمالی میشه/
(در این خصوص شورای شهر تصمیم میگیره ولی بصورت کلی دولت موقت شهری بهتره فقط شامل کسانی که در حوزه ی تحت کنترل نظامی و انتظامی شهر مالکیت غیرمنقول یا سکنا دارن و خانواده هاشون و کسانی که نسبت به غیرمنقول حق انتفاع دارن باشه)
از حیث زمان، بعد از سقوط انتظامی شهر اتفاق میفته/
#مهسا_امینی #انقلاب_کبیر_ایران
این دستور العمل فتح شهر هاست، اگه فکر میکنید شهرتون در روزهای عادی ممکنه سقوط کنه بخونید و نشر بدید.
سقوط و تسخیر هر شهری سه مرحله ی اساسی داره.
اول تسخیر مکان های استراتژیکه.
دوم مدیریت شهریه.
سوم امنیت نظامیه.
اولی چطوریه؟
اول باید بدونید مکان/
هایی که تو هر شهر باید سقوط بکنن تا اونجا رو بشه سقوط کرده به حساب آورد، کجاهان.
بترتیب:
فرمانداری
کلانتری و پاسگاه
قرارگاه سپاه و بسیج
شهرداری
و ساختمان شورای شهر
مکانهایی هستن که باید سقوط کنن.
بدون تسخیر کامل همه ی اینا چیزی به اسم سقوط شهر اتفاق نیفتاده.
حالا چطوری اینکارو/
انجام میدن؟
این دیگه با تاکتیک و تکنیک خودتون و مزیت های شهرتون بستگی داره، ولی بدونید جاهایی که باید بترتیب بگیرید ایناست. هیجانی که میشید، بانک آتیش نزنید، برید اینارو داغون کنید.
هر روند اختلال تو فرمانداری و اون سه اولویت اول، ده برابر گرفتن یه خیابون میرزه.
خب حالا مسئله ی/